يكى از مسايل اعتقادى كه اختصاص به شيعه دارد مسأله رجعت است و اهل سنّت نسبت به آن حسّاسيّت عجيبى دارند و هميشه مورد نزاع بين طرفين بوده است.
شيعه براى اثبات آن به آيات قرآن كريم و روايات اهلبيت تمسّك نموده و اهل سنّت آن را مورد مسخره و استهزاء قرار داده اند.
رجعت يعنى آنكه بعد از ظهور حضرت مهدى «عجل اللَّه تعالى فرجه الشريف» عده اى از پاكان و نيكان، حياتى دوباره يافته و زنده مى شوند و از زندگى شيرين بهره مىبرند زيرا بعد از ظهور آن حضرت، حكومت جهانى اسلام تا روز قيامت در خاندان نبوّت (كه زنده مى شوند) خواهد بود و به اهلبيت اختصاص دارد.
آنچه گفته شد خلاصهاى است كه مفصّل آن در بيش از صد و پنجاه روايت آمده است.[1]
در ميان آن روايات، روايتى است كه امامان فرموده اند:«كسى كه رجعت را قبول ندارد شيعه نيست».[2]
از همين جهت از صدر اسلام تاكنون هيچ يك از علما و بزرگان دين، رجعت را انكار نكردهاند بلكه بسيارى از اصحاب ائمّه و علما و بزرگان در صدد بوده اند كه با دليلهاى چهار گانه (قرآن كريم - سنّت - اجماع - عقل) آن را اثبات كنند و اين كار را كرده اند و ما به اختصار به آن دليلها اشاره مىكنيم:
الف) قرآن: در قرآن كريم آياتى وجود دارد كه ائمّه آنها را به رجعت تفسير كرده اند و علّامه مجلسى آن روايات را در كتاب بحار الانوار آورده است. [3]
ب) سنّت: بيش از صد و پنجاه روايت در مورد رجعت از پيامبر گرامى(ص) و اهلبيت صادر شده است. [4]
ج) اجماع: رجعت در نزد شيعه امرى مسلّم و حتمى است و هيچ يك از عالمان و انديشمندان شيعى آن را انكار نكرده است و اگر بگوييم از ضروريات شيعه است، قطعاً اشتباه نكردهايم. علّامه مجلسى اعتقاد به رجعت را از بيش از چهل نفر از بزرگان دين مانند ثقة الاسلام كلينى و شيخ صدوق و شيخ مفيد و شيخ طوسى نقل فرموده است. [5]
د) عقل: در قرآن كريم و روايات اهلبيت و فلسفه مسلّم است كه اين عالم احتياج به وجود «حجّت» دارد و اگرلحظه اى «حجّت» وجود نداشته نباشداين عالم نابود خواهد شد. امام رضا «علیهالسلام» فرمودند:
»لَو خَلَتِ الْاَرْضُ طَرْفَةَ عَيْنٍ مِنْ حُجَّةٍ لَساخَتْ بِاَهْلِها» [6]
»اگر به اندازه يك چشم بر هم زدن، زمين از حجّت خالى شود، زمين اهلش را فرو مىبرد»
»بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْاَرْضُ وَ السَّماءُ» [7]
»به بركت او (حجّت) به مردم روزى داده مىشود و به خاطر وجود او آسمان و زمين پايدار است»
از سوى ديگر حضرت مهدى «ارواحنا له الفداء» بعد از استقرار حكومت جهانى، از دنيا مىروند. نتيجه مطب اين است كه بعد از آن حضرت بايد يكى از امامان زنده شوند و بر اين جهان حكومت كنند.
نكته قابل توجّه آن است كه مسأله رجعت، مانند معاد است كه ما تنها دورنمايى از آن در اختيار داريم ولى اصل آن مسلّم و ضرورى است و اثبات خصوصيّات آن مانند خصوصيّات معاد لازم نيست بلكه ممكن نيست.
امامان و علما بر اصل رجعت تأكيد داشتهاند كه مايه اميد، رجاء، خرسندى و نشاط ماست، يعنى پروردگار بعضى از بندگانش را براى ديدن حكومت جهانى حضرت مهدى «ارواحنا له الفداء» بلكه براى كمك به آن عزيز زنده مىكند. همچنين پروردگار متعال، اهل بيت را براى ادامه آن حكومت عدل شيرين جهانى زنده مىكند تا در سايه آنان، تمام مردم جهان يك زندگى انسانى داشته باشند.
امامان مقيّد بودند در موارد حسّاس مسأله رجعت را بدون ذكر خصوصيّات مطرح كنند، همانگونه كه در زيارت جامعه كبيره، زيارت وارث و زيارت آل ياسين آمده است.
در زيارت جامعه كبيره آمده است:
»وَ جَعَلَنى مِمَّنْ ... يَكِرُّ فى رَجْعَتِكُمْ»
»و (خدا) مرا از كسانى قرار دهد كه... در رجعت شما بر مىگردند»
»وَ اُشْهِدُكُمْ اَنّى... مُصَدِّقٌ بِرَجْعَتِكُمْ»
»و شما را گواه مىگيرم كه من... رجعت شما را تصديق مىكنم»
و در زيارت وارث عرض مىكنيم:
»اَنّى بِكُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِاِيابِكُمْ مُوقِنٌ»
»من به شما ايمان دارم و به بازگشت و رجعت شما يقين دارم»
و در زيارت آل ياسين مىخوانيم:
»وَ اَشْهَدُ ... اَنَّ رَجْعَتَكُمْ حَقٌّ لا رَيْبَ فيها»
»و گواهى مى دهم... كه رجعت و بازگشت شما حقّ است و هيچ شكّى در آن نيست»
ابن قولويه در كامل الزيارة بسند صحيح از امام صادق «علیهالسلام» نقل مى كند كه آن حضرت به راوى فرمودند: نزد قبر همه امامان بگو:
»اَللَّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَةِ قَبْرِ ابْنِ نَبِيِّكَ وَ ابْعَثْهُ مَقاماً مَحْمُوداً تَنْتَصِرُ بِهِ لِدينِكَ وَ تَقْتُلُ بِهِ عَدُوَّكَ فَاِنَّكَ وَعَدْتَهُ وَ اَنْتَ الرَّبُّ الَّذى لا تُخْلِفُ الْميعاد» [8]
«خدايا، اين زيارت را آخرين زيارت من از قبر پسر پيامبرت قرار مده، و او را به مقام عالى - رجعت - برسان تا دينت را به واسطه او يارى كنى و دشمنانت را به واسطه او نابود نمايى زيرا وعده رجعت وعده توست و هرگز خلف وعده نخواهى كرد»
-------------------------------------------------
پينوشتها
1. بحارالانوار، ج 53، ص 39 الى 149
2. بحارالانوار، ج 53، ص 67 و 136، باب 29، ح 63 و 161
3. بحارالانوار، ج 53، ص 39 الى 149
4. بحارالانوار، ج 53، ص 39 الى 149
5. بحارالانوار، ج 53، ص 122، باب 29، ذيل ح 161
6. بحارالانوار، ج 23، ص 29، باب 1، ح 43
7. مفاتيح الجنان، دعاى عديله
8. بحارالانوار، ح 53، ص 98، باب 29، ح 117