جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۲ سه شنبه ۲۹ اسفند


 
  • پیام به نوزدهمین نمایشگاه قرآن و عترت اصفهان
  • پیام در پى ارتحال عالم جليل القدر مرحوم آيت‌الله امامى كاشانى«قدّس‌سرّه»
  • پیام در آستانۀ برگزاری ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان رهبری و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • شرکت در ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • پیام در پی ارتحال عالم‌جلیل‌القدر آیت‌اللّه آقای حاج سید محمّد موسوی بجنوردی «رضوان‌اللّه‌علیه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت آيت‌الله آقاى حاج شيخ عبدالقائم شوشترى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت مرحوم آيت‌الله نمازى«رضوان‌الله‌علیه»
  • پيام تسليت در پى حادثه تروريستى در شهر كرمان
  • اطّلاعیّه

  • -->

    درس اخلاق؛ عوامل سقوط انسان، عامل سوم: غفلت - جلسۀ اول

    بِسْمِ‏ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏

    «رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري‏ وَ يَسِّرْ لي أَمْري وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي‏»

     

    بحث جلسۀ گذشته دربارۀ عواملی بود که موجب سقوط انسان می‌شود. لذا بحث بسیار مهمی است و همه باید متوجه و متذکر این امور باشند. اولین عامل سقوط انسان که مقداری درباره­اش صحبت شد، «نفس امّاره» بود. از «گناه»، به‌عنوان دومین عامل سقوط انسان نام بردیم و بیان شد که گناه، زندگی انسان را تباه می­‌کند؛ زندگی توأم با گناه تاریک است تاریک، وحشتناک است، وحشتناک.

    درس اخلاق؛ عوامل سقوط انسان، عامل سوم: غفلت - جلسۀ اولبحث این جلسه راجع به سومین عامل سقوط، یعنی «غفلت» است. غفلت امر خطرناکی است[1]. علمای علم اخلاق سابقاً مثال می‌­زدند به اینکه انسان باید توجهی مثل توجه فیلبان داشته باشد، آنکه سوار فیل است باید با توجه کامل فیلش، مرتب مراقب او باشد، وگرنه آن فیل هم خودش و هم صاحبش را نابود می­‌کند. این یک مثال است. سابقاً چون اتومبیل نبود، به فیل مثال می‌زدند و مثال خوبی هم هست. اما مثال بهتر، مثال اتومبیل شما و رانندگی شماست، شما باید در حین رانندگی صددرصد توجه داشته باشید و یک لحظه غفلت، اتومبیل و شما را به سقوط می­کشاند. گاهی تصادف می­کند، گاهی به ته دره می­رود و گاهی هم خودش و هم سرنشینان را نابود می­کند. لذا رانندۀ اتومبیل باید یک توجه خاصی داشته باشد. یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی می‌آورد.

    ما باید در زندگی توجه داشته باشیم. به قول استاد بزرگوار ما، علامه طباطبائی«رحمت‌الله‌علیه» دم مرگ این جمله را تکرار کردند تا از دنیا رفتند: توجه توجه توجه. اگر کسی این توجه را نداشته باشد، زندگی‌اش تباه می‌شود و سقوط می­‌کند.

    گاهی انسان سقوطش به آنجا می­رسد که دیگر قابل اصلاح نیست و طبق فرمایش قرآن کریم، گاهی سقوطش به آنجا می‌­رسد که به یک حیوان درّنده­ تبدیل می‌شود: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ»[2].

    می­‌فرماید: بعضی از مردم که زیاد هم هستند، مثل اینکه برای جهنّم خلق شده‌اند و راه جهنّم را گرفته‌اند و دوان دوان به سوی جهنم می­روند. سپس می­فرماید: اینها دل دارند اما نفهم‌اند. عقل دارند و عقلشان را به کار نمی­اندازند. اینها چشم دارند، اما کورند و حقیقت را نمی­بینند. گوش دارند، اما کرند و حقیقت را نمی­شنوند. یعنی در اثر رذیلۀ غفلت، بینایی و شنوایی و فهم قلب از انسان گرفته می‌شود. سپس قرآن می­‌فرماید: اینها حیوان هستند، بلکه بدتر از حیوانات هستند. این افراد چه کسانی هستند؟ غافلان: «أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ»؛ اینان کارشان به سقوط می‌کشد. ما اگر برای مذمت غفلت، به جز این آیۀ شریفه نداشتیم، کافی بود تا متوجه شویم.

    امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» دربارۀ لزوم توجه می‌­فرماید: «رَحِمَ‏ اللهُ‏ امْرَأً  أَعَدَّ لِنَفسه وَ اسْتَعَدّ لِرَمسه وَ عَلِمَ‏ مِنْ‏ أَيْنَ‏ وَ فِى أَيْنَ وَ إلَى أَيْن‏»[3]؛ یعنی خدا رحمت کند آن کسی را که اسباب سعادت خویش را آماده كرده، براى مرگ مهيّا شده و متوجه باشد که از کجا آمده، در کجاست و بالاخره به کجا می‌خواهد برود؟

     انسان باید به مبدأ و نیز منتهای حرکت خود توجه داشته باشد و اگر غافل باشد، ناگهان چشم باز می‌کند و می­بیند کار از کار گذشته و چاره­ای هم نیست. قرآن کریم می­‌فرماید: انسان نزدیک مرگ که می‌شود، توجه پیدا می‌کند و آن وقت با خدا درد و دل می­کند. پس معلوم می‌­شود که دم مرگ می‌شود با خدا حرف زد و خدا هم جواب می‌دهد. بنده به خداوند می‌گوید: «رَبِّ ارْجِعُونِ، لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ»[4]؛ خدایا غافل بودم و الان متوجه شدم. مرا برگردان، عمر دوباره به من بده تا گذشته را اصلاح کنم و اعمال صالح انجام بدهم. خطاب می‌شود: «كَلاَّ»[5]؛ یعنی دیگر فایده‌ای ندارد.

    بعضی افراد هم وقتی جهنّم را می‌بینند، بیدار می‌شوند، امّا دیگر فایده‌ای ندارد، زیرا جهنّم جای بیدار شدن و توجه پیدا کردن نیست، توجه مربوط به دنیاست. قرآن شریف می‌فرماید: «وَ جي‏ءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّى لَهُ الذِّكْرى»‏[6].

    ما در این دنیا آمد‌ه‌ایم تا دوام توجه پیدا کنیم. مشکل است، اما برای همین امر آمد‌ه‌ایم. اگر بخواهیم می‌توانیم، چراکه ما راهنما داریم؛ علاوه بر انبیاء و فرستادگان الهی و اوصیای ایشان«سلام‌الله‌علیهم» که پیامبران بیرونی‌اند، در درون ما سه پیامبر موجود است؛ یکی «عقل»، یکی «وجدان اخلاقی» و عاطفۀ ما و دیگری «فطرت» و عمق جان ما، عمق جانی که هم خداجو و هم خدایاب است. خداوند این سه پیامبر را در عمق جان انسان گذاشته است، برای اینکه متوجه شود. از عقل، از وجدان اخلاقی و از فطرت، استفادۀ کامل کند و بیدار گردد. اگر انسان غافل باشد و نداند که اصلاً در درونش نیرویی به نام «عقل» موجود است و راهنمای اوست، اگر نسبت به «وجدان اخلاقی» غفلت ورزد و «فطرت» را فراموش کند و به نداهای عمق جانش بی‌اعتنا شود، نتیجۀ آن معلوم است که آن عقل، وجدان اخلاقی و فطرت دیگر نمی­توانند کار کنند و نمی‌توانند او را نجات دهند.

    عقل انسان چه زمانی می‌تواند کار کند؟ وقتی به آن توجه شود. همچنین فطرت و وجدان اخلاقی، توجه می‌خواهند. باید با وجدان اخلاقی خود حرف بزنیم و از او بخواهیم که راهنمای ما باشد و در جایی که می­تواند، ما را به سعادت برساند.

    ما باید به این نکته توجه داشته باشیم که همه جا محضر خداست، ما در محضر خداییم، پس باید ادب حضور را مراعات کنیم، این فطرت ماست. فطرت انسان، گاهی بیدار می­‌شود و او را راهنمایی می‌کند و از بن‌بست‌ها نجاتش می‌دهد.

    به قول قرآن در بن‌بست‌ها بیدار می­شود: «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُون‏»[7].

    یعنی انسان تا وقتی در بن­‌بست واقع نشده، غافل است و از فطرت استفاده نمی­کند؛ اما گاهی در بن‌بست واقع می­شود، مثل وقتی که هواپیما در حین پرواز، مشکل پیدا می‌کند یا وقتی ماشین در مسیر برفی خراب می­شود، آن وقت فطرت بیدار می­شود. در این شرایط، حتی کافری که خدا و دین را هم قبول ندارد، ناخودآگاه صدای خدا خدا خدایش به آسمان می‌رسد.

    شخصی می‌گفت: رفیقی داشتم که به خدا و قدرت او اعتقاد نداشت و هرچه دربارۀ خداوند با وی صحبت می­کردم بی‌فایده بود و لجاجت می­‌کرد. او پسری داشت که تک پسر بود و احتیاج به عمل جراحی پیدا کرد. زمانی که پسرش را در اتاق عمل بردند، دیدم این آقا دستمالی از جیبش درآورد و شروع کرد به گریه کردن، اما در حال گریه تنها یک چیز می­‌گفت. مرتب می‌گفت: خدا خدا خدا. رفتم جلو و گفتم خدا کیست؟ گفت بگذار بچه­‌ام را از خدا بگیرم، الان جای مباحثه نیست. راست هم ‌گفته، الان جای اینست که بگوید خدا خدا خدا، زیرا فطرت او بیدار شده است.

    قرآن کریم می‌فرماید: انسان در بن‌بست‌ها خدا را می‌­یابد، نه اینکه می‌­یابد، نه، دانستن آن کاربرد را ندارد، بلکه خدا را می‌­یابد. از این‌رو به طور ناخودآگاه بنا می­کند که خدا خدا بکند و خیلی چیزها را می‌­یابد؛ خدا را می‌­یابد و می‌­یابد که خدا یکی است و در بن‌بست‌ها دنبال خدای دیگر نمی‌­رود.

    کسی که مشرک است، وقتی مشرک است که غافل بوده و بیدار نشده باشد و توجه بیدارش نکرده باشد و فطرت او بیدارش نکرده باشد، اما در وقتی که بیدار شد، می­گوید: خدا یکی است و دو تا نیست، لذا می­گوید: خدا خدا خدا.

    چنین شخصی تاکنون به بحث مبدأ و اینکه خدا مستجمع جمیع صفات کمالات است، توجه‌ نداشته و از این بحث‌ها نکرده است، حتی اصلاً به گوشش نخورده است، اما الان می‌­یابد یک ذاتی وجود دارد که مستجمع جمیع صفات کمالات است، می­یابد که آن ذات قادر است، لذا این خدا خدا گفتن‌ها یعنی اینکه خدایا، تو قدرت داری که مرا نجات بدهی، پس نجاتم بده، می‌­یابد که این خدا عالِم به حال و وضعش است، لذا این خدا خدا گفتن‌ها، یعنی خدایا مرا نجاتم بده، تو می­دانی که در بن بستم، پس مرا نجاتم بده، می­داند خداوند متعال، رحیم، رحمان و جواد است، لذا به این خدای رحمان و رحیم التماس می­کند که خدایا نجاتم بده. پس یک ذات مستجمع جمیع صفات کمالات را در بن‌بست‌ها می‌یابد. اما قرآن کریم می‌فرماید: متأسفانه وقتی از بن‌­بست نجات یافت، این قضایا را فراموش می‌کند و دوباره دچار غفلت می‌شود: «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُون‏»[8].

    یعنی وقتی از بن­‌بست بیرون آمد دوباره دچار غفلت می‌شود. همۀ پیامبران آمده‌اند برای همین که به انسان دوام توجه بدهند، حالا اگر این دوام توجه به‌صورت همیشگی هم نباشد، در بعضی از اوقات وجود دارد.

    همۀ عبادات برای همین دوام توجه است، لذا خداوند در سورۀ مبارکه «طه» می­‌فرماید: «إِنَّني‏ أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْني‏ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري‏»[9]؛ یعنی ای انسان فطرتت را نگاه کن و بیاب که من مستجمع جمیع کمالات هستم، ای انسان عبادتم کن. این عبادت‌ها برای چیست؟ این نماز برای چیست؟ «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري»؛ برای اینکه آن حالت غفلت از تو گرفته شود و توجه به تو داده شود.

    پس قرآن کریم می‌فرماید: همۀ عبادات برای دوام توجه است؛ حالا دوام همیشگی هم نباشد، بعضی از اوقات توجه وجود دارد.

    بر این اساس است که بسیار سفارش شده، در نماز توجه خاصی داشته باشید و نماز را بدون توجه نخوانید. نماز روح ندارد، به این نماز روح دهید؛ اینکه به نماز روح دهیم چه معنایی دارد؟ یعنی حضور قلب داشته باشیم و حضور قلب یعنی توجه به اینکه در محضر خدا هستیم و با خدا مکالمه می‌­کنیم و با خدا حرف می­زنیم و خدا با ما حرف می‌­زند. یعنی نماز که از بهترین عبادات و ستون دین است[10]، برای این است که مکالمه با خداست، یعنی در نماز هم خدا با بنده حرف می­زند و هم بنده با خدا در حال حرف زدن است؛ وقتب نمازگزار حمد و سوره می­‌خواند، خدا با او حرف می­‌زند. هنگامی که در نماز ذکر می‌گوید، نظیر «سبحان ربی العظیم و بحمده» و «سبحان ربی الاعلی و بحمده»، بنده در حال صحبت و مکالمه به پروردگار خویش است. در این حالات، خدا را تسبیح و تمجید می‌­کند. معنای حضور قلب همین است، روح نماز یعنی: توجه توجه توجه.

    همه باید به این نکته توجه داشته باشیم، هنگامی که با خدا حرف می­­زنیم و خدا با ما حرف می‌زند، توجه پیدا می‌کنیم و این توجه، غفلت را از بین می­برد و کم کم به آنجا می‌­رسد که دیگر در غیر از نماز هم غافل نیستیم. یعنی در غیر نماز هم غفلت می‌رود و برای ما توجه پیدا می‌شود.

    رهایی از غفلت و رسیدن به دوام توجه راهکارهایی دارد. در جلسۀ آینده به امید خدا دربارۀ آن صحبت خواهیم کرد.

     



    [1]. ر.ک: سیروسلوک؛ منزل چهارم: تخلیه، ص 156.

    [2]. اعراف، 179: «و در حقيقت، بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريده‏ايم. [چرا كه‏] دلهايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمى‏كنند، و چشمانى دارند كه با آنها نمى‏بينند، و گوشهايى دارند كه با آنها نمى‏شنوند. آنان همانند چهارپايان بلكه گمراه‏ترند. [آرى،] آنها همان غافل‏ماندگانند.»

    [3]. الوافي، ج1، ص116.

    [4]. مؤمنون، 99 و 100: «پروردگارا، مرا بازگردانيد، شايد من در آنچه وانهاده‏ام كار نيكى انجام دهم».

    [5]. مؤمنون، 100: «نه چنين است‏.»

    [6]. فجر، 23: «و جهنّم را در آن روز [حاضر] آورند، آن روز است كه انسان پند گيرد؛ و[لى‏] كجا او را جاى پندگرفتن باشد؟»

    [7]. عنکبوت، 65: «و هنگامى كه بر كشتى سوار مى‏شوند، خدا را پاكدلانه مى‏خوانند، و[لى‏] چون به سوى خشكى رساند و نجاتشان داد، بناگاه شرك مى‏ورزند.»

    [8]. عنکبوت، 65: «و هنگامى كه بر كشتى سوار مى‏شوند، خدا را پاكدلانه مى‏خوانند، و[لى‏] چون به سوى خشكى رساند و نجاتشان داد، بناگاه شرك مى‏ورزند.»

    [9]. طه، 14: «منم، من، خدايى كه جز من خدايى نيست، پس مرا پرستش كن و به ياد من نماز برپا دار.»

    [10]. المحاسن، ج1، ص44؛ عدة الداعی، ص85.

    آرشيوچاپ
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365