جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت


 
  • میزان زکات فطره و کفّاره در سال ۱۴۰۳
  • پیام در پی شهادت سردار مجاهد، سرتیپ پاسدار محمدرضا زاهدی
  • پیام به نوزدهمین نمایشگاه قرآن و عترت اصفهان
  • پیام در پى ارتحال عالم جليل القدر مرحوم آيت‌الله امامى كاشانى«قدّس‌سرّه»
  • پیام در آستانۀ برگزاری ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان رهبری و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • شرکت در ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • پیام در پی ارتحال عالم‌جلیل‌القدر آیت‌اللّه آقای حاج سید محمّد موسوی بجنوردی «رضوان‌اللّه‌علیه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت آيت‌الله آقاى حاج شيخ عبدالقائم شوشترى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت مرحوم آيت‌الله نمازى«رضوان‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: بحث کبروی در قاعده " کل مدع یسمع قوله بلا بینه فعلیه الحلف "
    موضوع درس:
    شماره درس: 141
    تاريخ درس: ۱۳۸۶/۵/۲۹

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم . رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی .

    بحثهای این دو سه روزه ، هم فقه مان ، هم اصول مان جنجال آفرین بوده است و شما باید این جنجال را رفعش بکنید و این حرفهای بحران زای در فقه ترمیمش بکنید . بحث این است که مشورت در میان فقها که یک قاعده هم درست کردند گفتند که کل مدع یسمع قوله بلا بینه فعلیه الحلف حاکم آن جایی که قول مدعی را قبول می کند در حالی که مدعی بینه ندارد ، در آن موارد مدعی باید قسم بخورد قسم به جای بینه گفتم این مطلب دوتا بحث دارد ، یک بحث صغروی و این که کجا ؟ یک بحث کبروی دلیل این حرف چیست ؟ بحث صغرویش این دو روز گذشت و حرفش را زدیم و 5 الی 6 صغری بودند برای این که کبری و این صغری ها هیچکدام مورد سند نبود . و دیروز ادعا کردیم برای خاطر این که شما را ترغیب کنیم حس فقهی تان را تحریک کنیم به این که یک مثال پیدا کنید و گفتیم ما هر چه گشتیم نتوانستیم یک مثال ، یک صغری برای کبری بیاوریم که حاکم شرع قول مدعی که یسمع قوله باید قسمش بدهد و نمی شود رهایش بکند و نمی شود قولش را قبول بکند . و این 5 الی 6 موردی که بزرگان برای این قاعده گفته بودند هیچکدام تمام نبود ، این بحث صغرویش .بحث کبرویش هم چنین است ، 5 الی 6 تا دلیل آورده اند هیچ کدام تمام نیست خوب اول دلیل که عمده دلیل هم هست گفتند انما اقضی بینکم بالبینات والایمان می گوید در حکم یا باید بینه باشد یا قسم پس اگر ما بخواهیم قول این مدعی که یسمع قوله را قبول بکنیم ، بینه که ندارد باید قسمش بدهیم بنا به قاعده انما اقضی بینکم بالبینات و الایمان این عمده دلیل اینهاست و این فرمایش آقایان خیلی اشکال دارد اولاً این انما اقضی بینکم بالبینات و الایمان این انما که این ها می خواهند حصر است مسلم این حصر شکسته شده است برای این که پیغمبر اکرم همین جور که با بینه و ایمان حکم می کردند با اقرا هم حکم می کردند ، لذا پیغمبر نگفتند انما اقضی بینکم بالبینات و الاقرا در حالیکه رسم پیغمبر اکرم این بود که اقرار ها را ترتیب اثر می دادند در روایاتی قبلاً خواندیم که خیلی از اقرار ها را ترتیب اثر می دادند لذا انّما ، لا انما ، این هیچ حرف حصر اضافی است یا قید غالبی است بالاخره این حصر نیست این اولاً . و این که مثلاً مثل مرحوم آقای بجنوردی پافشاری دارد روی کلمه حصر و روی انما اقضی بینکم بالبینات و الایمان را خود پیغمبر اکرم معنی کردند و فرمودند البینه للمدعی و الیمین لمن انکر و اصلاً از بحث ما بیرون است این روایت انما اقضی بینکم بالبینات و الایمان معنی اش ایناست که مدعی باید بینه بیاورد منکر هم باید قسم بخورد ، اصلاً این روایت متعرضش نیست . آن آقای منکر ( اگر ) قسم را برگرداند و مدعی قسم بخورد ، اصلاً متعرض نیست . آنکه متعرض است این است مدعی بیشتر بخواهد ، منکر قسم می خواهد و اما این که مدعی هم در بعضی از موارد قسم میخواهد  ، اصلاً دلالت ندارد . این هم اشکال دوم .اشکال سوم در مسأله این است که اینجور روایتها چون در مقام تشریع است نه در مقام بیان خصوصیات ما نمی توانیم از آن استفاده خصوصیت بکنیم لذا آن اقرار نقضش نمی شود ، آن رد کردن قسم ، نقضش نمی شود برای این که نقض آن جاست که در مقام بیان باشد یک کلی بخواهد بگوید و اصلاً اینجا قضیه طبیعه ، قضیه مهمله است و قضیه مهمله اصلاً در مقام بیان خصوصیات نیست تا ما بخواهیم از آن استفاده بکنیم یا نقضی به او بکنیم ، نه از آن استفاده خصوصیت می شود کرد نه نقض خصوصیت ، نظیر الرجل خیر من المرئه است و همه این قضایا که در مقام تشریع است در مقام این است که اصل مطلب را بگوید ، از هیچکدام این ها- به قول شیخ انصاری – نمی توانیم اطلاق گیری بکنیم برای این که در مقام بیان خصوصیات نیست حتی عامش هم این اشکال را دارد – به قول شیخ انصاری – لذا مثلاً هیچکس نگفته الرجل خیر من المرئه یا ان آیه شریفه الرجل قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض و بما انفقوا هیچکس نگفته آقای این خانم که میلیونر است میلیاردر است نه(تنها) خرج و مخارج شوهرش را می دهد و خرج و مخارج همه بچه ها را هم می دهد ، این دیگر الرجل قوامون نمی آید برایش ، یا مثلاً یک وقت دیدم توی یکی از این روزنامه ها گفت که من برخورد کردم به یک خانم دکتر با آن ژستش ، خیلی پر معنی ، خیلی پر محتوی داشت می رفت ، یک کارگر هم یک بیل روی دوشش ، حرفش را هم بلد نبود بزند من به یادم آمد الرجل قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض این خانم را می شود با این بی فرهنگ قیاس کرد ؟ این ها همه دروغ است چرا ؟ برای این که الرجل قوامون علی النساء نظیر الرجل خیرُ من المرئه است ، اصلاً در مقام بیان خصوصیات نیست تا بگوییم بعضی از مردها عقلشان کمتر از بعضی از زنها است ، البته این را هم من قبول ندارم معمولاً عقل همان مرد کارگر ببیشتر از آن (زن) ژستس است دلیلش هم با همان ژستی که  آمده است (این مطلب)دلیل بر این است که بی عقل است والا اگر عقل داشت که غربی نمی شد و حاضر نبود عفت خودش را به جامعه بفروشد و الت دست مردها بشود ، لذا حالا بگویید بعضی از زنها عقلشان بیش از عقل بعضی از مردها ست اما این که ضرری نمی زند به الرجل قوامون علی النساء بما فضل الله بعض و الرجل خیر من المرئه خوب آن وقت که طلبه بودیم برای ما مثال می زدند می گفتند حضرت زهرا سلام الله علیه به دنیای  مرد ارزش دارد ، عقل کل است همه عقول مردان از زمان خلقت تا روز قیامت جمع بشود ، قطره از دریای عقل حضرت زهرا نمی شود پس الرجل خیر من المرئه یعنی چه ؟ خوب جواب می دهد که در صدد بیان خصوصیات افراد که نیست در صدد این است که هذا الجنس اما حالا خصوصیات چیست ؟ اصلاً در مقام بیانش نیست . اتفاقاً قانون عقلاء هم همین است الان در همه مجالس مثل همین ترکیه خوب اول قانون جعل می کند و می گوید کلیاتش درست شد حالا فردا می خواهیم ببینیم این آقا را می شود رئیس جمهور کرد یا نه کلیاتی که نظر به تبصره ها چه ؟ تبصره ها که بیایند بگوییم که کلی را از بین برد ؟ نه این کلی مهمله بوده است ، قضیه طبیعیه بوده است دیگر آن تبصره ها که یکی پس از دیگری می آید ان تبیین آن کلیت را می کند و الا خود آن کلی اصلاً نظر به افراد ندارد همه مجالس دنیا الان چنین اند همه عقلایی که ایشان می فرمایند ( اشاره حبت یکی از حضار ) بنایشان برای این نیست ، نه این ها را ما از عقلاء می گیریم ، تعبد که نیست این ها هیچکدام تعبد نیست همه را از عقلاء می گیریم و این انما اقضی بینکم بلبینات و الایمان در مقام تشریع است در مقام کلی گویی است نه به نحو کلی استقراقی ، حتی همان کلی استقراقی هم این اشکال را دارد ، آن کلی که کلی طبیعی است در مقام بیان آن است و وقتی آن باشد ، اصلاً نظر به خصوصیات ندارد انما هم داشته باشد ، حصرهم باشد باز این حرف سوم من هست و این عمده دلیلی که آورده شده برای این قانون این دلیل با این سه چیز که گفتم نا تمام است ، خوب این دلیل اول .دلیل دومی که آورده شده است ؛ گفتند که مدعی اگر بینه نداشته باشد و یک شاهد عادل داشته باشد شما می گویید ضمیمه کن قسم را به ان شاهد عادل ، تا حاکم حکم بکند خوب در جایی که یک شاهد هست شما قسمم را قبول می کنید ، حالا آنجا که اصلاً شاهد نباشد به طریق اولی باید قبول بکنید اولویت قطعیه آنجا که یک شاهد می گوید که قسم بخور ، آن جا که اصلاً شاهد ندارد به طریق اولی باید قسم بخورد و باید قسمش را قبول بکنیم پس کل مدع یسمع قوله بلا بینه فعلیه الحلف این دلیل دیگر خیلی نا رسا تر از دلیل اول است برای این که اولاً انجا می گویند که یسمع قول المدعی نه یسمع قوله بلا بینه آنجا بینه می خواهند یعنی لا یسمع قول المدعی حالا که لا یسمع به او می گویند بینه بیاور شاهد عادل دارد به او می گویند حالا که یک شاهد عادل داری ، قسمت را ضمیمه کن ، از تو بعنوان بینه قبول می کنیم . المدعی لا یسمع قوله و بحث ما آنجاست که المدعی که یسمع قوله بلا بینه مطلب تمام است . برای خاطر این که محکمش کنند ، می گویند قسم بخور . در انجا که لا یسمع قوله بینه هم داشته باشد ، بینه را نمی خواهد بیاورد ، خوب مسلم گفته اند می شود یک مثالش آ نجا بود که لایقبل الا من قبله پنج تا مثال هست که غیر از این بود ، مثالها آنجا بود که یسمع قوله بلا بینه مثل (قانون) ید است (مثلاً) توی خانه نشسته خوب یسمع قوله بلا بینه ، حالا در این جا که یسمع قوله بلا بینه اگر می خواهد در خانه بنشیند می گویید قسم بخور این جور است و بحث ما این است ، حالا استدلال این آقا این است می گوید که در بعضی از جاها قسم کاربینه را می کند البته کار نصفی از بینه را خوب در حالی که آنجا می گویید قسم بخور ، اینجا باید به طریق اولی بگویید قسم بخور . عرض کردم 2 الی 3 تا ایراد دارد اول این است که آنجا که می گویند بینه پهلوی شاهد آنجاست که لایسمع قوله الابینه ، و این جا یسمع قوله بحث ما در آنجا یسمع قوله بلا بینه است ، و آن را بخواهیم  قیاس با این بکنیم که خیلی قیاس بیجایی است خیلی قیاس بدارد نخوری است علی کل حال این ایراد من که ظاهراً خیلی ایراد واردی است برای این که این آقا استدلالش چه بوده ؟ می گفت که بعضی جاها قسم بجای نصفی از بینه است خوب در این جا اگر بگوییم قسم بجای آنجا که بینه نمی خواهد به طریق اولی باید بگوییم قسم می تواند کاربکندبرای نصف بینه که می تواند کار بکند،در این این جا که اصلاً بینه نمی خواهد به طریق اولی می تواند کار کند این ایراد بود که این استدلال گفتم که 2 الی 3 تا ایراد دارد ایراد اول آن است ، قیاس مع الفارق است آنجایی که ان قسم می تواند نصف بینه شود آنجایی است که این آقا مدعی لا یسمع قوله بینه می خواهد بیاورد ؛ می گویند آقا یا بینه بیاور یا یک شاهد و یک قسم که این هم یک تعبد است ، اما ما نحن فیه کدام است ، ما نحن فیه این است کل مدع یسمع قوله بلا بینه اصلاً بینه نمی خواهد قاعده ید است ، لا یقبل الا من قبله است خوب هر چه می گوید پذیرفته می شود حالا به ان می گویند یمین استظهاری یک قسم هم بخور . آنجا که یمین استظهاری نیست آنجا بینه درست کن است . آنجاست که حتماً باید مدعی بینه بیاورد این یک ایراد و معنی قیاس هم همین است قیاس است و اولویت هم در کار نیست بخواهید حکم را از آنجا بیاورید این جا بگویید که اگر در یسمع قوله یت بکند ، در آنجا که لا یسمع قوله به طریق اولی است خوب می گوییم چه طریق اولی ای است حالا قیاسش خوب است . بگویید قیاس اما نه قیاسش درست است و اولویتش درست است . حرف دومی که در مسأله هست این است این که می فرمایید در انجایی که قسم با یک شاهد مطلب را اثبات می کند ، دیگر در ان جا قسم می تواند کار کند . اما نحن فیه چه ، ما نحن فیه اصلاً شاهد نیست ، با قسم می خواهد مطلب درست شود آنجا بینه هست اما بینه نصفه شاهد است برای تتمیم شهود گفتند قسم بخور در این جا چه ؟ در این جا برای این که خانه را به او بدهد می گویند قسم بخور بلا بینه اگر شما بخواهید درستش بکنید می بینید ربطی به هم ندارد در واقع این جور می شود که یا عقلاء یا شارع مقدس گفتند آقا خبر واحد در باب قضاوت حجت نیست ، ضمیمه باید بشود آن وقت در یک روایت دیگر گفته این ضمیمه شدن گاهی این است که یک شاهد عادل پهلویش بیاورد گاهی نه قسم بخورد . در حقیقت همان شاهد عادل کفایت می کند اما برای این که محکمش کنند گفتند بینه می خواهد یکی اضافه کن ، گفتند ندارد در نتیجه قسم بخور . این حرفهای ماست اما ما نحن فیه چه ؟ ما نحن فیه اصلاً بینه نمی خواهد تا این که ضمیر شود یا ضمیر نشود ، برای این که معنی این است کل مدع یسمع قوله ببینه نمی خواهد ، فعلیه الحلف حالا شما می خواهید باقسم بدون آن یک شاهد مطلب را صاف کنید دلیل بیاورید بگویید آنجا این جور است این جا هم این جور است ، اصلاً قیاس مع الفارق است ، هیچ ربطی به هم ندارد لذا این که ما بخواهیم بگوییم که قسم با یک شاهد ، با قسم فقط این ها مثل هم هستند ، نه هیچکدام مثل هم نیستند ، حرف آخری که ما ایراد داریم به این دلیل دومشان ایناست که این یمین های در این جا و نظیر این جا که خیلی هم هست اسمش را می گذارندیمین استظهاری کمکی و معنی کمک این است که کل مدع یسمع قوله خانه را به او بده برو توی خانه نشسته حالا اگر مدعی باشد ، مدعی است خانه مال من است یسمع قوله برود ، دیگر قسم برای چه ؟ حالا اگر بگویید قسم می گوییم برا یمین استظهاری برای این که محکم کاری کرده باشیم یک قسم هم بخورد ، بخلاف آنجا که یک شاهد باشد قسم هم ضمیمه بشود ، آنجا که یمین استظهاری نیست ، انجا یمین اثباتی است نه یمین استظهاری و شما می خواهید یمین اثباتی را با یمین استظهاری با هم خلط بکنید این هم دلیل دوم . یعنی اگر استظهاری باشد اولویت دارد و الا آنجا که برای اثبات مطلب است که نمی توان با یمین استظهاری ارض اندام بکند یعنی یمین استظهاری یمین کمکی است به این معنی که قسم هم بخورد حرف درست است حالا بعد در باره اش صحبت می کنیمع در مسأله نباشد که می گویند اجماع هست حتماً باید با بینه باشد یا قسم ، ما همین مسأله را می گوییم اصلاً قسم نمی خواهد ، قسم برای چه ؟ در خانه نشسته است ، قاعده ید هم می گوید خانه مال اوست حالا اگر بگوییم خانه مال تونیست از این آقا بینه نمی خواهیم ، آن آقا که مدعی است این خانه مال من است آن باید بینه بیاورد وقتی توانست بینه بیاورد می گویید برو ، به این آقا هم می گویید توی خانه نشسته ای ، بنشین ، اما حالا قسم بخور ، برای چه قسم بخورد ؟

    و صلی الله علی محمد و آل محمد

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365