جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ يکشنبه ۹ ارديبهشت


 
  • میزان زکات فطره و کفّاره در سال ۱۴۰۳
  • پیام در پی شهادت سردار مجاهد، سرتیپ پاسدار محمدرضا زاهدی
  • پیام به نوزدهمین نمایشگاه قرآن و عترت اصفهان
  • پیام در پى ارتحال عالم جليل القدر مرحوم آيت‌الله امامى كاشانى«قدّس‌سرّه»
  • پیام در آستانۀ برگزاری ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان رهبری و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • شرکت در ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • پیام در پی ارتحال عالم‌جلیل‌القدر آیت‌اللّه آقای حاج سید محمّد موسوی بجنوردی «رضوان‌اللّه‌علیه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت آيت‌الله آقاى حاج شيخ عبدالقائم شوشترى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت مرحوم آيت‌الله نمازى«رضوان‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: مخصصات البینه-بنا به نظر شهیدین در مسالک
    موضوع درس:
    شماره درس: 137
    تاريخ درس: ۱۳۸۶/۵/۱

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم.رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.

    بحث ما در مخصصات «البینه للمدعی و الیمین لمن انکر او علی من انکر»که فرمودند این قاعده تخصیصها خورده است،ما در این دو روز،چهار تا تخصیص آوردیم،و هیچ کدام را نپذیرفتیم،یکی ید امانی بود،گفتیم که این مخصص برای قاعده نیست بلکه،متخصص است،و قاعده ید امانی از بحث ما بیرون است،یکی هم قاعده ید بودند ،قولش بدون مدعی پذیرفته می شود،گفتیم آن هم از باب تخصیص است ،نه از باب تخصیص،یکی هم یمین استظهاری بود،که گفتیم این یمین استظهاری هم مخصص قاعده نیست بلکه یک امر ارشادی است برای حکومت-نه برای قاعده-یکی هم قضیه ما لا یعلم الا من قبله مثل اینکه زن می گوید من حائض هستم قولش پذیرفته می شود،شوهر حق مزاجعت با او ندارد چنانچهاگر بگوید پاکم  هم می تواند طلاقش بدهد،هم حق مزاجعت دارد گفتم این هم از باب خبر ثقه است،از باب ظواهر است،و ظواهر و خبر ثقه اینها از آن قاعده البینه للمدعی و الیمین لمن انکر اصلا بیرون است،بنابراین ما مدعی شدیم که در این چهار جا،تخصیصی در کار نیست،الا این که بزرگان،عمده مرحوم شهید است که باید رویش حرف زد ،بیست و هشت مورد آورده اند ،در مسالک که اینها تخصیص قاعده « البینه للمدعی و الیمین لمن انکر»است،و این بیست و هشت مورد ،همه بر می گردد به همین چهار مورد.و عجب هم هست که حالا اگر غیر شهید بود،تعجب در این است که شهید دوم هم از شهید اول نقل می کند شهیددوم در مسالک از غایة المراد از شهید اول نقل می کند،28 جا این قاعده البینه للمدعی و الیمین لمن انکر تخصیص خورده و ما از آقای الهی تشکر می کنیم که این 28 مورد مسالک را در امروز و فردا انشاء الله نقل می کنیم،ببینیم چطور این 28 مورد هم بر می گردد به این چهار مورد که من عرض کردم؛

    1-مدعی بلوغ-اگر کسی بگوید من بالغ هستم،حرف او پذیرفته می شود،این یکدفعه نزاع است بین اولیاء این طفل و خودش،او می گوید بالغ شدم دیگری می گوید نه،بالغ نشدی،خوب اگر پیش حکومت نرود،قول این بچه حجت است یا نه،این می گوید آری،استصحاب با آنهاست که می گویند بالغ نشده است،و این اصلا از بحث ما «البینه للمدعی»بیرون است بحث خصوصی است و نزاعهای شخصی ما اگر پیش حکومت رفت،خوب به این بچه که مدعی است بالغ شده،می گوید به چه دلیل؟و این که گفته شده قولش بدون دلیل پذیرفته می شود،نه،قولش مخالف با اصل هم هست،دیگر موافقت با اصل را هم ندارد،دیگر حتما بینه می خواهد،و استصحاب با اولیاء طفل است،لذا اگر بینه ندارد باید آنها قسم بخورند،دیگر مطلب صاف می شود نباید مال را تحویل بچه بدهند تا بالغ شود و این که قولش پذیرفته می شود اشتباه است و عجب این جاست که شهید اول و شهید دوم راجع به بلوغش گفته اند،اما راجع به بعدش مثل انبات لحیه و احتلام و امثال اینها را نگفته اند و همه اش مثل هم است،کی گفته که اگر ادعای بلوغ بکند،این قولش پذیرفته می شود بدون بینه،نه قولش پذیرفته می شد با بینه اگر بینه ندارد حتما باید اولیا طفل قسم بخورند برای استصحاب و اصل با آنهاست،قسم بخورند نزاع تمام می شود و اگر بگوید من محتلم شده ام،نمی تواند بینه اقامه کند،می گویند آقا قسم بخور،که این محتلم نشده که این هنوز بالغ است،و اینکه قولش پذیرفته می شود و حاکم مال را می دهد به این،از کجاست؟دلیل می خواهیم،اگر همین طور بگوییم چون قائل به احتلام است قولش پذیرفته می شود،درست نیست،بله اگر کسی این طور بگوید  که این قوله لا یعلم الا من قبله،خیلی خوب اگر نزاع نباشد قوله لا یعلم الا من قبله،ادعای احتلام می کند،می گوید تا غسل نکند نمی شود پشت سر این شخص نماز خواند،برو غسل کن ،به او می گویند داخل مسجد نمی توانی بیایی ،نزاعهای شخصی اما اگر برود پیش حاکم و بگوید من محتلم شدم،حاکم قبول بکند،نه کی گفته؟مگر هر چه لا یعلم الا من قبله را می شود حاکم رویش حساب بکند،حاکم یا باید مدعی بخواهد،یا یمین یا اقرا و اینجا ثقه هم هست،در حالیکه ثقه هم هست،در حالیکه ثقه هست،قولش پذیرفته می شود اما در غیر از البینه للمدعی،یعنی غیر از حکومت و قضاوت و باب قضاوت یا بینه می خواهیم یا یمین می خواهیم یا اقرار و ما هیچ جا نداریم که قاعده یعلم من قبله در باب قضاوت پذیرفته شود هیچ کجا نداریم،بله دیروز می گفتم که در غیر قضاوت ،قاعده ما لا یعلم الا من قبله ظواهر است،خبر ثقه است پذیرفته می شود در میان خودشان ،می گوید که من حائض هستم ،شوهر باید قبول کند ،می گوید پاک هستم شوهر می تواند قبول کند می گوید من محتلم شدم،می گوید خوب برو غسل کن،با ما داخل مسجد نمی توانی بیایی ،و امثال اینها خیلی هست که ما لا یعلم الا من قبله می گوید مسلمانم که حالا مثال می زنیم می گویند خیلی خوب اما یکدفعه می خواهد،جلب منفعت بکند در باب قضاوت،اگر یادتان باشد،می گفتیم آنجایی است که به نفع خودش چیزی بگوید و بینه بیاورد،نه بلکه در مسأله ما گفتیم که البینه للمدعی،علیه کسی،اما اگر به نفعش باشد گفتیم که اصلا البینه للمدعی نمی آید،در سابق صحبت کردیم،حالا باب نزاع و حکومت و قضاوت یک حرف است،باب محاوره های عرفی،حرف دیگر،و ما لا یعلم الا من قبله در محاورات عرفی پذیرفته می شود و اما در غیر محاورات عرفی اگر رفت پیش قاضی،قاضی یکی از سه راه را می خواهد ،یا بینه یا قسم و یا اقرار.لذا در اینجا نمی تواند با بینه اثبات کند،وقتی نتوانست با بینه اثبات کند،آنها باید قسم بخورند اگر قسم نخورند باید قسم را رد کنند،اگر قسم را رد نکردند و طرف مقابل قسم نخورد،حاکم دیگر حکم می کند و قاعده همین است یا بینه یا قسم یا اقرار اگر غیر از این ندارم،در باب قضاوت این چند سالی که امر قضاوت خواندیم و قضا و شهادت خواندیم و امسال هم که حقوق خواندیم این فرمایش شهید اول و دوم را در هیچ کجا ندارم که اگر بگوید من محتلم هستم قولش را بپذیر،در محاورات عرفی بله قولش را بپذیر که این مطلب از چیزهایی است که لا یعلم الا من قبله ،امر در باب قضاوت اینها نیست.

    در باب قضاوت باید بینه داشته باشد،حتی اگر عادل باشد یا مرجع تقلید هم باشد،باید بینه داشته باشد،خودش هم نمی تواند یکی از بینه ها باشد،عالم زمان مشهور به زهد و تقوی آمده پیش قاضی یک ادعا دارد،خوب ادعایش را قبول نمی کنند،می گویند بینه و الا مراجعه به طرف مقابل می کنند،می گویند قسم بخور،می گوید خود آقا قسم بخورد،خود آقا قسم می خورد،پذیرفته می شود و اگر هیچ کدام قسم نخوردند،دعوا رها می شود و حتی اینکه در سابق هم صحبت کردیم بعضی ها گفته اند که علی کل حال منکر باید قسم بخورد،نه به چه دلیل،دلیل می خواهیم،علی کل حال اگر دلیل باشد،طبق دلیل می گوییم که این آقای منکر باید قسم بخورد و اگر قسم نخورد،باید قسم را رد کند،اگر قسم را رد کرد و قسم نخورد،دعوا دیگر مختومه می شود این اول.و حرفهای خوبی است،بحث،بحث خیلی خوبی است.

    2-مدعی انه من اهل الکتاب لتوخذ منه الجزیه،این مربوط به حکومت است،مرحوم شهید اول ودوم نزاع را روی حکومت برده اند ،شخصی یهودی است ،برای اینکه خمس ندهد،می گوید من یهودی هستم،خوب اینکه می گوید من یهودی هستم قول پذیرفته می شود یا نه؟بله،چرا بله؟،اگر متهم نباشد ثقه است،خوب حالا ثقه الان می گوید من خمس بدهکار نیستم آیا بینه می خواهد یانه؟اگر یادتان باشد،راجع به زکات می گفتیم در روایت دارد که امیرالمومنین دستور می دادند،که این آقا اگر گفت من زکات بدهکار نیستم،رهایش بکنید،این غیر از خصم است ،اصلا اینجا خصمی در کار نیست،در باب نزاع این است که یک مدعی داشته باشیم و یک منکر،آن مدعی بگوید من از ایشان بستانکارم،آن طرف منکر باشد،می گویند شاهد عادل بیاور،و اما اگر بگوید من مسلمانم یا من یهودی هستم،یا من معاد را قبول ندارم یا قبول دارم،راجع به همه اعتقادات،این شخص اگر متهم نباشد قولش پذیرفته می شود حالا قولش پذیرفته می شود،یعنی حکومت حکم می کند؟نه،حکم این است که این شخص بدهکار خمس نیست،بلکه رهایش می کنند چرا رهایش می کنند؟برای اینکه طرف دعوا ندارد،چون طرف دعوا ندارد و فقط یک ادعا دارد «لا یعلم الا من قبله» ثقه هم هست،قولش پذیرفته می شود،دیروز می گفتم ظواهر به نفعش است ظاهر قولش حجت است،خوب وقتی مظنه حجت باشد قولش می شود حجت و حکمت حق ندارد چیزی از او بگیرد،اما نه ،یکدفعه حکومت مدعی این شخص می شود،می گوید من خمس بدهکار نیستم حکومت می گوید من می دانم خمس بدهکاری،می گوید من مسلمانم،حکومت می داند این شخص مسلمان نیست،حکومت نسبت به این شخص مدعی می شود،در اینجا،می شود باب قضاوت وقتی باب قضاوت شد ،حکومت باید بینه بیاورد ،اگر حکومت بینه نداشته باشد،این شخص باید قسم بخورد .لذا می شود باب دعوا و باب بینه و باب قسم و تا آخر،اما اگر حکومت مدعی نیست ،اصلا این باب قضاوت نیست،برای اینکه در باب قضاوت «البینه للمدعی،و الیمین لمن انکر»باید مدعی و منکر پیش قاضی باشند،کسی ادعا داشته باشد بینه باشد،اگر بینه نباشد،منکر باشد،و منکر قسم بخورد،و امسال اینها،اما حالا برود پیش قاضی و بگوید من مسلمانم،خوب قاضی باید قولش را بپذیرد،پذیرفت،حالا که پذیرفت می گوید من خمس بدهکار نیستم،خوب بدهکار نیست،یا می گوید من یهودی هستم،جزیه باید بدهم،اما خمس نباید بدهم،خوب نباید بدهد.جاهایی که حاکم نمی داند چه کاره است.اما یکدفعه حاکم مدعی این شخص می شود،و این را که مرحوم شهید اول و دوم نگفته اند،باید می فرمودند،کجاست که بدون بینه قولش قبول می شود؟

    آنجا که پیش حاکم رفته،و مدعی . منکر است،مثلا در غیر حکومت هم بعضی اوقات خانمها می آیند پیش من خیلی ناراحت هستم،به اندازه ای که من اجازه تصرف در اموال شوهرشان را می دهم و اینکه می گوید شوهر من خمس نمی دهد هر کاری می کنیم نمی شود و الان با خرج و مخارج در خانه بچه ها حرام می خورند ،خود من حرام می خورم چه بکنم؟که به بعضی از آنها من اجازه می دهم ،می گویم که از طرف من شما تصرف در اموالش بکنید ،نفقه که می دهد،ولو خمس در آن نفقه است،خمسش را به شما می بخشم،یکدفعه مساله این جور است،که زن و شوهر با هم می روند پیش حاکم،مدعی درست می شود ،منکر درست می شود ،حالا که مدعی و منکر درست شد، «ما لا یعلم الا من قبله» پذیرفته می شود؟نه،ولو «ما لا یعلم الا من قبله»ظاهر است،ظاهر پذیرفته می شود،اما نه در باب دعوا،مثل آنجاست که مدعی عادل باشد،عدالت مدعی که به تنهایی فایده ای ندارد،در این زن و شوهر می شود حکایت مدعی منکر،مثلا زن می شود مدعی،باید بینه بیاورد،بچه هایش را می آورد،شهادت می دهند،بچه ها اگر عادل باشند یا نابالغ باشند،شهادت می دهند،شهادت پذیرفته می شوداگر این زن بینه ندارد،کسی را ندارد،حاکم به این مرد می گوید قسم بخور که خمس می دهی،قسم بخورد،کار تمام می شود،اگر هم بگوید من قسم نمی خورم،زن هم قسم بخورد حاکم به زن می گوید قسم بخورو اما این که چون«ما لا یعلم الا من قبله»مرد را رها کن هیچکس نگفته،نمی شود گفت،نمی شود ما بگوییم اگر قول مدعی حجت است،قولش را بپذیر و توی سر منکر بزن،نمی شود.لذا«انما اقضی بینکم بالبینات و الایمان»گفتم مدعی ولو مرجع تقلید باشد ولو زاهد زماننا ولو مورد وثوق حکومت و ما بگوییم یعلم من قبله،قولش پذیرفته می شود،این طور نمی شود مثل اینکه بین مردم بگوید من خمس می دهم،مثل اینجا،و در روایات هم داریم که تقیه به ظواهر شرع داشته باشید و به مردم بگویید،ما نماز جماعت می خوانیم،ما نماز شب می خوانیم،برای اینکه مورد اتهام واقع نشوید ،برای اینکه مردم شما را آدم خوب بدانند تعریف خودتان را بکنید ،اما آنجایی که تظاهری در کار نباشد ،اینجا هم به مردم می خواهد بگوید من خمس می دهم،توی مجلس می نشیند می گوید من خمس می دهم ،دیگر مالش حلال می شود،مردم می توانند با او خرید و فروش داشته باشند،بله پذیرفته می شود «لا یعلم الا من قبله»دیروز گفتم که ظواهر است و پذیرفته می شود،لذا وقتی که می گوید من خمس مس دهم،یا به زنش می گوید من خمس می دهم،مساله حل می شود ،اما یکدفعه زن مدعی می شود و می گوید خیر خمس نمی دهد،آن وقت باید پیش حکومت برود،پیش حکومت که رفت،«ما لا یعلم الا من قبله»دیگر فایده ای ندارد،یا بینه می خواهد،یا یمین می خواهد یا اقرار.حرفهایم را بپذیرید،خیلی حرفهای خوبی هست ولو اینکه شهید اول و دوم نیستم،اما حرفهایم در مقابل شهید دوم خیلی حرفهای خوبی است.

    3-منها مدعی تقدم الاسلام علی الزنا بالمسلم حضراً من القتل،خوب مسأله خوبی است،مسلم است از نظر اسلام،اگر کافر با زن مسلمان زنا بکند ولو محسنه هم نباشد،در سابق خواندم،حد او قتل است، حالا این مطلب اثبات شده که این شخص کافر با یک زن مسلمان زنا کرده اگر پیش مردم باشد،می گوید من مسلمانم،خوب دیگر هیچ،پذیرفته می شود و مردم می گویند مسلمان است و یک مسلمان با سملمان دیگری زنا کرده است اما یکدفعه مسأله پیش حکومت مطرح می شود،مردم جمع می شوند، مردم جمع می شوند مودی این آقا می شوند،می گویند ما دیدیم شخص یهودی آمد داخل خانه زن مسلمان و دیدیم که با این زن مسلمان زنا کرد و شرایط کامیل فالمکحله را هم جواب می دهند شهادت می دهند،حالا در اینجا چطور؟این آقا می گوید من مسلمان هستم پذیرفته می شود یا نه؟خوب نه،چرا نه؟برای اینکه باب قضاوت مدعی می خواهد و قسم،آن آقا صرف اینکه بگوید من مسلمان هست،خوب تو مسلمان هستی به چه دلیل؟«لا یعلم الا من قبله»در باب حکومت اصلاً راه ندارد،هیچ کس هم نگفته،حالا اینجا که گفته اند،در مسائل نگفته اند،یعنی وقتی که در فقه نگاه کنیم،احدی نگفته است ما لا یعلم من قبلع بجای بینه است لذا،8 الی10 نفر آمدند و شهادت می دهند که این مرد یهودی با این زن مسلمان زنا کرده،این آقا می بیند الآن می خواهند او را بکشند،می گوید من مسلمان هستم، اگر هم متهم نباشد قاضی می پرسد که آیا دلیلی داری؟یعنی بینه داری؟می گوی بله می گوید بیاور،دو تا شاهد می آورد،می گویند ما دیدیم دیروز نماز می خواند،خیلی خوب،اما یکدفعه می گویند شاهد داری؟می گوید نه به مودی ها می گویند شما می گوئید شخص یهودی زنا کرده است آیا می دانید این شخص یهودی است؟باید قسم بخورند،ممکن است با استصحاب هم،آنها هم قسم بخورند و ممکن هم هست قسم را برگردانند همینطور که سابق هم در باب کفارداشتیم،بنابه قسم خوشان،قسم را می گردانند اگر قسم خورد،که هیچ،اگر قسم نخورد او را می کشند و اما اینکه 8 الی10 نفر آمدند و می گویند ما می دانیم این مرد یهودی است و ما می دانیم بعد از یهود دیگری زنا کرده،حاکم شرع بگوید ما لا یعلم الا من قبله بنابراین،شخص یهودی برو آزادی،8 الی 10 نفر شاهد،شما هم بروید دنبال کارتان، نه،هیچ کس چنین مطلبی را نگفته است اصلاً نمی توان چنین حرفی را زد،نمی شود که باب دعوا را همین طور با«لا یعلم الا من قبله»رها بکنیم.

    وقت ما گذشت و باز هم از آقای اللهی تشکر می کنم که این نوشته را به من داده اند،این نوشته 28 مسأله از شهیید اول و شهید دوم هست،اگر بخواهیم اینطور جلو پیش برویم،یک ماه طول می کشد، ولی این را بدانید،در این 28 تا هیچکدامش از باب اینکه در دعوا قاضی ادعای با بینه را بپذیرد،نداریم یا اینکه قاضی منکر بلا قسم را بپذیرد نداریم،اگر این مطلب را بتوانید در جایی پیدا بکنید،این خیلی خوب است که این رد بر مطلب من می شود که آقا ببین در باب قضاوت بدون بینه قاضی حکم کرد بر له مدعی،یا قاضی بدون قسم حکم کرد بر له منکر،این نکته را هیچ جا نداریم اگر بیتوانید این مطلب را بیاورید آن وقت خیلی به من خدمت کردید.

    و صلی الله علی محمد و آل محمد

     

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365