عنوان: شهادت مظلومانۀ امام جواد«سلام‌الله‌علیه» در اثر طغیان صفات رذیله
شرح:

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ

رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ يَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی يَفْقَهُوا قَوْلِي‏

 

ضمن عرض تسلیت به مناسبت فرارسیدن سال‌روز شهادت امام نهم، حضرت جوادالائمه«سلام‌الله‌علیه»   لازم است عرض ارادتی به محضر ایشان داشته باشیم.

پیش از هر چیز لازم است بدانیم که رذائلی جمع شد که امام جواد«سلام‌الله‌علیه» شهید شدند. از همین جا باید پی ببریم که تهذیب نفس از اوجب واجبات است. البته مشکل است اما از اوجب واجبات است. اگر صفت رذیله‌ای بر انسان حکمفرما باشد، آن صفت رذیله انسان را جهنمی می‌کند، انسان را عاقبت به شرّ می‌کند و نمی‌گذارد عاقبت به خیر شود. قرآن نمونه‌هایی در این باره یادآور می‌شود. تاریخ و روایات اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» نیز پر است از نمونه‌هایی که این ادّعا را اثبات می‌کند.

قرآن کریم در سورۀ شمس یازده قسم می‌خورد و نظیر آن را در قرآن نداریم که جایی برای مطلبی یازده قسم خورده باشد. یعنی سوره منحصر به فرد است و یازده قسم دارد. بعد از یازده قسم، پنج شش تأکید دارد و در مجموع هفده هجده تأکید دارد. سپس می‌فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّٰاهٰا، وَ قَدْ خٰابَ مَنْ دَسّٰاهٰا»[1]؛ رستگاری فقط و فقط از آنِ کسی است که درخت رذالت را از دل کنده باشد و درخت فضیلت را به جای آن غرس کرده باشد و بارور کرده باشد و در دلش شجرۀ طیبۀ قرآن موجود شود. قرآن در خصوص شجرۀ طیّبه فرموده است: «أَصْلُهٰا ثٰابِتٌ وَ فَرْعُهٰا فِي اَلسَّمٰاءِ، تُؤْتِي أُكُلَهٰا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهٰا»[2].

گرچه قرآن کتاب اخلاق است، اما قرآن همه چیز دارد؛ «وَ لاٰ رَطْبٍ وَ لاٰ يٰابِسٍ إِلاّٰ فِي كِتٰابٍ مُبِينٍ»[3]. قرآن همه چیز دارد، اما اگر بخواهیم برای آن کتاب نورانی اسم بگذاریم، خود قرآن اسم گذاشته و گفته کتاب اخلاق است: «هُوَ اَلَّذِي بَعَثَ فِي اَلْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيٰاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ اَلْكِتٰابَ وَ اَلْحِكْمَةَ»[4].

پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» یک معلم آموزشی و یک معلم پرورشی برای بشریّت است. قرآن کریم نیز کتاب آموزش و پرورش آدمیان است. این کتاب اخلاق و کتاب علم، با یازده قسم و پنج شش تأکید می‌فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّٰاهٰا، وَ قَدْ خٰابَ مَنْ دَسّٰاهٰا»؛ رستگاری فقط و فقط در گرو آنست که انسان مهذّب باشد. همچنین بدبخت و شقی است و عاقبت به‌خیر نیست و عاقبت به شرّ است، کسی که صفت رذیله‌ای بر دلش حکمفرما باشد.

قضیۀ امام جواد«سلام‌الله‌علیه» شاهد این سورۀ والشمس در قرآن است. همۀ کسانی که در شهادت امام جواد«سلام‌الله‌علیه»  شرکت کردند، ایشان را می‌شناختند و می‌دانستند کیست. آگاه بودند که امام«سلام‌الله‌علیه» مصداق کامل آیۀ «اَللّٰهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسٰالَتَهُ»[5] هستند. یکی از آنها را نمی‌توان پیدا کرد که این علم را نداشته باشد.

معتصم می‌دانست امام جواد«سلام‌الله‌علیه»، امام است. همچنین خوب می‌دانست که اگر فضیلت را مجسم کنند، امام جواد«سلام‌الله‌علیه» می‌شود. اما به خاطر حبّ ریاست،‌ امام جواد«سلام‌الله‌علیه» را شهید کرد. همان حبّ ریاست و جاه‌طلبی که درباره‌اش فرموده‌اند: «آخِرُ ما یخْرُجُ مِنْ قُلُوبِ الصِّدِّیقینَ حُبُّ الْجاه»؛ یعنی آخرین چیزی که از قلب صدّیقین خارج می‌شود، ریاست دوستی است.

 ممکن است انسان متقی باشد، اما باز هم جاه ‌طلب باشد. ممکن است انسان به مقام ورع رسیده باشد یا به مقام صدّیقین رسیده باشد، اما هنوز ریاست‌ طلب باشد. ریاست‌طلبی، صفت رذیله‌ای است که معتصم عباسی را به سقوط می‌کشاند. چراکه با علم به فضائل امام جواد«سلام‌الله‌علیه» و دانسته، ایشان را به شهادت می‌رساند. قرآن کریم دربارۀ این قبیل افراد می‌فرماید: «وَ أَضَلَّهُ اَللّٰهُ عَلىٰ عِلْمٍ»[6]؛ یعنی دانسته گمراه می‌شوند.

یحیی‌بن أکثم یکی از علمای اهل سنّت است که در حکومت عباسیان سمت قاضی‌القضاتی داشته و درباری محسوب می‌شده است. او عالمی بوده که همه روی او حساب می‌کرده‌اند، امّا در اثر ظغیان رذیلت حسادت سبب به شهادت رساندن امام جواد«سلام‌الله‌علیه» می‌شود. پیرمردی که پایش لب گور است، امام می‌کشد.

یحیی‌بن أکثم نیز حضرت جواد«سلام‌الله‌علیه» را خوب می‌شناخت. در جلسه‌ای طبق نظر و حکم امام جواد«سلام‌الله‌علیه» عمل کردند و حسادت او گل کرد. حکم خدا به امر امام«سلام‌الله‌علیه» جاری شد، اما چون طبق فتوای یحیی‌بن أکثم عمل نشد، حسادت کرد. او صبر کرد تا قضایا تمام شود، یعنی سر و صداها بخوابد تا حرفش نفوذ داشته باشد. روزی به نزد معتصم رفت و گفت: می‌دانم که از این حرفم جهنّمی می‌شوم، اما چون رفیقت هستم باید به تو بگویم. چون نان‌خور تو هستم باید به تو بگویم. با این فتوایی که امام جواد«سلام‌الله‌علیه» داد و تو قبول کردی، تشیّع را میوه‌دار کردی و ضرر به اهل سنّت زدی! اما بالاتر از اینها ضرر به ریاست خودت زدی. برای اینکه تو می‌دانی که شیعیان امام جواد«سلام‌الله‌علیه» را امام می‌دانند. حال هرچه می‌خواهی بکن. آنگاه حس کرد که کار خودش را کرده است.

به قول حضرت امام«قدّس‌سرّه» چهل سال خون جگر می‌خواهد تا انسان بتواند حسود نباشد. مگر می‌شود کسی درخت رذالت را به این سادگی از دلش بکَند؟ چه کسی می‌تواند ریشۀ درخت رذالت را بکَند؟ قرآن می‌فرماید نمی‌شود، مگر اینکه معلم او خود خداوند باشد: «وَ لَوْ لاٰ فَضْلُ اَللّٰهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ مٰا زَكىٰ مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لٰكِنَّ اَللّٰهَ يُزَكِّي مَنْ يَشٰاءُ»[7].

آیه خیلی کمرشکن است و می‌فرماید: اگر به راستی خدا را معلم اخلاق خود کردید، می‌توانید مهذّب شوید و درخت رذالت را از دل بکنید و الاّ «مٰا زَكىٰ مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً». با چند تأکید می‌فرماید که نمی‌شود و خدا باید معلم اخلاق باشد. تقوای حسابی می‌خواهد و گریه‌های در دل شب می‌خواهد و به راستی باید از خدا تهذیب نفس بخواهیم. همین که از اوجب واجبات است و کسی به آن اهمیت نمی‌دهد.

چه کسی می‌تواند بگوید من حسود نیستم و ریشۀ حسادت را از دل کنده‌ام و رأفت و مهربانی بر دل من حکمفرما شده است؟ این مشکل است و کار می‌خواهد و گفتم به قول حضرت امام«قدّس‌سرّه» شبانه‌روز خون جگر می‌خواهد.

چه کسی می‌تواند بگوید من پول دوست نیستم؟! اگر پول جلو بیاید، پول نمی‌تواند مرا گول بزند و نمی‌تواند مرا ببرد؟! این مشکل است. لذا یحیی بن أکثم به درَک أسفل رفت و تا خدا خدایی می‌کند، عذابش رو به شدت است. یک جمله بیشتر نگفت، اما حسادتش گل کرد و حرفش نفوذ کرد و معتصم تصمیم خودش را گرفت و چند روز بعد امام جواد«سلام‌الله‌علیه» را شهید کرد.

چه کسی می‌تواند بگوید من حسود و ریاست‌طلب نیستم و همچنین خودخواه نیستم؟

أمّ الفضل که دختر مأمون بود، با ولعی و به زور با امام جواد«سلام‌الله‌علیه» ازدواج کرد. البته مأمون به خاطر ریاستش این کار را کرد و همین طور شد و این ازدواج امام جواد«سلام‌الله‌علیه» که به زور روی دست امام جواد«سلام‌الله‌علیه» گذاشتند، موجب شد که بحران‌ها علیه مأمون خاموش شود. مأ‌مون امام جواد«سلام‌الله‌علیه» را خوب می‌شناسد و هم حکومت امام بر دل مردم را خوب می‌داند و هم علم امام جواد و امامت و تقوای امام جواد را می‌داند و می‌داند که اگر فضیلت مجسم شود، امام جواد«سلام‌الله‌علیه» می‌شود. ‌أمّ الفضل هم این را می‌داند، لذا خیلی خوشحال است که عقدش را امام جواد«سلام‌الله‌علیه» می‌خواند و مهریه‌اش هم همان مهریۀ حضرت زهرا«سلام‌الله‌علیها» است.

اما امام جواد«سلام‌الله‌علیه»، باید فرزندی مثل امام هادی پیدا می‌کردند و أم‌الفضل لیاقت نداشت مادر امام معصوم باشد. او بچه دار نشد و امام جواد«سلام‌الله‌علیه» به مدینه آمدند و ازدواج کردند. ناگهان أم‌الفضل حسادتش گل کرد و آن حسادت موجب کینه شد. صفات رذیله اینطور است که گاهی انسان را می‌خورد و گاهی شعله‌ور است و انسان را می‌سوزاند و گاهی آتش زیر خاکستر است و نمی‌سوزاند، اما زمینه می‌خواهد تا روشن شود.

 بالاخره حسادت یا کینۀ أم‌الفضل گل کرد. برادرش هم او را را علیه امام جواد تحریک می‌کرد. وای به صفت رذیله، اگر گل کند. وای به این کینه‌توزی‌ها، اگر تحریک شود. به قول جرداق در کتاب الامام علی«سلام‌الله‌علیه» یک جمله دارد که جملۀ شیرینی است. می‌گوید گاهی انسان می‌رسد به اینجا که ولیّ خدا را در خانۀ خدا قربة الی الله می‌کُشد.

بالاخره أم‌الفضل با هماهنگی معتصم به امام جواد«سلام‌الله‌علیه»  زهر داد. امام جواد«سلام‌الله‌علیه»  فقط به او گفتند چرا این کار را کردی و بدان که عاقبت به‌خیر نمی‌شوی.

آمد بیرون و در اطاق را بست تا آقا امام جواد«سلام‌الله‌علیه»  شهید شوند و هیچکس نفهمد و بعد از شهادت به مردم بگوید. نالۀ امام جواد«سلام‌الله‌علیه»  بلند شد. این زن ترسید که نکند کاری که کرده خنثی شود، هوچی بازی درآورد. وقتی صفت رذیله گل کند، هرچه بتواند می‌کند. فرقی هم نمی‌کند حسادت باشد یا کینه‌توزی باشد یا ریاست‌طلبی باشد. مثلاً در ریاست‌طلبی حاضر است دو ثلث جهان را بکشد برای اینکه بر یک ثلث دیگر آن ریاست کند.

قضیۀ امام جواد«سلام‌الله‌علیه» نیز همین شد. بالاخره آن زن کنیزها‌ را تحریک کرد و در حقیقت جشنی گرفتند و در آن جشن، آقا امام جواد«سلام‌الله‌علیه»  را شهید کرد. ناگهان ‌أم‌الفضل متوجه شد که صدای این مظلوم، خاموش شد. ناگهان متوجه شد که آقا امام جواد«سلام‌الله‌علیه»  به شهادت رسیده‌اند.

جملۀ دیگری هم نقل می‌کنند و نمی‌دانم این جمله درست باشد یا نه، اما این را می‌دانم که اگر کسی صفت رذیله‌ای داشته باشد، تا هرکجا که باشد جلو می‌رود برای اینکه این صفت رذیله را ارضا کند. جمله اینست که امر کرد به کنیزها که بدن امام جواد را بر لب پشت بام بیاورند و در کوچه بیندازند. شیعیان متوجه شدند و با عظمت، بدن امام جواد«سلام‌الله‌علیه» را دفن کردند.

همۀ ائمۀ طاهرین«سلام‌الله‌علیهم»، از سقیفۀ بنی‌ساعده تا غیبت صغری و کبرای امام زمان، فدای صفت رذیله شده‌اند.

قرآن که می‌فرماید «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّٰاهٰا، وَ قَدْ خٰابَ مَنْ دَسّٰاهٰا» و آن روایت‌ها و آن تاریخ به ما این را می‌فهماند و به ما این را می‌گوید که خدا باید معلم ما باشد که ما روی صفات رذیله کار کنیم. اگر کسی بگوید صفت رذیله ندارم، جاهل به جهل مرکب است و این جهل مرکب از هر صفت رذیله‌ای بدتر است. باید بدانیم که صفت رذیله داریم، باید بدانیم که اگر آن را رها کنیم، روز به روز ریشه‌دار می‌شود و به موقع شعله‌ور می‌شود و آن وقت است که ما را عاقبت به شرّ می‌کند.  

این را هم بدانید که هرکسی به هرکجا رسید، در اثر تحصیل فضیلت است: «تُؤْتِي أُكُلَهٰا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهٰا». باید در صدد باشیم که لاأقل در شبانه‌روز دو سه ساعت به فکر این باشیم ک درخت رذالت را بکنیم و به جای آن درخت فضیلت غرس کنیم و کار کنیم و میوه‌دار کنیم و از میوۀ آن هم خود استفاده کنیم و هم دیگران.



[1]. شمس، 9 و 10: «بی‌تردید کسی که نفس را [از آلودگی پاک کرد و] رشد داد، رستگار شد. و کسی که آن را [به آلودگی‌ها و امور بازدارنده از رشد] بیالود [از رحمت حق] نومید شد.».

[2]. ابراهیم، 24 و 25: «ریشه‌اش استوار و پابرجا و شاخه‌اش در آسمان است. میوه‌اش را به اجازه پروردگارش در هر زمانی می‌دهد.».

[3]. انعام، 59: «و هیچ تر و خشکی نیست مگر آنکه در کتابی روشن [ثبت] است.».

[4]. جمعه، 2: «اوست که در میان مردم بی‌سواد، پیامبری از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و آنان را [از آلودگی‌های فکری و روحی] پاکشان کند و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد.».

[5]. انعام، 124: «خدا داناتر است که مقام رسالت را در کجا قرار دهد.».

[6]. جاثیه، 23: «و خدا او را از روی علم و آگاهی خود [بر اینکه شایسته هدایت نیست] گمراه کرد.».

[7]. نور، 21: «و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، هرگز احدی از شما [از عقاید باطل و اعمال و اخلاق ناپسند] پاک نمی‌شد، ولی خدا هر که را بخواهد پاک می‌کند.».