عنوان: درس اخلاق؛ شرح چهل حدیث، حدیث سی‌ و نهم: آبروریزی از مردم، سبب قطع ولایت الهی
شرح:

بِسْمِ‏ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏

«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري‏ وَ يَسِّرْ لي أَمْري وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي‏»

 

در منابع روایی، روایتی صحیح السّند راجع به عقوبت آبروریزی از مؤمنان نقل شده که بسیار درس آموز و تکان دهنده است. طبق این روایت، امام صادق«سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند:

«مَنْ‏ رَوَى‏ عَلَى‏ مُؤْمِنٍ‏ رِوَايَةً يُرِيدُ بِهَا شَيْنَهُ‏ وَ هَدْمَ مُرُوءَتِهِ لِيَسْقُطَ مِنْ أَعْيُنِ النَّاسِ أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ وَلَايَتِهِ إِلَى وَلَايَةِ الشَّيْطَانِ»[1]

هر كه بر ضرر مؤمن چیزی بگويد و قصدش افشای عيب و ريختن آبروي او باشد كه از چشم مردم بيفتد، خداوند او را از ولایت خود به سوی ولایت شيطان می‌راند.

بر این اساس کسی که افشاگری و آبروریزی کند و اسرار و عیوب مردم را فاش سازد، حتی اگر مرتکب تهمت و افترا هم نشود، بلکه غیبت کند، یعنی عیوب واقعی را به جهت آبروریزی نقل کند، پروردگار عالم دست عنایت خودش را از روی او برمی‌دارد.  

قرآن کریم در آیه‌ای می‌فرماید: «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ، إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذينَ يَتَوَلَّوْنَهُ»[2]؛ اگر کسی مؤمن باشد، زیر پرچم خداست و شیطان حقّ دسترسی به او را ندارد. امّا آنکه از زیر پرچم خدا بیرون آمد، آنگاه «يَتَوَلَّوْنَهُ»، یعنی زیر پرچم شیطان است.

ولایت خداوند و حفظ آن، نزد بزرگان و اهل معرفت، اهمیّت ویژه‌ای دارد؛ چنانکه وارد‌ نشدن به ولایت شیطان و نرفتن به زیر پرچم او، برای آنان بسیار مهم است. این اهمیّت از تعالیم قرآن کریم و عترت طاهرین«سلام‌الله‌علیهم» اخذ شده است. طبق آیات و روایات، کسی که دست عنایت خداوند روی سرش نباشد، بیچاره و بدبخت است.

آیه‌ای از قرآن کریم می‌فرماید: «فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُ‏ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ»[3]؛ معنای این آیۀ شریفه این نیست که خداوند کسی را به اجبار، گمراه یا هدایت می‌کند. به تعبیر ساده‌تر، خداوند سبحان کسی را به سمت گمراهی هُل نمی‌دهد؛ بلکه معنی آیه این است که اگر کسی لیاقت نداشته باشد که خدا دست او را بگیرد، رها می‌شود، وقتی رها شد، معلوم است که سقوط می‌کند و کسی نیست که دستش را بگیرد.

اگر شما بالای کوه سنگی را در دست گرفته باشید، تا وقتی آن را گرفته‌اید، پرتاب نمی‌شود، امّا به محض اینکه آن را رها سازید، به پایین سقوط می‌کند و ذرّه ذرّه می‌شود. یعنی لازم نیست آن سنگ را پرتاب کنید یا هُل بدهید، بلکه همین مقدار که آن را رها کنید و مانع سقوطش نشوید، ساقط می‌شود. مرحوم طبرسی«رحمت‌الله‌علیه» در مجمع البیان، چنین معنایی برای آیۀ شریفه بیان فرموده است.[4]

بنابراین جبری در کار نیست و هیچگاه پروردگار عالم کسی را هُل نمی‌دهد، اما بعضی اوقات بنده بی‌حیایی می‌کند و لیاقت ندارد که خدا او را بگیرد و در راه هدایت نگاه دارد؛ پس وی را در حال خودش باقی می‌گذارد. آنگاه زندگی او تاریک و توأم با ضلالت و گمراهی خواهد شد.

اگر کسی زیر پرچم خدا باشد، پروردگار عالم او را گرفته است و زیر ولایت خداست و در مواقع حسّاس که به سوی پرتگاه در حرکت است و سقوطش حتمی است، او را یاری می‌فرماید و نجات می‌بخشد. چنانکه قرآن کریم می‌فرماید:

«وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنينَ»[5]

 «كَذلِكَ حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنينَ»[6]

اما اگر رشتۀ ولایت خدا قطع شد، زندگی منهای خدا می‌شود و زندگی منهای خدا، به قول قرآن کریم،تاریک است، تاریک؛ وحشتناک است، وحشتناک. قرآن کریم در این باره با استفاده از یک تشبیه معقول به محسوس می‌فرماید: «أَوْ كَظُلُماتٍ في‏ بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»[7].

دریای عمیق، ذاتاً تاریک و وحشتناک است و اگر طوفانی و موج‌آسا باشد، وحشت روی وحشت و تاریکی روی تاریکی دارد و چنانچه ابر هم محیط بر دریای طوفانی باشد و ببارد، تاریکی سوّم و وحشت سوّم پديد ميآيد. قرآن کريم، با این مثال، زندگی منهای خدا را تاریک و پر از وحشت توصیف کرده است.

ماندن زیر پرچم خداوند و ممانعت از قطع شدن رشتۀ ولایت بین بنده و خدا، بسیار حائز اهمیّت است، نیازمند توجه است، اقدام عملی می‌خواهد و نیاز به دعا و تضرّع به درگاه پروردگار تعالی دارد. در این خصوص توصیه می‌شود دعای پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» که ذکر و ورد همیشگی ایشان بوده است را مرتب بخوانید. آن حضرت در دل شب و در اوقاتی که حالت معنوی والایی داشته‌اند، سر مبارک را روی خاک می‌گذاشته و مثل باران گریه می‌کرده و می‌گفته‌اند: «اللَّهُمَّ وَ لَا تَكِلْنِي‏ إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً»[8]؛ خداوندا یک لحظه مرا به خودم واگذار نکن!

با توجه به اینکه در زمان حاضر، فرزندان و اعضای خانواده‌ها، در معرض خطر انحراف اخلاقی و عقیدتی هستند، خوب است این دعا با ضمیر جمع خوانده شود و هنگام دعا همسر و فرزندان و سایر نزدیکان در نظر باشند و بگوییم: «اللَّهُمَّ وَ لَا تَكِلْنِا إِلَى أنَفُسِنا طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً»؛  یعنی خدایا! یک لحظه ما را به خودمان واگذار نکن.

اگر انسان به خودش واگذار شود و به حال خود رها گردد، دچار سقوط و انحراف خواهد شد. گاهی دیده می‌شود، فرزند یک آدم متدیّن، ضدّ قرآن صحبت می‌کند یا کتاب می‌نویسد. چه شده است؟ پروردگار عالم دست عنایتش را از روی آن خانواده برداشته است. خدا کسی را هُل نمی‌دهد، شیطان هم حق گرفتن انسان و بردن او به زیر پرچم خودش را ندارد. پس کار شیطان چیست؟ کار او این است که اگر کسی زیر پرچمش رفت، او را وسوسه کند و فریب دهد. تا وقتی انسان زیر پرچم شیطان نرفته، حتی حقّ وسوسه هم ندارد، چراکه خداوند این حق و این اجازه را به شیطان نداده است که در زیر پرچم خدا به آنها دسترسی پیدا کند و بتواند وسوسه نماید. چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ، إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذينَ يَتَوَلَّوْنَهُ»[9]. عبارت «يَتَوَلَّوْنَهُ» این معنا را می‌رساند که اگر کسی خودش زیر پرچم شیطان رفت، آنگاه شیطان می‌تواند وسوسه را شروع می‌کند.

قطع ولایت بین خداوند و انسان و رانده شدن بنده از زیر پرچم الهی، عواملی دارد. به بیان دیگر، گناهانی، سبب می‌شود دست عنایت خداوند تعالی از روی آدمی برداشته شود. یکی از آن عوامل یا یکی از آن گناهان، آبروریزی از بندگان حق تعالی است. چنانکه امام صادق«سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: «مَنْ‏ رَوَى‏ عَلَى‏ مُؤْمِنٍ‏ رِوَايَةً يُرِيدُ بِهَا شَيْنَهُ‏ وَ هَدْمَ مُرُوءَتِهِ لِيَسْقُطَ مِنْ أَعْيُنِ النَّاسِ أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ وَلَايَتِهِ إِلَى وَلَايَةِ الشَّيْطَانِ»[10]

اگر کسی غیبت کند و هدف او آبروریزی باشد، بخواهد که دیگری را  از چشم مردم بیندازد و مروّت و شخصیّت کسی را لکّه‌دار کند، گناهش به اندازه‌ای بزرگ است که خداوند دست عنایت خود را از روی او و زندگی او برمی‌دارد و دچار سقوط می‌شود. حال اگر این گناه بزرگ، با تهمت و شایعه نیز همراه گردد، عواقب آن سخت‌تر خواهد بود. همچنین اگر انسان خبری راجع به دیگران بشنود و در حالی که از راست و دروغ آن خبر مطمئن نیست، آن را نقل کند، شایعه‌پراکنی است و گناه آن بزرگ است. این گناهان، منجر به آبروریزی می‌شود و نزد خداوند متعال بسیار بزرگ و قبیح است.

در قضیۀ افک، همین‌طور شد. چند آیه در سورۀ نور راجع به قضیۀ افک است. در زمان رسول خدا«صلی‌الله‌‌علیه‌وآله‌وسلّم»، دشمنان و منافقین شایعه‌ای ساختند و به دست مسلمان‌ها دادند. مسلمان‌ها شایعه را گرفتند و شایعه‌پراکنی کردند. نزدیک بود که در اثر آن شایعه‌پراکنی، آبروی پیامبر«صلی‌الله‌‌علیه‌وآله‌وسلّم» برود. خداوند تعالی با نزول آیات افک آبروی آن حضرت را حفظ کرد. سپس در ادامۀ آیات، به آن افراد تشر می‌زند و می‌فرماید: «إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيمٌ»[11]؛ شایعه را منافق و دشمن اختراع کرد و شما ندانسته پخش کردید و  گناه خود را ساده گرفتید، در حالی که نزد خداوند، بزرگ است.

بعضی افراد، از غیبت اجتناب دارند و تهمت نمی‌زنند، ولی از روی نادانی، دروغها و اتهاماتی که در برخی رسانهها و در فضای مجازی دیده‌اند را نقل می‌کنند. بدون توجه به تبعات آبروریزی، عیوب و لغزش‌های دیگران را فاش می‌کنند یا به اشخاص، نسبت ناروا می‌دهند.

طبق روایتی که خواندم اگر کسی این افشاگری‌ها و آبروریزی‌های رسانه‌ها را مطالعه کند، به ذهن بسپارد و برای دیگران نقل کند، ولایت بین او و خداوند سبحان قطع می‌شود. قطع رشتۀ ولایت، زندگی را تاریک می‌کند، همان‌طور که اگر رشتۀ اتصال بین نیروگاه برق و خانۀ کسی قطع شود، آن خانه، روشنایی ظاهری ندارد و تاریک است، قطع ولایت پروردگار نیز خانه را از نظر باطن تاریک می‌کند، هرچند از حیث ظاهری روشن باشد.

غیبت، تهمت، عیب‌جویی، افشای اسرار و مخصوصاً شایعه، مصیبت‌های بزرگی هستند که جامعه را نابود می‌سازند و فرهنگ اجتماع را تغییر می‌دهند. قرآن کریم در سورۀ نور، در آیات مربوط به قضیّۀ افک به همۀ مسلمان‌ها هشدار می‌دهد که مواظب باشید، اگر پخش شایعه و انتقال آن به دیگران، برای شما عادی شد و قبح آن ریخت، کار به جایی می‌رسد که شایعۀ مربوط به رسول خدا«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» را هم منتشر می‌کنید و توجه ندارید که آبروی پیامبر را می‌برید. آیات افک برای ما پیام دارد و حاوی درس‌های اخلاقی مفیدی است. قرآن کریم کتاب تاریخ نیست و نمی‌خواهد برای ما قصه بگوید، بلکه مروّج اخلاق الهی است و در این آیات به بندگان می‌آموزد که اگر مراقب زبان خود نباشند و به عنوان افشارگری، آبروی دیگران را ببرند، کم کم به جایگاهی تنزّل پیدا می‌کنند که گناهان بزرگی مثل آبروریزی و عیب جویی، برای آنها عادی می‌شود و توجه نمی‌کنند که عیب‌جویی و آبروریزی آنها چه عواقب و چه تبعات شومی دارد.

یکی از عواقب این قبیل گناهان، رسوایی و از دست دادن آبرو در همین دنیاست. امام صادق«سلام‌الله‌علیه» از پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» چنین روایت می‌کنند که: «‏لَا تَطْلُبُوا عَثَرَاتِ الْمُؤْمِنِينَ فَإِنَّ مَنْ تَتَبَّعَ عَثَرَاتِ أَخِيهِ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثَرَاتِهِ وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثَرَاتِهِ يفْضَحْهُ وَ لَوْ فِي‏ جَوْفِ‏ بَيتِهِ»[12].

پیامبر گرامی«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» میفرمایند: لغزشهاى مؤمنان را دنبال نکنید. هرکه بهدنبال لغزش مؤمنى باشد، خداوند تمام لغزشهاى او را دنبال خواهد کرد و او را حتی در میان خانهاش رسوا مى‌سازد.

متأسفانه گناهان آبرویی و اعمال زشتی که منجر به آبروریزی از دیگران می‌شود، نظیر غیبت، تهمت و شایعه پراکنی، فراوان شده و کمتر کسی به اثرات اجتماعی آن توجه دارد.

من بارها این جمله را به همه گفته‌ام و اکنون به‌ویژه برای جوان‌ها تکرار می کنم که مراقب باشید گناه نکنید؛ گناه زندگی را تباه می‌کند، گناه دین را از انسان می‌گیرد و او را بیچاره می‌کند. حال اگر گناهی مرتکب شدید، فوراً آن را با توبه و با عذرخواهی از خداوند جبران کنید. همچنین مواظب باشید گناه شما تکرار نشود و در سراشیبی گناه واقع نشوید که مثل ماشینی که در سرازیری افتاده و ترمزش بریده است، سقوط خواهید کرد. تکرار گناه، موجب عادت به گناه می‌شود و بسیار خطرناک است؛ انسان را به جایی می‌رساند که روزی ده تا غیبت می‌کند و توجه ندارد که غیبت کرده است، روزی ده تا تهمت می‌زند و گویا هیچ اتفاقی نیفتاده است. مهم‌تر از آنچه بیان شد، توجه داشته باشید که گناه خود را توجیه نکنید که خطر توجیه گناه خیلی بیشتر از موارد قبلی است و توفیق توبه را نیز از انسان سلب می‌کند.

این مصائب، از تکرار گناه، عادت به گناه و سپس توجیه گناه نشأت می‌گیرد. بعضی‌ها عادت کرده‌اند دروغ بگویند. در روایتی از قول رسول خدا«صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم» می‌خوانیم که اگر کسی دروغ گفت، بوی بد او به آسمان‌ها می‌رود و ملائکه او را لعنت می‌کنند.[13]

ملائکه حافظ انسان هستند، علاوه بر رقیب و عتید، که قرآن می‌فرماید: «لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أمر الله»[14]، فرشتگان دیگری نیز از انسان محافظت می‌کنند. هنگام دروغ گفتن انسان، بوی بد و ناخوش دروغ، آن فرشته‌ها را می‌آزارد و آنها او را لعن و نفرین می‌کنند.

عادت به غیبت، عادت به تهمت، عادت به شایعه‌پراکنی و به‌طور کلی عادت به آبروریزی از بندگان خدا، مانع عاقبت به‌خیری انسان است و سرنوشت بدی برای او رقم می‌زند. پس باید از این گناهان بزرگ اجتناب شود.

حال اگر در فرد یا افرادی عیبی دیده شد، قرآن کریم به جای غیبت و عیب‌جویی و افشاگری، راه انتقاد سالم و سازنده را به بندگان آموزش می‌دهد.  انتقاد به جای غیبت است، انتقاد به جای تهمت است، انتقاد به جای شایعه‌پراکنی و افشای اسرار است. روش انتقاد صحیح آن است که اگر عیبی از دیگری مشاهده شد، باید مخفیانه و با مهربانی و تواضع، آن عیب را به خود آن شخص گوشزد کنید. او هم باید با کمال خوش‌رویی، انتقاد را بپذیرد و بگوید: خدا رحمت کند شما را که برای من هدیه آوردید، یعنی عیبم را گفتید. امام صادق«سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: بهترینِ دوستان و برادرانِ من کسی است که عیوب مرا به من هدیه کند.[15]

انتقاد و انتقاد پذیری، دو صفت سازنده‌ای است که در جامعۀ ما مفقود و نایاب یا دست کم، کمیاب است. قرآن کریم می‌فرماید: «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ الَّذِينَ يسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»[16].

 انتقاد و انتقادپذیری، از اسلام است، اما افشاگری از اسلام نیست، بلکه انسان را از زیر پرچم خدا خارج و ولایت خدا را برای او قطع می‌کند.

 



[1]. المحاسن، ج‏1، ص103. همچنین ر.ک: الكافى، ج2، ص358؛ الأمالي(للصدوق)، ص486و ...

[2]. النحل، 99و100: «چرا كه او را بر كسانى كه ايمان آورده‏اند، و بر پروردگارشان توكل مى‏كنند، تسلطى نيست. تسلط او فقط بر كسانى است كه وى را به سرپرستى برمى‏گيرند.»

[3]. فاطر، 8: «خداست كه هر كه را بخواهد گمراه مى‏گذارد و هر كه را بخواهد هدايت مى‏كند.»

[4] . مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج‏1، ص166. 

[5]. الروم، 47: «و يارى‏كردن مؤمنان بر ما فرض است.»

[6]. یونس، 103: «زيرا بر ما فريضه است كه مؤمنان را نجات دهيم.»

[7]. نور، 40: «يا [كارهايشان‏] مانند تاريكي‌هايى است كه در دريايى ژرف است كه موجى آن را مى‏پوشاند [و] روى آن موجى [ديگر] است [و] بالاى آن ابرى است. تاريكي‌هايى است كه بعضى بر روى بعضى قرار گرفته است. هر گاه [غرقه‏] دستش را بيرون آورد، به زحمت آن را مى‏بيند، و خدا به هر كس نورى نداده باشد او را هيچ نورى نخواهد بود.»

[8]. تفسیر القمی، ج 2، ص 75.

[9]. النحل، 99و100: «چرا كه او را بر كسانى كه ايمان آورده‏اند، و بر پروردگارشان توكل مى‏كنند، تسلطى نيست. تسلط او فقط بر كسانى است كه وى را به سرپرستى برمى‏گيرند.»

[10]. المحاسن، ج‏1، ص103.

[11]. النور، 15: «آنگاه كه آن [بهتان‏] را از زبان يكديگر مى‏گرفتيد و با زبانهاى خود چيزى را كه بدان علم نداشتيد، مى‏گفتيد و مى‏پنداشتيد كه كارى سهل و ساده است با اينكه آن [امر] نزد خدا بس بزرگ بود.»

[12]. الکافی، ج2‏، ص355.

[13] . جامع الأخبار(للشعيري)، ص 148   

[14]. الرعد، 11: «براى او فرشتگانى است كه پى در پى او را به فرمان خدا از پيش رو و از پشت سرش پاسدارى مى‏كنند.»

[15]. الكافي، ج ‏2، ص 638.

[16]. الزمر، 18: «پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرامى‏دهند و بهترين آن را پيروى مى‏كنند.»