عنوان: درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ هفتم: هدف از خلقت انسان(1)
شرح:

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ

«رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یسِّرْ لِی أَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یفْقَهُوا قَوْلِی‏»

 

بحث جلسات درس اخلاق پیرامون انسان در قرآن بود.‌ در این مبحث معلوم می‌گردد که انسان نسبت به سایر موجودات و مخلوقات، از چه امتیازهایی برخوردار است؟ هدف از خلقت انسان بررسی می‌شود و بالاخره می‌فهمیم که انسان كیست و منتهای حرکت و سیر او كجاست؟

در جلسات قبل، مقداری دربارۀ ‌امتیازهای انسان از نظر قرآن صحبت شد. در این باره بیان شد که انسان اشرف موجودات است، فهمیدیم که انسان خلیفۀ خدا در زمین و مسجود همۀ ملائكه است و دشمنش -هركه باشد- راندۀ درگاه الهی است. روشن شد که انسان «روح‌الله» است و از نظر قیمت به تمام دنیا، بلکه به آخرت می‌ارزد و ارزش او از عالم وجود، از عالم ناسوت، از عالم ملكوت و از عالم جبروت بیشتر است. حتی دانستیم که حرمت انسان، از كعبه، با آن عظمتش، بیشتر است، مقام معنوی او نیز از جبرئیل، میكائیل، اسرافیل، عزرائیل، ملائکۀ مقرب و از حملۀ عرش بالاتر است.

بحث‌ بعدی که مهم‌تر از مباحث قبلی است، راجع به «هدف از خلقت انسان» است. در واقع می‌خواهیم بدانیم که چرا پروردگار عالم انسان را خلق كرده است؟

این سؤالی است كه همه داریم. این سؤالی است كه معمولاً افرادی كه در مشكل واقع می‌شوند و معمولاًّ در محرومیّت زندگی می‌كنند، این سوال را از خود یا از دیگران می‌‌پرسند. برای چه به این دنیا آمده‌ایم؟‌ آمدن ما در این دنیا چه فایده‌ای دارد؟ چرا خدا ما را خلق كرده است؟ محرومین معمولاً می‌گویند: اگر خدا ما را خلق نكرده بود، آیا بهتر نبود؟ بالاخره هدف از خلقت چیست؟ در این باره هر كسی مطلبی گفته است. فلاسفۀ غربی و فلاسفۀ اسلامی به این پرسش پاسخ داده‌اند. علم كلام در این باره سخن دارد، در روایات اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» نیز راجع به پاسخ این سؤال، مفاهیم ارزنده‌ای یافت می‌شود. از آنجا که بحث ما درس اخلاق و محور مباحث، قرآن کریم است، بحث مزبور را از نظر آیات قرآن بررسی خواهیم کرد.  

قبل از هر چیز لازم است بدانیم که از منظر قرآن کریم عالم وجود برای انسان خلق شده است. این حقیقت در آیاتی بیان شده است. از جمله می‌فرماید: «أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً»[1]؛ یعنی ای انسان! هدف از عالم وجود تو هستی! اگر عالم ناسوت را، یعنی عالم ماده و این دنیا را، عالم طبیعت را از اتم تا كهكشان‌ها خلق كردم، برای توست. اگر عالم ملک را، عالم ملكوت را، عالم جبروت را خلق كردم، برای توست.

خداوند تعالی به بندگان خویش فرموده است: ای انسان! آیا فكر نمی‌كنی، آیا نمی‌بینی همۀ جهان را برای تو خلق كردم و همۀ جهان مسخّر توست؟ تو آن كسی هستی كه می‌توانی بر عالم ماده و ملک تسلط پیدا كنی. می‌توانی بر عالم ملكوت تسلط پیدا كنی و بالاخره می‌توانی بر عالم جبروت تسلط پیدا كنی، می‌توانی همۀ عالم را زیر سیطرۀ خود درآوری، یعنی نه فقط اتم، نه فقط كرۀ زمین، نه فقط كهكشان‌ها، نه، بالاتر از اینها، آسمان‌ها، چه آسمان اول، چه آسمان دوم، چه آسمان هفتم، چه عالم لوح، چه عالم قلم، چه عالم عرش، همه و همه برای تویِ انسان است. پس  چرا احترام برای خودت قائل نیستی؟ ای انسان! عزیز هستی، اما چرا خود را ذلیل می‌كنی؟ ای انسان محترمی، چرا احترام خودت را از دست می‌دهی؟ آیا نمی‌بینی كه عالم هستی برای تو خلق شده است؟

اگر ‌امتیازی برای انسان جز همین‌ امتیاز نداشتیم، بس بود برای اینكه انسان به خود ببالد و بگوید: خدا عالم را برای من خلق كرده است و سند قرآنی هم داده است، یعنی علاوه بر اینكه عالم را برای من خلق كرده، سند هم دارد و آن سند هم قرآن کریم است. در آن كتاب آسمانی، همان كتاب دین تا روز قیامت، فرموده است: عالم وجود و هرچه من خلق كردم برای توست.

در سورۀ یس می‌خوانیم: «أَ وَ لَمْ يَرَوْاْ أَنَّا خَلَقْنَا لَهُم مِّمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينَا أَنْعَمًا فَهُمْ لَهَا مَلِكُونَ»[2]؛ یعنی حیوانات را برای انسان خلق کردیم و او مالک آنهاست. در آیات بعدی آن نیز فرموده است: آن جانوران را برای آدمی رام کردیم تا بر آنها سوار شود و از منافع آنها، از جمله، گوشت، پوست و شیرشان بهره ببرد.  

قرآن شریف در آیۀ دیگر می‌فرماید: «خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً»[3]؛ ای انسان من این زمین را با آنچه در آن است برای تو خلق كردم. اگر ملک است، برای انسان؛ اگر كرۀ زمین است، برای انسان؛ اگر اتم است، برای انسان و اگر كهكشان است، برای انسان خلق شده است.   

افزون بر این، زمین را برای انسان رام و آماده ساخته، تا بتواند روی آن زندگی و از آن استفاده كند. در سورۀ ملک می‌فرماید: «هُوَ الَّذي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا في‏ مَناكِبِها وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَ إِلَيْهِ النُّشُورُ»[4].

باید توجه شود كرۀ زمین نسبت به عالم طبیعت، ریگی در برابر بیابان و قطره‌ای از دریاست. قرآن کریم راجع به ستاره‌ها و کهکشان‌ها که ما در آسمان می‌بینیم، فرموده است: «وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ»[5]؛ یعنی ستاره‌ها را زینت قرار دادیم، ‌اما برای آسمان دنیا که همان آسمان اوّل است. علم عادی بشر، هرچه پیشرفت و ترقی كند، هنوز نمی‌تواند به تمام جوانب آسمان اول پی ببرد و مجهولات آن نزدش فراوان است؛ چه رسد به آسمان دوّم و سوّم تا آسمان هفتم که برای آدمیان ناشناخته مانده است. ولی قرآن کریم می‌فرماید: آنچه در آسمان‌ها و زمین است را مسخّر و در اختیار و تحت سیطرۀ انسان قرار دادیم: «أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ»[6]. اتفاقاً نمی‌فرماید: «خَلَقَ لَكُمْ»، بلکه می‌فرماید: «سَخَّرَ لَكُمْ»؛ یعنی ای انسان تو لیاقت و استعدادت این است که می‌توانی عالم وجود را مسخّر كنی! نه فقط می‌توانی بر كرۀ زمین مسلط بشوی، نه فقط می‌توانی بر منظومۀ شمسی مسلط بشوی، این كم است، این قطره از دریاست، تو می‌توانی بر آسمان اول، دوم تا آسمان هفتم و بر عالم عرش و بر عالم لوح مسخّر گردی و بالاخره تا به محضر خداوند برسی.

قضیۀ معراج به ما می‌فهماند که انسان خلق شده است برای اینكه از آسمان اول به دوم، دوم به سوم، تا آسمان هفتم بالا برود، مثل پیامبر اكرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» که به معراج رفتند.

لذا اگر از ما بپرسند كه عالم وجود برای چه كسی خلق شده، برای چه هدفی خلق شده است؟ باید بگوییم: از نظر قرآن کریم عالم وجود برای انسان خلق شده است. انسان از نظر استعداد خلیفۀ خداست. از نظر استعداد می‌تواند بر عالم وجود مسخّر شود، یعنی در راه خلیفة‌الهی بیفتد و به مقام خلیفۀ خدا برسد‌.

«آصف ‌بن‌برخیا» پیغمبر نبود، ‌اما از اطرافیان مورد اعتماد حضرت سلیمان«علیه‌السّلام» و یک آدم الهی بود و مقاماتی داشت. روزی هدهد به حضرت سلیمان گفت: در یمن خانمی سلطنت می‌كند که خورشید پرست است. حضرت سلیمان ابتدا به او نامه‌ای نوشت، ولی نتیجه نگرفت. سپس روكرد به اطرافیان و گفت: چه کسی می‌تواند بلقیس را با تخت سلطنتش برای من بیاورد؟ كسی گفت: من به اندازۀ آنکه شما از جای خود برخیزید، تخت را با بلقیس می‌آورم. فرمود: نه، زیاد است. سپس آصف ‌بن‌برخیا كه مقداری از دریای علم کتاب را داشت، به حضرت سلیمان گفت: من می‌توانم به یک چشم بر هم زدن، تخت را بیاورم. قرآن می‌فرماید: «قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُك‏»[7].

حضرت سلیمان اجازه داد و او در زمان یک چشم بر هم زدن، بلقیس را با تختش در مقابل حضرت سلیمان حاضر ساخت. حضرت سلیمان رو كرد به بلقیس و  گفت: «أَ هكَذا عَرْشُكِ؟»[8]؛ آیا تخت تو نیز چنین است؟ یعنی آیا این تخت توست؟ «قالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ»[9]؛ بلقیس با تعجب گفت: مثل اینكه خودش است.

بالاخره حضرت سلیمان یمن را تسخیر كرد و بلقیس نیز چون لجوج و عنود نبود، ایمان آورد. حتی نوشته‌اند: حضرت سلیمان او را به‌همسری برگزید.[10]این در حالی است که او پیش از این قضایا هرگز گمان نداشت که به‌دست پیامبر خدا ایمان بیاورد.

امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» در روایتی حکمت‌آمیز فرموده‌اند: «كُنْ‏ لِمَا لَا تَرْجُو أَرْجَى‏ مِنْكَ‏ لِمَا تَرْجُو»؛ یعنی براى آنچه بدان اميد ندارى، اميدوارتر از چيزى باش كه بدان اميدوارى! سپس با بیان سه مثال، به تبیین مقصود خویش پرداخته‌اند. می‌فرمایند: حضرت موسى«علیه‌السلام» به‌منظور تهيۀ آتش براى همسرش رفت، به افتخار گفتگوى با خداوند نائل آمد، به رسالت رسید و با منصب پيامبرى بازگشت؛ ملكۀ سبا(بلقيس) از مملكت خود خارج شد و به‌دست حضرت سليمان ايمان آورد؛ ساحران دربار فرعون براى حفظ تاج و تخت او به ميدان مبارزه با حضرت موسى«علیه‌السلام» آمدند و با ايمان به‌خداى موسى بازگشتند.[11]

باید توجه شود که گاهی خداوند تعالی از سر لطف و رحمت خویش، هدف و سرنوشتی برای انسان رقم می‌زند که خودش گمان رسیدن به آن را نداشته است، گاهی نیز گمان رسیدن به هدف را دارد، ولی از راهی که گمان ندارد، به هدف و مقصود مورد نظر خویش می‌رسد.

اگر آدمی با رعایت تقوا، زمینۀ لازم را فراهم کرده باشد، خدای سبحان از راه بی‌گمان و از نقطه‌ای که بدان امید ندارد، گره از کار او می‌گشاید و او را بهره‌مند می‌سازد. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً، وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ»[12].

در پایان بحث این جلسه، لازم است به یک مسألۀ اساسی پیرامون آیۀ شریفۀ: «قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُك‏»[13] توجه شود؛ در این آیۀ شریفه، از آصف بن‌برخیا با عنوان: «الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ» یاد شده است. تنوین در واژۀ «عِلْمٌ» به قول اهل ادب، دلالت بر قِلّت و کمی دارد. یعنی آنکه اندکی از علم کتاب نزد اوست، توانست تخت بلقيس را در چشم بر هم زدنى نزد حضرت سليمان حاضر كند.

پس هر بنده‌ای که قطره‌ای از دریای علم قرآن را داشته باشد، قدرت تسخیر عالم وجود را پیدا می‌کند و می‌تواند بر جهان مسلّط گردد، نه فقط بر كهكشان‌ها، بلکه می‌تواند بر عالم ملكوت، بر عالم جبروت و بالاخره بر ما سوی‌الله تسلّط پیدا کند.

این قدرت، مربوط به بندگان عادی است، وگرنه انبیاء و اوصیای ایشان و نیز اولیای الهی از مراتب والاتری از قدرت تسخیر عالم برخوردارند، چراکه مراتب بیشتری از علم کتاب نزد آنهاست. امام صادق«سلام‌الله‌علیه» دربارۀ این آيۀ شريفه می‌فرمایند: «وَ عِنْدَنَا وَ اللَّهِ عِلْمُ الْكِتَابِ كُلُّهُ»[14]؛ به خدا  قسم كه همۀ علم كتاب نزد ماست.

در آیه‌ای از قرآن کریم می‌خوانیم: «وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني‏ وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب‏»[15].

در این آیه، خداوند تعالی خطاب به پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» می‌فرماید: کفّار می‌گویند: تو پیغمبر نیستی! بگو: پیامبر هستم، شاهد هم دارم، شاهد رسالت من، خداوند است و شاهدم آن کسی است که تمام علم کتاب نزد اوست.

امام صادق«سلام‌الله‌علیه» در روایتی می‌فرمایند: منظور از «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب‏»، در این آیه، امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» است.[16] از ایشان سؤال شد: آیا کسی که «عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ» اعلم است یا آنکه «عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب‏»؟ فرمودند: آنکه علمی از کتاب دارد، نزد کسی که از تمام علم کتاب برخوردار است، علمی ندارد، مگر به اندازۀ مقدار آبی که پشه می‌تواند با بال خود از دریا بردارد[17]، یعنی علمش بیش از قطره‌ای در مقابل دریا نیست. امام باقر«سلام‌الله‌علیه» فرموده‌اند: خداوند از عبارت «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب» ما را قصد كرده و على«سلام‌الله‌علیه» بعد از پيغمبر«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» اوّل ما و افضل ما و بهترینِ ما خاندان است.[18]

در اینجا این سؤال مطرح می‌شود که اگر آصف‌ بن‌برخیا با برخورداری از یک قطره‌ از علم کتاب توانست چنین تسلّطی بر یمن بیابد و این چنین تخت بلقیس را از یمن به شام بیاورد، آیا حضرت ولیّ‌عصر«ارواحنافداه» که تمام علم کتاب نزدشان است، تمی‌توانند به یک چشم بر هم زدن، بر جهان مسلّط شوند؟ آری می‌توانند. در زمان ظهور، یاران امام زمان«ارواحنافداه» نیز مانند آصف‌ بن‌برخیا و برتر از او قدرت تسخیر دارند.   

خداوند متعال قدرت تسخیر عالم را به بندگان داده و جهان هستی را مسخّر آنها فرموده است، مشروط بر آنکه بندگان استعداد و توانایی خود را دریابند و به‌مقامی که حق تعالی برای آنها مقدّر فرموده، دست یابند.

این بحث ادامه دارد و در جلسات آینده ان‌شاء الله تبیین خواهد شد.



[1]. لقمان، 20: «آيا ندانسته‏ايد كه خدا آنچه را كه در آسمانها و آنچه را كه در زمين است، مسخّر شما ساخته و نعمت‌هاى ظاهر و باطن خود را بر شما تمام كرده است‏.»

[2]. یس، 71: «آيا نديدند كه از آنچه با قدرت خود به عمل آورده‏ايم، چهارپايانى براى آنان آفريديم كه آنان مالك آن هستند؟!»

[3]. بقره، 29: «آن كسى كه آنچه در زمين است، همه را براى شما آفريد.»

[4]. ملک، 15: «اوست كه زمين را براى شما رام قرار داد، بنابراين بر اطراف و جوانب آن راه رويد و از روزى خدا بخوريد، و برانگيختن مردگان و رستاخيز به سوى اوست.» 

[5]. فصلت، 12: «و آسمانِ [اين‏] دنيا را به چراغها آذين كرديم‏.»

[6] . لقمان، 20: «خدا آنچه را كه در آسمان‌ها و آنچه را كه در زمين است، مسخّر شما ساخته است‏.»

[7]. نمل، 40: «كسى كه نزد او دانشى از كتاب [الهى‏] بود، گفت: من آن را پيش از آنكه چشم خود را بر هم زنى برايت مى‏آورم.»

[8]. نمل، 42: «آيا تخت تو همين گونه است؟»

[9]. نمل، 42: «گفت: گويا اين همان است.»

[10]. تفسير القمي، ج‏2، ص128.

[11] . الكافي، ج‏5، ص83.

[12]. طلاق، 2و3: «و هر كس از خدا پروا كند، [خدا] براى او راه بيرون‏شدنى قرار مى‏دهد، و از جايى كه حسابش را نمى‏كند، به او روزى مى‏رساند.»

[13]. نمل، 40: «كسى كه نزد او دانشى از كتاب [الهى‏] بود، گفت: من آن را پيش از آنكه چشم خود را بر هم زنى برايت مى‏آورم.»

[14]. الكافي، ج‏1، 229.

[15]. رعد، 43: «و كسانى كه كافر شدند مى‏گويند: تو فرستاده نيستى. بگو: كافى است خدا و آن كس كه نزد او علم كتاب است، ميان من و شما گواه باشد.»

[16]. تفسير القمی، ج‏1، ص367.

[17]. تفسير القمی، ج‏1، ص367.

[18]. الكافي، ج‏1، 229.