بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري وَ يَسِّرْ لي أَمْري وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي»
چند عامل است که قرآن کریم وعده داده، یعنی تذکر داده است که عوامل سقوط انسان هستند. سقوط انسان به اندازهای که –العیاذبالله- به طبقۀ هفتم جهنّم برسد. ما همه باید مواظب باشیم که این عوامل سقوط، بر ما چیره نشوند و بر ما غلبه نکنند.
اولین عامل، که قرآن شریف خیلی روی آن پافشاری دارد، نفس امّاره است، نفسی که همیشه امر به بدی میکند. قرآن میفرماید: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي».
خدا باید انسان را نگاه بدارد، وگرنه نفس أمّاره انسان را به سقوط میکشاند. دائماً هم امر به بدی میکند. مراد از نفس أمّاره، بعد مادّی انسان است. انسان موجودی دو بعدی است. از همین جهت هم بر سایر موجودات امتیاز دارد. حیوانها یک بعدی هستند و آن بعد، مادی یا بعد جسمی است. ملائکه نیز یک بعدی هستند، بعد روحانی یا بعد ملکوتی دارند و چون یک بعدی هستند، قابلیت برای استکمال ندارند. تنها انسان است که دو بُعدی است؛ یکی بعد جسمی و مادّیات و یکی بُعد معنوی و ملکوتی، که به آن «روح» میگویند. ترکیب این دو بعد هم یک ترکیب عجیبی است. عرفا روی این ترکیب خیلی حرف زدهاند، امّا به جایی نرسیدهاند. آیا ترکیب، اتّحادی یا انضمامی، یا به گونۀ دیگری است؟ همین مقدار میدانیم که آن جنبۀ مادّی، امر به بدی میکند و اگر رهایش کنیم، ما را به سقوط میکشاند. آن بعد ملکوتی و آن روح که خیلی شرافت هم دارد، در قرآن کریم «روح الله» نامیده شده است و مسجود ملائکه است. بهواسطۀ آن بعد، انسان میتواند برسد به جایی که به جز خدا نداند. ماییم که باید این بُعد مادی را وسیله و مرکب کنیم، برای روح؛ یعنی برای عروج روح، بُراق تهیه کنیم و روح ما به واسطۀ بُراق یا مرکب عروج کند. به قول روایات، روح پرواز کند تا از ملائکه پرّانتر شود و مقامش از جبرئیل هم خیلی بالاتر گردد.
پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» میفرمایند: وقتی به معراج رفتم و به سدرة المنتهى رسيدم، جبرئيل با من وداع كرد. گفتم: آيا در چنين جايى مرا تنها مىگذارى؟ گفت: من نمىتوانم از اين جا عبور كنم؛ چرا كه بالهايم خواهد سوخت.[2]
یعنی انسان میتواند به جایگاه رفیعی برسد که حتّى جبرئيل امين هم كه ملك مقرّب خداست، اجازه و صلاحيّت ورود به آن مقام را ندارد. به قول مثنوی:
احمد ار بگشايد آن پر جليل |
|
تا ابد مدهوش ماند جبرئيل |
چون گذشت احمد ز سدره مرصدش |
|
وز مقام جبرئيل و از حدش |
گفت او را حين بيا اندر پيم |
|
گفت رو رو من حريف تو نيم |
گفت بيرون زين حد اى خوش فرّمن |
|
گر زنم پرّى بسوزد پرّ من |
امّا اگر انسان نفس امّاره یا بعد مادی را رها کند، به عکس میشود؛ یعنی همین بعد مادّی، روح را استخدام میکند و سقوط روی سقوط پیدا خواهد کرد. میرسد به آنجا که باز هم به جز خدا نداند. لذا انسان در دنیا در حرکت است. اگر بتواند بعد مادی را مرکب برای روح قرار دهد، حرکت رو به خدا پیدا میکند و به آن حرکت استکمالی میگویند. امّا اگر نشد و آن بُعد مادی حرفش پذیرفته شد، کمکم همان روح را استخدام میکند و از روح استفاده میکند و تابع شیطان میشود. عقل انسان هم در اثر متابعت از نفس امّاره، کارکرد خود را از دست میدهد و شیطانی میشود.
از امام صادق«سلاماللهعلیه» پرسدند: عقل چیست؟ ایشان فرمودند: «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَان»؛ عقل آن است که انسان با آن خدای رحمان را عبادت میکند و بهشت را بهدست میآورد. راوی از عقل و زیرکی معاویه سخن گفت. امام فرمودند: آنچه معاویه داشت، نیرنگ و شیطنت بود و در واقع، نمایش عقل بود، نه عقل.[3] امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» نیز در این باره میفرمایند: «وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي وَ لَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ»[4] به خدا قسم معاویه زرنگتر و سیاستمدارتر از من نیست، او حیلهگری و خیانت میکند.
باید توجه داشته باشیم که همۀ انبیاء برای همین آمدهاند که ما با اختیار خودمان، بُعد مادی را مرکب کنیم برای بُعد ملکوتی. از جمله ارسال پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» و نزول قرآن که یک دنیا معجزه و یک دنیا تنبّه است، برای همین بوده است. هر عبادتی به جا میآوریم، در اثر همین است. اگر آن بعد مادی را نداشته باشیم، نمیتوانیم نماز بخوانیم و روزه بگیریم و نمیتوانیم کار عبادی و فرهنگی یا حتی کار معمولی بکنیم. آن بُعد مادی است که ما میتوانیم حرکت کنیم. آن وقت این حرکت گاهی حرکت سقوطی است و گاهی حرکت عروجی است. ماییم که میتوانیم این بعد مادی را مرکب قرار دهیم برای روح که راه را بپیماید و برسد به آنجا که بهشت برای او کوچک باشد. همچنین ماییم که میتوانیم بُعد ملکوتی را بدهیم به دست بُعد مادی و به دست جسم و معلوم است که کارش جسمانی و حیوانی است و کارش درّندگی است.
قرآن کریم به آن دسته از افراد که بعد مادّی و حیوانی در آنها بر بعد معنوی و انسانی غلبه کرده، میگوید: «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ»؛ «ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُون»؛ «ذَرْهُمْ في خَوْضِهِمْ يَلْعَبُون».
یا رسول الله! اینها مثل حیوانند، بگذار تا بچرند و از دنیای مادّی بهره ببرند.
قرآن در جای دیگر میفرماید: «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَل»؛ یعنی از حیوان هم پستتر میشود. حرکت میکند، امّا حرکتش سقوطی است و میرسد به آنجا که ضررش برای جامعه و برای خودش از هر میکروب سرطانی بیشتر است. چنانکه قرآن شریف میفرماید: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ»؛ پستتر از هر درندّهای و پستتر از هر حیوانی و پستتر از هر میکروبی، آن انسانی است که عقل دارد، اما تعقّل ندارد؛ فکر دارد، ولی تفکّر ندارد. عقل و روحش را داده است به دست جسم و آن جسم هم او را میبرد آنجا که خاطرخواه اوست و لحظه به لحظه رو به سقوط پیش میرود.
ما در این دنیا آمدهایم برای خاطر همین استکمال روحی. خدا ما را خلق کرده است و اراده و اختیار جدّی هم به ما داده است که ما یک انسان ملکوتی شویم. بُعد مادی بُراق باشد برای ما که عروج کنیم و برسیم به آنجا که به جز خدا نداند.
رسد آدمى به جايى كه به جز خدا نداند |
|
بنگر كه تا چه حدّ است، مقام آدميّت |
|
|
|
در این راه، باید با نفس امّاره که یکی از عوامل سقوط است، بهعنوان یک دشمن سرسخت مبارزه شود. پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» میفرمایند: دشمنترینِ دشمنان تو، نفس است: «أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ». از امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» نیز روایت شده که فرمودند: «نَفْسُكَ أَقْرَبُ أَعْدَائِكَ إِلَيْكَ»؛ نزدیکترین دشمن به تو، نفس است. همچنین از ایشان سؤال شد: کدام سلطان، غالبتر و قویتر است؟ فرمودند: هوای نفس: «أَيُّ سُلْطَانٍ أَغْلَبُ وَ أَقْوَى قَالَ الْهَوَى»[12].
قرآن کریم هم نفس انسان را به منزلۀ بت برای او قلمداد میکند. میفرماید: «أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ»؛ یا رسول الله میخواهی کسی که نفسپرست و هوا و هوسپرست است و دانسته خود را گمراه میکند، نشانت بدهم؟
متابعت از هوا و هوس، متابعت از نفس امّاره، متابعت از تمایلات و تخیّلات و وسوسههای مربوط به نفس، متابعت از صفات رذیله که در عمق ذات انسان است، سبب میشود که انسان دانسته گمراه گردد: «وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ».
به قول مثنوی، نفس انسان، مادر بتها است:
مادر بتها بت نفس شماست زانک آن بت مار و این بت اژدهاست
بالأخره خداوند تعالی در قرآن شریف میفرماید: ای انسان! تو را در این دنیا آوردم، برای اینکه راه را پیدا کنی و به مقام لقاء برسی، پس مواظب باش که سقوط نکنی و مواظب باش که درجا نزنی. میفرماید: «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ»؛ ای انسان! تو در حرکتی و البته در حرکت، باید با نفس امّاره مبارزه کنی و بُعد مادی را وسیله و مرکب حرکت قرار دهی و حرکت بدون بُراق نمیشود.
ملائکه خیلی تقرّب دارند، مخصوصاً مثل جبرائیل و میکائیل و حملۀ عرش، اینها خیلی مقام دارند و خیلی سعۀ وجودی دارند، امّا تکامل ندارند. چون بُراق ندارند، چون آن بعد مادی را ندارند. حیوانها هم تکامل ندارند. بعضی از حیوانها، مثل موریانه و مورچه، دربارۀ آنها کتابها نوشته شده و از نظر علمی خیلی بالا هستند، اما این یک غریزه است و استکمال ندارند. پس چه کسی استکمال دارد؟ انسان که هم بعد مادی دارد و هم بعد ملکوتی و از این جهت اشرف از همۀ موجودات است. همان موقع که به دنیا میآید، زمینۀ شرافت دارد. اما چه وقت این زمینه بالفعل میشود و چه وقت انسان حرکت میکند؟ آن وقتی که نفس و بعد مادی او به دست روح داده شود و جسم وسیله و براق روح گردد. حرکت او از آن موقع بالفعل میشود. حرکت در حرکت و حرکت جوهری ملاصدرا که او را میرساند به آنجا که اشرف از جبرئیل خواهد شد.
گفت او را حين بيا اندر پيم گفت رو رو من حريف تو نیم
انسان را برای حرکت و به منظور رسیدن به این مقامها در دنیا آوردهاند. اگر این حرکت نباشد، زندگی دنیا خیلی رنج دارد، همراه با بدبختی است، پر از حسرت و ندامت است. باید انسان بتواند به جایی برسد که بهشت برای او کوچک باشد. انسان بتواند به جایی برسد که حتی دم مرگ خداوند سبحان به وی خطاب فرماید که جای تو نزد من است: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعي إِلى رَبِّكِ»
جای تو پیش من و جای تو در بهشت من است. بهشت معمولی برای تو کم است و باید نزد خداوند باشی! انسان باید بتواند به این مقامها برسد. امّا اگر مثل کرم ابریشم در خود بتند تا خفه شود، به جایی نخواهد رسید. همه میدانید که این دنیا همیشه سرشار از حسرت و ندامت، و همیشه پر از غم و غصه از گذشته و نگرانی از آینده است. این دنیا تکرار مکررّات است. لذّت در این دنیا نیست و هرچه هست، دفع الم و رفع ناراحتی است. لذت واقعی جای دیگری است. به راستی انسانیّت و لذّاتش در جای دیگر است. حال اگر انسان در این دنیا بیاید، هفتاد سال یا هشتاد سال، تکرار مکررّات داشته باشد، خوردن و خوابیدن و یک کاری برای اینکه بتواند جسم را سیر کند و غرایز را ارضاء نماید، معلوم است که یک آهو در بیابان خیلی از چنین آدمی بالاتر است، برای اینکه غریزهاش را بهتر ارضاء میکند. اگر یک انسان بخواهد غرایزش را ارضاء کند، باید شبانهروز زحمت بکشد و به جایی هم نمیرسد و معمولاً در فقر و غم و غصه میمیرد. امّا چنانچه بتواند خود را به آنجا برساند که ملائکه افتخار خدمتگذاری او را داشته باشند، چقدر ارزش دارد! قرآن کریم میفرماید: «إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ».
اگر انسان در حرکت باشد؛ حرکت صعودی؛ در همین دنیا به جایگاهی میرسد که ملائکه میآیند و با او حرف میزنند، به او دلداری میدهند و میگویند: غم و غصه نخور، دوست تو ماییم و ما تو را از شرّ شیاطین حفظ میکنیم، تو را از بلاهای ناگهانی حفظ میکنیم و اصلاً ما خلق شدهایم برای اینکه تو را حفظ کنیم.
دستهای از ملائکه خلق شدهاند که حافظ انسان باشند. قرآن شریف میفرماید: «لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ»؛ خدا آنها را خلق کرده و امر کرده که حافظ انسان باشند و او را از شیاطین حفظ کنند، از بلاهای جنّی و انسی حفظش کنند. مهمتر، اینکه انسان را از خطر انحراف حفظ میکنند و نمیگذارند جرقههای انحرافی در روحش دمیده شود.
لذا بعضی افراد ملائکه را میبینند و ملائکه به آنها وعده و دلداری میدهند. آنهایی که میگویند: «الله» و روی گفتۀ خودشان پابرجا هستند، یعنی حرکت استکمالی دارند، ملائکه بر آنها نازل میشوند و میگویند: «أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا»؛ از گذشته باکی نداشته باشید و غم و غصه نخورید و از آینده نیز نترسید، چراکه ما هم در دنیا و هم در آخرت حافظ شما هستیم: «نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ».
اگر به راستی انسان در راه باشد، در آخرت به جایگاهی میرسد که دم مرگ، خداوند متعال دو بال به او عطا میفرماید که پرواز کند و مستقیم به بهشت برسد. از پیامبر گرامی«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» روایت شده است که فرمودند: وقتی قیامت میشود، خداوند متعال به طائفهای از امّت من، دو بال عطا ميفرمايد و بهوسیلۀ آن دو بال، به سرعت، از قبرهای خود به سوی بهشت پرواز میکنند. در بهشت جای میگیرند و هر نعمتي که بخواهند، برخوردار میگردند: «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ أَنْبَتَ اللَّهُ لِطَائِفَةٍ مِنْ أُمَّتِي أَجْنِحَةً فَيَطِيرُونَ مِنْ قُبُورِهِمْ إِلَى الْجِنَانِ يَسْرَحُونَ فِيهَا وَ يَتَنَعَّمُونَ كَيْفَ شَاءُوا».
ملائکه از آنها سؤال میکنند که شما محاسبۀ اعمال و صراط و جهنّم را ديديد؟ يعني مواقف قيامت را چگونه گذراندید که به بهشت رسیدید؟ آنان پاسخ میدهند: ما چيزي نديديم. منظور اينکه، از ما حسابي نخواستند و بدون بازجويي آمديم. ملائكه ميگويند: شما چه طايفهاي هستيد؟ از امت كدام پيغمبريد؟ آنها پاسخ ميدهند: ما از امت محمد هستيم. ملائکه میپرسند: در دنیا چه کردید که به این مقام رسیدید؟ آنها میگويند: ما دو خصلت داشتيم و خداوند به فضل و رحمت خود، ما را به اين مرتبه رسانيد: «كُنَّا إِذَا خَلَوْنَا نَسْتَحِي أَنْ نَعْصِيَهُ وَ نَرْضَى بِالْيَسِيرِ مِمَّا قَسَمَ لَنَا».
خصلت اوّل اینکه: ما در خلوت، مرتکب گناه نمیشدیم، یعنی خلوت و جلوت برای ما تفاوت نداشت و همانطور که در بین مردم مراقب بودیم معصیت نکنیم، در خلوت و در نهان نیز گناه نمیکردیم.
دوم: توانسته بودیم مقام تسلیم و رضا به دست آوریم؛ یعنی به آنچه قسمت ما شده بود، راضی بودیم. ملائکه به آنها میگویند: حق شماست که به چنین مقامی دست یافتهاید.
در واقع، آن افراد بهشتی میگویند: اگر از نعمتهای دنیوی برخوردار بودیم و دنیا رو به ما کرده بود، آن را از الطاف جلیّلۀ خداوند میدانستیم. اگر هم مشکلات و مسائلی داشتیم که از طرف خدا بود و خودمان در آن مقصّر نبودیم، آن را از الطاف خفیّۀ خدای تعالی میدانستیم.
انسان موجود عجیبی است، اگر حرکت او حرکت استکمالی باشد، به مقامهای والایی میرسد. چنانکه اگر حرکتش سقوطی باشد، یک بدجنس حسابی در این دنیا میشود؛ مثل عقرب دیگران را میگزد، مثل مار به مردم ضرر میزند تا اینکه بمیرد و به صورت مار و عقرب و وارد صف محشر شود. بالأخره آن بدجنسی، او را به جهنّم میکشاند. آن هم حرکت است، امّا به آن میگوییم حرکت سقوطی، نه صعودی و نه استکمالی. به قول قرآن کریم، کسی که حرکت سقوطی دارد، مثل کسی است که از آسمان روی زمین بیفتد و له شود: «وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماء».
انسان در این دنیا آمده است تا حرکت استکمالی داشته باشد، راه را طی کند، از آسمان اول و دوم و سوم و چهارم، از عرش و لوح و کرسی بگذرد و به کجا برسد؟ قرآن میفرماید: «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ»؛ برسد به جایی که هیچ چیز و هیچ کس نبیند جز خداوند. از هیچ چیز و هیچ کس لذت نبرد، جز رابطۀ با خداوند. به این مقام، مقام شهود میگویند.
مقام شهود در همین دنیا نیز دستیافتنی است. امیرالمؤمنین% میفرمایند: «ما رَأَيتُ شَيئاً اِلاّ وَ رَأَيتُ اللهَ قَبلَهُ وَ بَعدَهُ وَ مَعَهُ»؛ هرچه من ببینم، قبل از آن و با آن و بعد از آن خدا را میبینم.
امام حسین«سلاماللهعلیه» نیز در دعای عرفه میفرمایند: «عَمِيَتْ عَيْنٌ لَا تَرَاكَ»؛ کور باد آنکه تو را نمیبیند. یعنی کور باد کسی که مقام شهود ندارد، مرگ بر آن کسی که به مقام شهود نرسیده است.
این مقامها برای انسان قرار داده شده است. رسیدن به آن هم چندان سخت نیست، اصلاً انسان برای رسیدن به همین درجات معنوی خلق شده است. بین ما و خدا، چند قدم فاصله است؟ یک قدم. آن یک قدم نیز با پا گذاشتن روی نفس امّاره طی میشود. وقتی روی نفس امّاره پا گذاشت، در قدم بعدی، خداست و ملاقات خدا و لذت بردن از ملاقات با خداست.
مرحوم دیلمی در ارشاد، روایتی به نام «معراجیّه» از لسان مبارک امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» نقل کرده است. طبق آن روایت مفصّل، بعضی از بندگان در بهشت، مُنغمر در عالم ملکوت هستند و هیچ توجهی به غیر خدا ندارند. آنها مدهوشند، به این معنا که تمام توجهشان به خداست و این توجه، آنان را از توجه به اغیار منصرف کرده است. اهلبیت«سلاماللهعلیهم» هیچگاه حالت بیهوشی نداشتهاند، بلکه مدهوش حقتعالی بودهاند.
به هر حال، آن بهشتیان در بهشت به قدری به خداوند سبحان توجه دارند که از بهشت، حورالعین و نعمتهای بهشتی منصرف شده، به آنها اعتنا نمیکنند. خداوند تبارک و تعالی به پیامبر گرامی خویش میفرماید: من روزی هفتاد مرتبه به آنان نظر ميافكنم و با ايشان سخن مىگويم و در هر نظری، ملک آنها و سعۀ وجودی آنها هفتاد برابر میشود. وقتی اهل بهشت از خوردن و آشاميدن لذّت مىبرند، آنها از مکالمه با من و ذکر من و حدیث من لذّت مىبرند.
آن بندگان در بهشت نیز حرکت استکمالی دارند و تا خدا، خدایی میکند، دائماً در حرکتند. به حرکت آنها، «سیر من الحق الی الحق» گفته میشود. این حرکت، ابدی و غیر متناهی است، هیچگاه تمام شدنی نیست، به قول قرآن کریم، «هم فیها خالدون» است. هرچه بندگان در این مسیر جلوتر بروند، از حرکت به سوی خدا بیشتر لذّت میبرند. این لذّت از لذّت برخورداری از تمام نعمتهای دنیا و حتی آخرت، بیشتر است.
انسان خلق شده است برای این که خداوند به او نظر کند و او سعۀ وجودی و مقام قرب پیدا کند. این حالت در دنیا هم پدید میآید. آنان که اهل نماز شب هستند و نماز آنها حضوری است، یعنی با توجه کامل و با حضور قلب است، بعضی اوقات در قنوت نماز وتر یا در سجدۀ آخر نماز، این حالتها را درک میکنند. بیجهت نیست که اولیای الهی برای خواندن نماز شب و برای رسیدن به این درجات عرفانی، به دنیا و آنچه در دنیاست، پشت پا میزنند. از رسول خدا«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» روایت شده که میفرمایند: «الرَّكْعَتَانِ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا»؛ دو رکعت نماز شب از دنیا و آنچه در دنیاست پیش من ارزشش بیشتر است. این در دنیاست، حال ببینید آن حرکتی که خداوند سعۀ وجودی به آن میدهد، چقدر لذت دارد!
ما خلق نشدهایم که در دنیا مثل کرم ابریشم در خود بتنیم تا خفه شویم، بلکه ما خلق شدهایم تا حرکت کنیم و حرکت استکمالی داشته باشیم و تا خدا، خدایی میکند، ما در سعۀ وجودی باشیم و در حرکت باشیم و در لذتبردن باشیم و اصلاً دلهره و اضطراب و غم و غصه و مشقت و امثال آن در قاموس ما راه نداشته باشد. چنانکه قرآن کریم میفرماید: «أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»؛ آنهایی که به راستی از اولیاءالله هستند، اصلاً از گذشته غم و غصه ندارند و نسبت به آینده نیز دلهره و اضطراب ندارند. یک دنیا نشاط دارند، مخصوصاً اگر یک بینشاطی و خستگی برایشان پیدا شود، با نماز، با نماز اوّل وقت و با نماز شب، همۀ بینشاطیها مبدّل به نشاط میشود. این در دنیاست و حالا ببینید که در آخرت چه خبرهاست!