اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله
الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و
یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
بحث گذشته این بود که این کعبین یعنی چه؟ فامسحوا برؤسکم
و ارجلکم الی الکعبین.
گفتم که مشهور در میان فقهاء کعب را آن برآمدگی آن
استخوان روی پا حساب کردهاند و مراد از کعبین هم دو کعب پا یعنی پای راست و پای
چپ، لذا آیه شریفه این میشود که فامسحوا بروسکم و ارجلکم الی الکعب من الرجلین
این مشهور در میان فقهاست.
یک روایت هم در جلسه قبل خواندم که آن روایت هم کعب
را همین جور معنا میکند میفرماید که اسفل از ساق است آن دو استخوانی که طرف راست
و طرف چپ از ساق پاست که به آن هم کعبین میگویند حضرت فرمودند که پایین تر از آن
دو استخوان، پایینتر از ساق که مراد قرآن این است که خواه ناخواه نص و فتوی بر
این شد که مراد از کعب یعنی آن استخوان روی پا و کعبین در قرآن هم یعنی آن استخوان
روی پای راست و روی پای چپ.
البته خلاف ظاهر است گفتم از این جهت هم مرحوم علامه
در تذکره فرموده است که الی الکعبین یعنی آن دوتا استخوانی که طرف راست و طرف چپ
از ساق پاست.
سنیها هم همینطور گفتهاند لذا میشویند از ساق پا
تا سر انگشتان ، هم ظاهر هم باطن، این خلاصه حرف بود، اگر ظاهر قرآن را بگیریم
مراد ازکعبین یعنی آن دو تا استخوانی که پهلوی ساق است از پای راست و پای چپ.
اگر شهرت را بگیریم یا روایت است
شهرت را بگیریم دیگر باید دست از آن ظهور برداریم و بگوییم مراد الی
الکعبین یعنی الی کعب کل واحد من الرجلین، پای راست یک استخوان برآمدگی روی پا
دارد پای چپ هم همین طور پس قرآن که فرموده کعبین به اعتبار دو تا پا.
در جلسه قبل هم گفتم که قبل از علامه حتی خود علامه
در کتابهای دیگرشان اعتنا به این قول نکردهاند که ما بگوییم کعبین یعنی قوزک پا
یعنی آن دو استخوانی که پهلوی ساق، اول ساق واقع میشود آخر قدمین و آخر ساق این
دو تا استخوان هست که ما به آن میگوییم قوزک، این خلاصه حرف بود در مباحثه جلسه
قبل.
یک حرف دیگر هم هست خب حالا بگویید آن استخوان
برآمدگی روی پا، آِیا غایت داخل در مغیاست یا نه؟ فامسحوا بروسکم و ارجلکم الی
الکعبین این الی یعنی تا به آن استخوان برآمدگی روی پا رسید کفایت میکند دیگر آن
استخوان را نمیخواهد مسح کنیم خب ظاهر الی همین است که از سر انگشتان مسح بکنیم
تا کعب یعنی آن استخوان برآمدگی روی پا، دیگر خود استخوان روی پا را هم لازم نیست
مسح بکنیم برای این که الی در ادبیت گفته شده همیشه غایت داخل در مغیی نیست مگر ما
اخرجه الدلیل یک قرینهای بیاید و بگوید غایت داخل در مغیاست، این هم ظهور قرآن
است الا این که اگر یادتان باشد در مرفقین آن جا یک اجماعی در کار بود که حتی بعضی
از فقهاء ادعای ضرورت در فقه کردهاند این که غایت داخل در مغیاست و آن مرفق را که
همان دو تا استخوان چفت و بستی است که دست را متصل میکند به عضد، گفتند که داخل
در مغیاست و باید شسته بشود، در آن جا گفتیم این الی را چکار بکنیم؟ گفتیم که به
قرینه اجماع میگوییم غایت داخل در مغیاست برای این که الی در مقابل حتی است، حتی
اگر بگویند غایت داخل در مغیاست، الی بگویند غایت داخل در مغیا نیست اما گاهی حتی
به جای الی و الی به جای حتی استعمال میشود در ادبیت، آن جا این جوری تمام شد
مطلب، آن وقت یک مقدمه علمیه هم درست کردند که این مشهور در میان فقهاء بود غایت
داخل در مغیا یک کمی هم بیشتر شسته بشود تا یقین پیدا بشود که مرفقین شسته شده
است، آن جا حرف را به این جوری تمام کردیم البته ما قبول نداشتیم اما علی کل حال
مشهور در میان فقهاء بود چه قدماء چه متأخرین، اگر آن حرف را کسی بیاورد این جا
خیلی کار آسان میشود و بگوید که این الی الکعبین الی ولو میگوید غایت داخل در
مغیا نه، اما اجماع و شهرت میگوید غایت داخل در مغیاست، آن مقدمه العلمیه مشهور
در میان اصحاب را هم بیاوریم بگوییم خب بنابراین باید تا ساق پا مسح کرده بشود،
لذا آن کسانی که گفتهاند تا ساق پا و تمسک کردهاند به الی الکعبین این هم موافق
با آن بشود، بگوید نه مراد از کعب همان استخوان برآمدگی روی پاست اما غایت داخل در
مغیاست وقتی غایت داخل در مغیا شد همه آن استخوان باید مسح بشود مقدمه العلمیه هم
یک کمی باید بیاید بالا میرسد به ساق دیگر نزاعی بین فقهاء پیدا نمیشود، اگر
بتوانید این حر ف را بزنید دیگر عالی در میآید، اگر این حرف من زده بشود می شود
یک نزاع نزاع لفظی یعنی آن کسی که میگوید الی الکعبین میگوید باید مسح بشود تا
قوزک پا تا آخر قدم که متصل به ساق میشود آن کسی هم که میگوید کعب یعنی روی آن
استخوان برآمدگی روی پا و کعبین را معنا میکند به اعتبار کل واحد پا خب آن هم میگوید
الی الکعب اما اجماع هست غایت داخل در مغیاست میرود آن طرف کعب آن طرف استخوان
برآمدگی، مقدمه العلمیه مشهور در میان اصحاب هم میگوید یک کمی ببر بالاتر دیگر
خواه ناخواه میشود نزاع لفظی هر دو میگویند که این مسح باید از سر انگشتان باشد
تا ساق پا، ندیدم کسی بفرماید اگر این حرف را بفرمایید و بگویید که البته یک قیاس
هم باید بکنیم بگوییم که در دست اجماع داشتیم در بلکه ضرورت در فقه در این که غایت
داخل در مغیاست پس این جا هم همان ضرورت اجماعی، ضرورت فقهی کار بکند و این هم که
متعرض نشدهاند به وضوح باقی گذاشتهاند کار بکند و بگوید غایت داخل در مغیاست، آن
مقدمه العلمیه هم که همه جا اصحاب میفرمایند که یک مقدار بالاتر برای این که یقین
حاصل بشود در این جا هم یک مقدار بالاتر دیگر میرسد به ساق، لذا آن روایت کعب را
معنا میکند میگوید اسفل از قوزک یعنی استخوان روی پا، خب تمام شد، حالا تا چه
اندازه باید مسح کرد؟ تا استخوان روی پا، غایت داخل مغیاست یا نه؟ آری، پس استخوان
روی پا همهاش باید مسح بشود، یک حرف دیگر مقدمه العلمیه هم میگوید یک مقدار
بیستر، یک مقدار بیشتر میرسد به آخر قدم اول ساق در مقابل قوزکها، اگر نپسندید
حرف من را دیگر فقهاء دربارهاش صحبت نکردهاند و اصلاً متعرض مسئله نشدهاند همین
مقدار فرمودهاند که الی الکعب دیگر نگفتهاند غایت داخل در مغیاست یا نه، دیگر
مقدمه العلمیه را هم در این جا نیاوردهاند، مرحوم سید هر دو را در باب مرفق
آوردند هم غایت داخل در مغیا هم مقدمه العلمیه هر دو را آن جا آوردهاند این جا
هیچ کدام را نیاوردند، هیچ کس نیاورده یعنی این کتابهایی که در دسترس است هیچ کدام
متعرض مسئله نشدهاند، آن وقت ما یک قیاسی بکنیم بگوییم همین جور که فقهاء در دست
گفتهاند در پا هم گفتهاند اجماع است ضرورت است مقدمه العلمیه را همین طور که در
دست گفتهاند در همه جا گفتهاند در پا هم گفتهاند یک تسلم در فقه است با این دو تا، نزاع را نزاع لفظی بکنیم.
مرحوم آقای خویی رضوان الله تعالی علیه ایشان این جا
یک حرفی دارند ندیدهام کسی بگوید غیر از ایشان، ایشان میفرمایند خب باب مقدمه
العلمیه میآید جلو یک مقدار باید بیشتر مسح بشود یعنی مثلاً بیاید تا روی استخوان،
آن وقت ایشان میگوید نزاع میشود لفظی، خب مسلم است فرمایش ایشان درست نیست اگر
شما غایت را داخل در مغیا بدانید این جور که من عرض کردم مقدمه العلمیه را هم جلو
بیاورید آن وقت میشود نزاع لفظی و اما گر نه و بگویید غایت داخل در مغیا نیست
مقدمه العلمیه میشود تا روی این کعب یعنی روی استخوان پا، دیگر آن طرف نمیرود و
دیگر خیلی فاصله میشود تا ساق و دیگر نزاع لفظی نمیشود این که میگوید باید تا
ساق باشد یعنی از روی پا هم بگذرد از روی آن استخوان روی پا بگذرد آن طرف و برود
تا اول ساق آخر قدم، آن کسی که میگوید نه و کفایت میکند الی الکعب میگوید که
همین مقدار که مسح بکند تا برسد به استخوان کفایت میکند لذا نزاع لفظی نیست نزاع
خیلی معنوی است و خیلی تفاوت دارد، این خلاصه حرف است اگر بپسندید عرض من را میشود
نزاع لفظی، اگر نپسندید و بگویید دلیل نداریم دیگر خواه ناخواه در مرفق هر چه
گفتیم این جا نمیآید و این جا میشود غایت داخل در مغیا نه، از انگشتان مسح کن تا
برسد به آن استخوان روی پا آن استخوان را لازم نیست مسح بکنیم، مشهور در میان
فقهاء هم همین است در رسالهها یا مرحوم سید در عروه یا دیگران تقریباً گفتهاند
که روی پا نصفش را مسح کنیم کفایت میکند البته بعضیها احتیاط کردهاند و گفتهاند
تا ساق بعضیها احتیاط کردهاند گفتهاند یک مقدار بالاتر اما مشهور همین است که
از سر انگشتان تا وسط پا برای این که آن استخوان گفتهاند که غایت داخل در مغیا
نیست و لازم نیست مسح کردنش، حالا چرا غایت داخل در مغیاست در مرفق و در این جا نه
چرا؟ این دیگر یک چرائی است که باید به اصحاب بگوییم که چرا فرق گذاشتهاید بین پا
و بین مرفق؟ اگر غایت داخل در مغیا نیست
در هر دو این جور است اگر غایت داخل در مغیا هست هر دو این جور است و اما بائک تجر
و بائی لم تجرنمیشود. آن جا غایت داخل در مغیاست، حالا این جا که غایت داخل در
مغیا نیست دلیل هم نداریم حالا چه باید بگوییم؟ مسئله بعد ما راجع به این است که گفتهاند مسمی
کفایت میکند از نظر عرضی، نه از نظر طولی، از نظر طولی بحث قبل ما بود که گفتم
اجماع داریم، ادعای ضروری در فقه شده که از سرانگشتان تا کعب، یا تا قدم، باید این
اتصال طولی باشد و لوکم، اما از نظر عرضی گفتهاند که مسمی کفایت میکند یعنی
مثلاً با یک انگشت مسح بکند از سر انگشت تا به ساق کفایت میکند، این را ادعای
اجماع کردهاند،
یک عبارتی از مرحوم علامه بخوانم مرحوم علامه در
منتهی فرمودهاند لایجب استیعاب الرجلین بالمسح بل الواجب من رؤوس الاصابع
الی الکعبین ولو باصبع واحده و هو مذهب
علمائنا اجمع از نظر طولی باید این اتصال باشد که در بحث قبلی گفتم دلیل برای این
اتصال نداریم ولی مرحوم علامه فرموده است مذهب علمائنا این است که من رؤوس الاصابع
الی الکعبین اما از نظر عرضی گفتهاند کفایت میکند ولو باصبع واحده مثلاً انگشت
سبابه را میگذارد روی شصت یا روی یکی از انگشتان میکشد تا بالا مثلاً برسد به
ساق، گفتهاند این مذهب علمائنا اجمع، یعنی دو تا ادعای اجماع کردهاند بلکه ضرورت
در فقه، یکی از نظر طولی باید از سر انگشتان باشد تا ساق تا کعب، یکی هم از نظر
عرضی همه پا نه، کفایت میکند همان یک انگشت و مرحوم محقق در معتبر و علامه
در تذکره مرحوم صاحب جواهر و پس از صاحب جواهر اینها همه ادعای اجماع کردهاند
روی این مسئله.
راجع به این که از سر انگشتان تا الی الکعبین بحث
قبل ما بود نتوانستیم دلیل پیدا کنیم لذا گفتیم که اجماع اگر این اجماع نبود میگفتیم
مسمی کفایت میکند این از نظر طولی که بحث کردیم، اما از نظر عرضی به دو سه تا
رویات استدلال کرده اند ببینیم درست است یا نه؟
روایت 3 از باب 15 از ابواب وضو صحیحه الاخوین یعنی
زراره و ابن بکیر قال ابوجعفر علیه السلام اذا مسح بشییء من رأسه او بشیی من قدمیه
ما بین الکعبین الی اطراف الاصابع فقد اجزأه که اگر یادتان باشد برای طولی هم به
همین روایت تمسک کردند، لذا برای این که مسمی کفایت میکند به این روایت تمسک کردهاند
برای این که عرضی هم کفایت میکند به این روایت تمسک کردهاند، ما سابقاً میگفتیم
روایت دلالت ندارد چرا؟ برای این که حضرت رد سنیها که آنها میگویند که شیی من
قدمیه نه، بلکه همه قدم باید شسته بشود، حضرت در مقابل آن میفرماید اذا مسح بشیی
من رأسه او بشی من قدمیه ما بین الکعبین الی اطراف الاصابع فقد اجزأه، اگر این
باشد دیگر روایت به این که دلالت بکند بر مسمی دلالت ندارد لذا در مقام بیان این
است که آقای سنی تو که میگویی همه پا، نه، بعضی از پا کفایت میکند، خب بعضی از
پا روی پا، همه روی پا، دیگر ما بخواهیم بگوییم روی پا هم مسمی یعنی به مقدار یک
انگشت دیگر این دلالت ندارد.
روایت 1 از باب 23 از ابواب وضو صحیحه زراره ثم وصل
الرجلین بالرأس پروردگار عالم وصل کرد رجلین را به سر و فرمود فامسحوا برؤسکم و
ارجلکم کما وصل الیدین بالوجه گفت فاغسلو وجوهکم و ایدیکم، فقال و ارجلکم الی
الکعبین فعرفنا حین وصلهما بالرأس ان المسح علی بعضها ثم فسر ذلک رسول الله صلی
الله علیه و آله للناس فضیعوه گفتند خب این روایت هم میفرماید که ان المسح علی
بعضها، باز همان ایراد اول این جا هست و
آن این است که مخصوصاً للناس ضیعوه، آنها چه چیز را ضایع کردند؟ اینها بای بروسکم
را ضایع کردند همه سر را مسح میکنند همه پاها را مسح میکنند بلکه میشویند، اینها
ضیع تفسیر رسول گرامی را، پس ان المسح علی بعضها یعنی علی ظهر القدم، علی باطن
القدم نه، علی ظهر القدم، اما علی ظهر القدم مسمی ولو این که دست را بگذارد روی
پا، یک انگشت بگذارد روی پا و کمی بکشد بالا این بعض باشد نه، روایت دلالت بر این
حرف ندارد، این هم این روایت.
روایت 2 از باب 23 ابواب وضو عن جعفر بن سلیمان عن
عمه روایت از نظر سند تا جعفر بن سلیمان را میشود درست کرد اما عن عمه این را نمیدانیم
کیست؟ نمیدانیم چیست؟ لذا روایت را بعضیها فرمودهاند که نه، جعفر بن سلیمان عم
آن راوی قبلی، خب اگر هم این باشد باز جعفر بن سلیمان عم او باز هم مجهول است حالا
آن که خلاف ظاهر هم هست ولی ظاهر روایت عن جعفر بن سلیمان عن عمه علی کل حال عم
معلوم نیست کیست، معلوم نیست چیست روایت میشود مجهوله، اما روایت، سئلت اباالحسن
موسی علیه السلام قلت جعلت فداک یکون خف الرجل مخرقاً روی پا روی کفش پاره است
فیدخل یده فیمسح ظهر قدمیه ایجزیه ذلک؟ قال نعم، گفتهاند این دلالت میکند ولو یک
انگشت، از کجا دلالت میکند؟ خب آن کسی که میگوید یک انگشت کفایت نمیکند میگوید
روی پایش پاره بوده با دو سه تا انگشت مسح میکرد از سر انگشتان تا ساق لذا با یک
انگشت دیگر در روایت ندارد شما میخواهید گردن روایت بگذارید برای این که روایت
دارد این روی کفشش پاره بوده، ندارد هم فیدخل اصبعه، اگر اصبع بود باز هم انسان میتوانست
یک حرفی بزند اما دارد فیدخل یده مراد از ید بگوییم اصبع، به چه دلیل؟ بنابراین
ممکن است با سه تا انگشت که ما اصلاً قائل هم هستیم با سه تا انگشت، با سه تا
انگشت دست را میکرده در این پارگی میکشیده بالا خب این تا این جا.
بنابراین یک دلیل برای آن یک انگشتیها تا حالا پیدا
نکردیم که میشود مسمی یعنی با یک انگشت مسح کرد.
حالا از آن طرف دو تا روایت داریم یکی میگوید که
همه کف دست بر همه پا باید مالیده بشود، یک روایت هم داریم با سه تا انگشت.
اگر یادتان باشد در مسح سر ما همین را میگفتیم میگفتیم
که روایت داریم صحح السند هم هست ظاهر الدلاله هم هست با سه تا انگشت ، در این جا
هم همین جور.
روایت بزنطی روایت 4 از باب 24 از ابواب وضو عن ابی
الحسن الرضا علیه السلام قال سئلته عن المسح علی القدمین کیف هو؟ فوضع کفه علی
الاصابع فمسحها الی الکعبین الی ظاهر القدم که این کعبین الی ظاهر القدم یعنی همان
استخوان روی پا فقلت جعلت فداک لو ان رجلا قال باصبعین من اصابعه هکذا؟ فقال لا
الا بکفیه کلهما یا الا بکفه کلها این همان کسانی که از بزرگان هم هستند از محشین
بر عروه هم هستند که گفتم مرحوم صاحب جواهر در نجاه العباد همین را به آن تمسک
کردهاند میگویند همه کف پا و همه دست الا این که فعل است و از آن طرف هم هیچ کس
نگفته فتوی کسی نداده حالا ولو احتیاطی کرده باشد ولی علی کل حال این میگوید همه.
اما روایت داریم که با سه تا انگشت روایت 5 از باب
24 عن معمر بن عمر عن ابی جعفر علیه السلام گفتهاند روایت ضعیف السند است معمر بن
عمر معلوم نیست ، سابقاً دربارهاش صحبت کردیم گفتیم که نه، اجلای اصحاب از آن نقل
میکنند و افرادی که لایروی الا عن ثقه، لذا گفتیم سند روایت خوب است دلالتش این
است، عن ابی جعفر علیه السلام قال یجزی من المسح علی الرأُس موضع ثلاث اصابع و
کذلک الرجل، خب دلالت خیلی عالی است میگوید سه تا انگشت برای آن یک انگشتیها
دلیل نداریم برای آن همه کف را مسح کند نمیشود به روایت بزنطی عمل کرد دیگر خواه
ناخواه به این سه تا انگشت باید عمل بکنیم لااقل سه تا انگشت دیگر خواه ناخواه این
جور میشود که واجب مسمی اگر کسی بگوید اجماع در مسئله هست والا دلیل بر ایش
نداریم، افضل ثلاثه اصابع، افضل از آن استیعاب پس همین که در سر گفتیم سه تا انگشت
در این جا هم میگوییم لااقل با سه تا انگشت باید باشد البته خلاف شهرت است روی آن
فکر بکنید اگر دلیل برای آن شهرتیها بیاورید خیلی خوب است.
وصلی الله علی
محمد وآل محمد