عنوان: اگر کسی عمداً روزه ماه رمضان را نگیرد و تا رمضان بعد هم قضایش را نگیرد، علاوه برقضا، باید برای هر روز یک مد طعام کفّاره بدهد؟
شرح:

أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.

 

مرحوم سید فرموده‌اند: «إذا فاته شهر رمضان أو بعضه لا لعذر‌ بل كان متعمدا فی الترك و لم يأت بالقضاء إلى رمضان آخر وجب عليه الجمع بين الكفارة و القضاء بعد الشهر.»[1] بعد صاحب عروة اضافه می‌کنند: «و كذا إن فاته لعذر ألف بل ارتفع فی أثناء السنة و لم يأت به إلى رمضان آخر متعمدا و عازما على الترك أو متسامحا و اتفق و لم يستمر ذلك‌ العذر عند الضيق فإنه يجب حينئذ الجمع و إما إن كان عازما على القضاء بعد ارتفاع العذر فاتفق العذر عند الضيق فلا يبعد كفاية القضاء لكن لا يترك الاحتياط بالجمع أيضا.»[2]

فرع اول و همچنين فرع دوم معلوم است و درباره‌ی آن صحبت شد. اگر کسی در ماه مبارک رمضان عمداً‌ روزه‌اش را خورد، بعد از ماه رمضان هم تا رمضان ديگر نتوانست بگيرد، معلوم است که «من أفطر صومه عمداً، فعليه القضاء،‌ فعليه الکفارة»؛ بايد قضا را بگيرد، کفاره هم دارد. در این‌جا نفرموده‌اند مراد از کفاره چیست، ولی ظاهراً در این‌جا مراد شصت روزه نيست، بلکه مرادشان از کفاره در این‌جا، يک مدّ طعام است.

درحقيقت سه فرض متصور است: اگر روزه را در ماه مبارک رمضان عمداً خورده است، معلوم است قضا دارد و کفاره‌ی عمدی آن شصت روزه، يا اطعام شصت مسکين است و اگر با حرام اقطار کرده، باید کفاره جمع بدهد و اگر روزه رمضان را نگرفته، بعد هم تا ماه مبارک رمضان بعد قضای آن را نگرفته است، آن‌وقت باید یک مدّ طعام کفاره‌ی بدهد و ظاهرِ عبارت مرحوم سيّد همان کفاره‌ی مدّ است؛ چون الان بحث اين چند فرع ما راجع به اين بود که اگر از رمضان به رمضان ديگر رسيد و روزه‌هايش را نگرفت، بايد علاوه بر قضا، از باب کفاره‌، یک مدّ طعام هم به فقير بدهد.

مسأله اين است:‌ »إذا فاته شهر رمضان أو بعضه لا لعذر‌ بل كان متعمدا فی الترك و لم يأت بالقضاء إلى رمضان آخر وجب عليه الجمع بين الكفارة و القضاء بعد الشهر.» و مراد از کفاره، يعنی یک مدّ طعام، نه کفاره‌ی قضای ماه مبارک رمضان؛ بلکه قضای روزه هست، کفاره‌ی مدّ طعام نيز هست و اما، اگر کسی در ماه رمضان مريض بود و روزه‌هايش را خورد، يا زن حيض و نفاس بود، يا مرد مسافر بود و بالاخره لعذرٍ روزه نگرفت و اين عذر تا سال ديگر نرسيد، بلکه مثلاً در ماه رمضان مريض بود و يک ماه بعد از ماه رمضان خوب شد و يا زن حائض بود و دو سه روز بعد ماه رمضان خوب شد، این‌جا ولو اينکه افطار روزه لعذرٍ بوده، اما بعد از آن بايد قضایش را بگيرد و می‌توانسته قضا بگيرد، اما نگرفته است، پس بايد آن مُدّ اطعام را بدهد، ولی کفاره‌ی ستين مسکين را نبايد بدهد؛ برای اينکه روزه‌هايش را لعذر خورده و قضای ماه مبارک رمضان را بايد در سال دوم بگيرد. برای اينکه در صورت اول روزه در ماه رمضان برايش واجب بوده و نگرفته است، ولی در صورت دوم، روزه‌ی قضا در غير ماه رمضان برای او واجب بوده و می‌توانسته بگيرد، اما نگرفته است. قاعده اقتضاء‌ می‌کند که مثل صورت اول، بين کفاره، يعنی اطعام يک مدّ و بين قضا در سال آينده جمع کند.

«و إما إن كان عازما على القضاء بعد ارتفاع العذر فاتفق العذر عند الضيق فلا يبعد كفاية القضاء لكن لا يترك الاحتياط بالجمع أيضا»؛ اما اگر مريض بود، يا مثلاً حائض بود و روزه‌هايش را خورد و می‌خواست بعد از ماه رمضان قضای روزه‌هایش رابگيرد، اما مريض شد و عذر ديگری برايش جلو آمد و اين عذر ديگر، تا ماه رمضان ديگر استمرار پيدا کرد، آيا اين روزه‌ها قضا دارد يا نه؟

در مسأله اختلاف است. بعضي‌ها گفته‌اند: بايد عذری که روزه را برمی‌دارد، همان عذری باشد که در ماه رمضان پيدا شده است. لذا مثلاً اگر در ماه رمضان مريض بود و روزه‌هايش را خورد و بعد هم تا سال آينده مريض بود، آن‌وقت قضا از او ساقط است و بايد يک مدّ طعام به مسکين بدهد. اين در روايات بود و می‌توانيم در اين روايات بگوييم: اول عذر داشت و روزه‌هايش را نگرفت؛ مثلاً مسافر بود و تصميم داشت بعد از ماه مبارک رمضان روزه‌هايش را بگيرد، اما مريض شد و اين مرض او يک سال طول کشيد.

بعضی گفته‌اند: بايد قضا هم بگيرد و آن روايات این‌جا را نمی‌گيرد. بنابراين هم قضا دارد و هم کفاره دارد؛ قضا دارد، برای اينکه روزه‌ی ماه رمضان را خورده و نگرفته و بايد قضا کند، کفاره‌ی اطعام به مدّ دارد، برای اينکه به ماه رمضان ديگر رسيده و روزه را نگرفته است.

مرحوم سيّد (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) در این‌جا می‌فرمايند: «فلا يبعد كفاية القضاء» بعيد نيست که انسان بگويد: کفاره ندارد و قضا دارد.

اما ظاهراً اگر برعکس بگوييم، بهتر باشد؛ بگوييم: «فلا يبعدُ کفاية الاطعام بمدّ» و اما قضا لازم نباشد؛ برای اينکه قضا بر کسی واجب است که ادا بر او واجب باشد و اما اگر ادا بر او واجب نباشد، قضا هم بر او واجب نيست و اين يک قاعده‌ی کلی است. اگر يادتان باشد ما سابقاً اين قاعده را پذيرفتيم، در مانحن فيه هم همين‌طور است؛ چرا که در ماه رمضان لعذرٍ روزه نگرفته است، بعد از ماه رمضان هم لعذر روزه نگرفته است. در ماه رمضان روزه برايش واجب نبوده، بعد ماه رمضان هم روزه برايش واجب نبوده، تا به ماه مبارک رمضان ديگر رسيده  است و روايات می‌گويد: قضا از چنین کسی ساقط است، ما هم بايد بگوييم: قضا از او ساقط است و همان کفاره‌ی يک مدّ طعام هست.

مثل اينکه مرحوم سيّد (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) از روايات اين‌طور استفاده کرده‌اند که می‌گويند: اگر در ماه رمضان معذور بوده، بعد از ماه رمضان هم همان عذر تا سال آينده استمرار پيدا کرده است و در اين صورت قضا ندارد و اما اگر کسی در ماه رمضان لعذرٍ روزه نگرفته، بعد ماه رمضان هم لعذرٍ‌آخر روزه نگرفته است، آن‌وقت وجهی ندارد که بگوييم: قضا ندارد، بلکه می‌گوييم: قضا دارد، اما کفاره ندارد. اما قضا دارد؛ برای اينکه آن روايت‌ها در این‌جا نمی‌آيد و کفاره ندارد؛ برای اينکه معذور بوده و کفاره لازم نيست.

به مرحوم سيّد می‌گوييم: خواه معذور باشد، يا معذور نباشد، کفاره لازم است؛ برای اينکه زن حائض بود، بعد از  ماه رمضان هم تا ماه رمضان ديگر بچه شير می‌داد، اين کفاره ندارد، اما قضا هم ندارد؛ زيرا قضا برايش واجب نبوده است و لذا نه کفاره دارد و نه قضا. لذا اگر مرحوم سيّد برعکس فرموده بودند، خيلی عالی درمی‌آمد و ما در مباحث قبل، بحث را به این‌جا رسانديم که قضا از کسی است که روزه بر او واجب شده باشد و نگرفته باشد؛ اما اگر در ماه رمضان مريض بود و روزه برايش واجب نبود، بعد از ماه رمضان هم تا ماه رمضان ديگر مريض بود و روزه برايش واجب نبود، روايت هم گفت قضا ندارد. حال همان رواياتی که می‌گويد قضا ندارد، همان روايات با تنقيح مناط می‌گويد: اگر مثلاً‌ در ماه رمضان حائض بود و ده تا روزه نگرفت، بعد از ماه رمضان هم مريض شد و نتوانست روزه‌ها را تا ماه رمضان ديگر بگيرد، پس در ماه رمضان روزه برايش واجب نبوده؛ برای اينکه حائض بوده، در غير ماه رمضان هم روزه برايش واجب نبوده؛ زيرا مريض بوده است، لذا قضا ندارد.

ما سابقاً هم می‌گفتيم: عذر می‌خواهیم، خواه مرض باشد يا غيرمرض باشد. اما مرحوم سيد اين را نمی‌پذيرفتند و می‌گفتند: مختص به مرض است و ما در آنجا همين را می‌گفتيم که قضا بر کسی واجب است که برای او وضع شده باشد که روزه بگيرد و اما کسی که در ماه رمضان حائض است، برای او وضع نشده که روزه بگير. بعد از ماه رمضان هم مريض است و واجب نيست روزه بگيرد و رسيد تا ماه رمضان ديگر و ساقط شد؛ مثل کسی که از اين ماه رمضان تا ماه رمضان ديگر مرض مستمر داشت. حال در این‌جا از ماه رمضان تا ماه رمضان ديگر دو عذر دارد؛ مثلاً حائض بود و بعد از حيضش چهار يا پنج روز از ماه رمضان گذشت و به مجرد اينکه ماه رمضان تمام شد، به او می‌گويند: «اِقْضِ مَا فَاتَ کَمَا فَاتَ».[3] پنج روز سالم بود و می‌توانست روزه بگيرد اما نگرفت و اتفاقا مريض شد و اين مرض تا ماه رمضان ديگر طول کشيد، آن‌وقت می‌گوييم: پنج روز روزه برايش واجب است؛ برای اينکه بعد از ماه رمضان پنج روز می‌توانست روزه بگيرد، اما نگرفت و «اِقْضِ مَا فَاتَ کَمَا فَاتَ» آمد و بايد ساقطش ساقط کند و سقوطش به اين است که بعد ماه رمضان ديگر پنج روز را روزه بگيرد.

مرحوم سيّد اين را به وضوع باقی گذاشته است. مرحوم سيد فرموده‌اند: اگر کسی در ماه رمضان لعذرٍ معذور بود، بعد از ماه رمضان هم لعذرٍ آخر معذور بود، اين قضا دارد و کفاره ندارد. اما ما می‌گوييم: کفاره دارد و قضا ندارد؛ کفاره دارد، برای اينکه هرکسی روزه‌اش را در ماه رمضان لعذر خورد و تا ماه مضان ديگر هم نتوانست بگیرد، قضا ندارد، اما کفاره دارد. مثل خيلي‌ها که نمی‌توانند روزه بگيرند، مثل شيخ و شيخه و آدم‌های پير و معلول و از اين قبيل افراد که اگر مال داشته باشند، بايد کفاره بدهند و اگر مال ندارند، «المفلس فی أمان الله». اما مرحوم سيد گفته‌اند: اگر کسی در ماه رمضان گذشته معذور بوده، بعد ماه رمضان هم معذور بوده است، اگر به همان عذر باشد، قضا ندارد و ما گفتيم: عذر فرق ندارد، خواه مرض باشد يا غيرمرض باشد. در این‌جا هم می‌گوييم: خواه عذر متعدد باشد، يا وحدت داشته باشد، بالاخره اين بايد معذور باشد و واجب برای او وضع نشده باشد و در وقتی که وجوب برايش وضع نشده، خواه ناخواه در ماه رمضان معذور بوده، بعد ماه رمضان هم تا سال آينده معذور بوده و بايد بگوييم قضا ندارد. اما مرحوم سيد (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) نتوانسته‌اند از روايت‌ها تجاوز کنند و چون روايت‌ها مربوط به عذر واحد بوده، فرموده‌اند: در عذر متعدد قضا دارد.

به عنوان مثال اگر کسی در ماه رمضان مريض بود و بعد بلافاصله چند روز مسافرت کرد و بعد برگشت و مريض شد و مرضش هم خوب شد و بلافاصله عذر ديگری پيدا کرد و بالاخره هفت هشت تا عذر تا ماه رمضان ديگر پيدا کرد، مثل اين است که يک عذر مستمراً پيدا کند. همين‌طور که اگر عذر واحد باشد قضا ندارد، اگر عذرهای مختلف هم مستمراً باشد، باز قضا ندارد؛ چون بالاخره عذر ديگری می‌آيد و مانع تنجّز وجوب می‌شود.

بله، صورت ديگری هست که بايد اين صورت را هم بگوييم و مرحوم سيد هم فرموده‌اند.[4] و آن این است که يک دفعه تسامح يا تساهل کرده است؛ مثلا ماه رمضان مريض بوده و روزه نگرفته است، بعد از ماه رمضان هم هوا گرم بوده و گفته است: در هوای سرد روزه‌ها را می‌گيرم و بعد در هوای سرد هم نشده روزه بگيرد. اگر اين باشد، قضا دارد؛ زيرا وقتی ماه رمضان تمام شد و کسی چند تا از روزه‌ها را خورده باشد، آن‌وقت وجوب می‌آيد؛ از این جهت اين که ‌گفته است: حالا هوا گرم است و در زمستان روزه‌ها را می‌گيرم و بعد در زمستان هم نتوانست روزه‌ بگيرد، در اين صورت قضا دارد. لذا صورت تسامح و تساهل هم مثل آنجا است که می‌توانسته بگيرد و نگرفته است؛ در هر دو صورت امر منجّز می‌آيد و وقتی امر به قضای منجّز آمد، خواه ناخواه بايد جواب «اِقْضِ مَا فَاتَ کَمَا فَاتَ» را بدهد و اگر به ماه رمضان رسيد و روزه‌ها را نگرفت، بعد از ماه رمضان، باید قضای سال گذشته که تسامح يا تساهل کرده، بگيرد.

اگر يادتان باشد، غالب روايات اين بود که اگر کسی مريض شد و اين مرض او تا ماه رمضان آينده استمرار پيدا کرد، اين قضا ندارد، اما کفاره دارد. مرحوم سيّد از اين روايت‌ها استفاده کردند که بايد مرض واحد باشد، لذا اگر کسی در ماه رمضان مريض بود، بعد هم مريض بود تا اينکه ماه رمضان ديگر آمد، آن‌وقت قضا ندارد و اما اگر مريض بود و روزه‌ها را خورده بود و بعد خوب شد و می‌توانست روزه بگيرد، اما تسامح يا تساهل کرد و گفت: بعد می‌گيريم و بعد نتوانست بگيرد، آن‌وقت می‌گوييم: قضا دارد، برای اينکه بعد از ماه رمضان مرضش خوب شد و می توانست بگيرد، اما تسامح کرد، ولو اينکه بعد دوباره مريض شد و نتوانست بگيرد، قضا دارد؛ برای اينکه آن مدت که سالم بوده می‌توانسته روزه‌ها را بگيرد و «اِقْضِ مَا فَاتَ کَمَا فَاتَ» جلو می‌آيد و تکليف را برايش منجّز می‌کند. بنابراين در کفاره می‌گوييم: «فلايبعد» و در قضا هم می‌گوييم قضا ندارد. اين خلاصه‌ی بحث است و فتوا دادن از شما است که ببينيد درست گفتم يانه.            

وَصَلَّي اللهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد



[1]. العروة الوثقی، سید محمد کاظم طباطبائی یزدی، ج3، ص641 ط ج

[2]. العروة الوثقی، سید محمد کاظم طباطبائی یزدی، ج3، ص642 ط ج

[3]. وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج8، ص268، ابواب قضاء الصلوات، باب6، ح1، شماره10621، ط آل البیت

[4]. العروة الوثقی، سید محمد کاظم طباطبائی یزدی، ج3، ص642 ط ج