عنوان: شرایطی که مدعی باید داشته باشد
شرح:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.

    شرط چهارم، شرط پنجم در بحث ما فرمودند که مدعی باید شرایط تکلیف عامه را داشته باشد اما آنها راجع به مکره و راجع به جاهل صحبت نکردند آنکه صحبت کردند راجع به بلوغ و عقل است گفتند مدعی باید بالغ باشد، باید عاقل باشد اما اگر مدعی بالغ نبود سفیه بود، دیوانه بود قاضی لازم نیست برای او تشکیل محکمه بدهد بلکه جایز نیست این مسئله مشهور در میان اصحاب شده و ما هر کجا برسیم به این بلوغ عقل با اصحاب نزاع داریم من جمله اینجا برای اینکه اینها می گویند که کلامه کلا کلام عمده سهو فعله کلافه وقتی چنین باشد دیگر معنا ندارد حاکم بخواهد گوش بدهد به حرفهای نا بالغ یا به حرفهای سفیه و دیوانه؛ بعد هم گفتند دلیل رفع العلم هیچ چی هم ندارند رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم و رفع القلم عن المجنون حتی یفیقی خوب ما بارها گفتیم این رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم نمی شود ما مطلقاً بگوییم برای اینکه همین آنها که می گویند عباداتش تمرینی است بالاخره می گویند عباداتش ثواب دارد اجر بر آن بار است فعله کلا احدی نگفته در همه عبادات حالا ما که اصلاً می گوییم عباداتش همه تشریعی است مستحب است بچه روزه می گیرد بگوییم فعله کلا فعل نمی شود که گفت اینها را در باب معاملات هم نمی شود بچه رفته هیزم کنی یک پشته خار کنده فعل کلا فعل هر که بخواهد اینها را ببرد فعله کلا فعل نمی شود گفت بچه رفته عملگی ده تومان به او دادند حالا این ده تومان مال چه کسی است؟ مسلم هیچ کس نگفته حالا این بچه آمد در راه یک قلدری پشته راهش را از او گرفته این مظلوم برود پیش حاکم بگوید این قلدر خار من را برد بگویم آقا فعله کلا فعل و قوله کلا قول برو بچه دنبال کارت خوب به آدم می خندند سرزنش می کنند این قاضی را آقای قاضی یعنی چه فعله کلا فعل خوب باید به داد او رسی مردم باید به دادش برسند یک دیوانه را گرفتند به داد کتک این بیچاره هم هیچ کاری نمی تواند بکند پیش قاضی نمی تواند برود نمی شود اینها را گفت خوب یک دیوانه بیاید بگوید این پسر به من سنگ زد تازیانه زد کار بد کرد لذا این رفع القلم عن الصبی، تخصیص می خورد، باز تخصیص می خورد تا می رسد به اینجا که این بچه اگر لواط داد این را نمی کشند، این دیوانه اگر مال مردم را خورد دست او را قطع نمی کنند این خوب است اما حتی راجع به زمام آن هم اگر بچه مال مردم خورد زمام دارد اگر مال دارد ولی او باید مال بدهد و گرنه وقتی بزرگ شد رد مظالم باید بدهد صاحبش را باید راضی بکند اما که نمی توانیم بگوییم فعله کلا فعل قوله کلا قول بچه غیبت کند هیچ چیز به او نگو خوب بعد می گوییم اگر دزدی کند حاکم شرع سر انگشت او را باید بتراشد تا دیگر از این کارها نکند بله حد بر او جاری نیست رفع قلم عن الصبی حتی یحتلم و عن المجنون حتی یفیق تا این اندازه می توان گفت یک قدر متیقین که راجع به حدود می شود و اما راجع به غیر رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم و رفع المجنون حتی یفیق هیچ کس نگفته است ولو اینکه به اینجا می رسند سر بسته می گویند البینه للمدعی آنجا است که بچه نباشد اگر بچه باشد هیچ چیز، بنابر این هیچ کس نگفته حالا به قول ایشان نه قیم می آید حاکم می آید و امثال اینها هیچ چیز کدام است یشترط اینکه بالغ باشد یعنی چه یشترط اینکه بالغ باشد نه لایشترط البلوغ فیه برای اینکه طرح دعوا را یا خودش می کند باید پذیرفته بشود و یا قیم او می کند حاکم شرع می کند این یک بحث است که اصل بحث را نمی شود آدم تفوق بکند یعنی یک مقدار که فکر بکنید می بینید اصلاً به آدم می خندند عقلا که اینجور حرف بزند .

ما می گوییم البینه للمدعی این بچه این دیوانه می آید می گوید اینها شاهد هستند این مال من را می خورد اینها به من کتک می زدند بینه هم شهادت می دهد بله ما دیدیم این کتک حسابی خورد چرا پذیرفته نشود قول بینه کار می کند قول آن بالغ که کار نمی کند بالغ هم باشد اگر بدون بینه باشد قولش هیچ چیز برای اینکه بینه می خواهد قول بالغ وقتی کار می کند که بینه داشته باشد حالا این بچه دو شاهد عادل برداشته آمده پیش قاضی می گوید آقای قاضی این پشته مرا برد بینه هم می گوید بله بگوییم که نه این قول بینه هیچ چیز قول آن نا بالغ هم هیچ چیز چرا؟ چون که نابالغ است و قوله کلا قول فعله کلا فعل عمده سهو   نمی شود گفت اینها را که حالا در اقرارش هم آدم حرف دارد حالا فعلاً آنکه الان آقایان دارند راجع به بینه اوست بنابر این فرمایش آقایان در یشترط در البینه للمدعی و الیمین لمن انکر این یشترط فیه بلوغ می گوییم اولاً چرا ثانیاً چه فرق می کند بین بالغ و غیر بالغ در آنجا که بینه بیاید پیش حاکم با بینه باید بیاید اگر بدون بینه باشد قول هیچ کدام حجت نیست قاضی هم قول آنها را نمی پذیرد اگر با بینه باشد هر دو را باید بپذیرد احترام به بینه بکند و هر دو باید بپذیرد. اصل قضاوت از باب امر به معروف و نهی از منکر است لذا بینه اینجا هست بینه کار می کند حتی آنجا که بگویید که قوله کلا قول است انسان مشکلش است آقا دو تا بینه آمده به قاضی می گوید بچه بیچاره واقع شده نه حالا بحث بعد است می گوید که این خانواده بیچاره ومستمند این ظالم شب می رود به خانه اینها بینه می آید شهادت می دهد اینها سرپرست ندارند قلدر شب می رود به خانه اینها بگوییم که قضا بگوید هیچی خوب مسلم باید دعوا را طرح بکند باید اینها را بیاورد باید آن بینه شهادت بدهد و آن بینه کار خودش می کند .

    اگر نگوییم که نمی گوییم همینجور عبادت او تشریعی است معاملاتش هم تشریعی است چه کسی گفته که معاملاتش تشریعی نیست حالا در معاملاتش مثلاً بفرمایید اجماع است مثال اینها هست که عقد ایقاعات نمی تواند اما حالا در خیرید و فروشها این بچه می آید در مغازه پول می دهد یک آدامس می گیرد و می رود یک شربت می گیرد می خورد و می رود خوب اینها را که عقلا نمی توانند بگویند باطل است یعنی روش این است که معاملات صحیح است. اگر یک دلیلی بیاید بگوید و گرنه همه این معاملات درست است مثلاً فرض کنید یک بچه 13 ساله گول نمی خورد اصلاً خیلی زرنگ تر است از بابایش حالا چه اشکال دارد که در مغازه بایستد و کار کند هم متدین هم زرنگ از بابایش متدینتر از پدرش زنگتر چه اشکالی دارد که کار بکند کجای آن اشکال دارد رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم این می تواند   را بردارد چیزی نداریم الا اینها الان در دنیای روز بخصوص دنیای اسلام من جمله اصفهان با بچه ها خیلی خرید و فروش می کنند مثلاً ببینید فقها چه می گویند، می گوید اذن پدر و مادر هم لازم نیست این باید در بعضی رساله ها که ما هم اینجور ننوشته ایم بعضی می گویند که اینجور باید باشد بچه ده سیزده ساله زرنگ این اگر می خواهیم معاملات صحیح باشد باید آن باباش با آن آقایی که مشتری است باید عقل محاطات ببندند ماست را آن آقا بکشد و بدهد به این بچه بده به بابات اینطور بده به مشتری اینطوری و اما این به جای باباش باشد و کالت به او بدهد فقها می گویند نه ما می گوییم چرا نه؟ کجایش گیر است؟ عرفیت ندارد یک دلیلی دارد که بیاید و این را کار بیندازدش زرنگی می خواهی این دارد تدین می خواهی این دارد کجایش اشکال دارد لذا قرآن می گوید رشد می خواهد "فافتحوا اموالکم" وقتی رشد داشته باشند الا اینکه اجماعی در کار باشد در مهام امور مثل اینکه بخواهد زن بگیرد خانه بفروشد اینها لذا بچه پیش حاکم اقرار می کند و می گوید من دزدی کردم دو دفعه می گویند بچه برو دنبال کار می گوید نه من دزدی کردم حالا بگوییم اقرار این پذیرفته نیست چرا فعله کلا فعل چرا پذیرفته نیست؟ فقط همین است رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم خیلی جاها حرفهای بچه خیلی بهتر از بزرگترهاست صداقت آنها بیش تر است عقلشان بیشتر است صمیمی تر هستند دینشان بشتر است و علی کل حال ما بگوییم حاکم باید به او گوش ندهد حالا یک خصوصیاتی بگویید آن یک حرفی اما علی سبیل قضایای مهمله علی سبیل قضای طبیعه ما بخواهیم بگوییم یشترط در البینه للمدعی لمن انکر البلوغ العقل این پذیرفته نمی شود برای اینکه بچه می آید با دو تا بینه و دیوانه می آید دو تا شاهد عادل، چرا قولش پذیرفته نشود فقط همین قولش پذیرفته نمی شود رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم قوله کلا قول فعله کلا فعل؛ لذا اما در باب معاملات مربوط به خودش مثلاً می رود عملگی می کند ما بگوییم آن بچه نمی تواند عملگی کند آن هم نمی تواند به او پول بدهد، مزد بدهد کار هم کرد کارش مال این آقا، اینها را که نمی شود گفت کار کرده پولش را بدهد پولش را دادی مالک می شود مالک شد می رود مغازه نان می خرد، می رود یک دست کباب می خورد اینها همه نمی دانم ولی باید اجازه بدهد و اینها هیچ کدام عرفیت ندارد شرعیت هم ندارد ایشان می گویند قاعده رفع امتنانی  اینجاها را نمی تواند بر دارد ولی علی کل حال این بچه سیزده ساله می رود عملگی کار می کند پولش را می گیرد می رود کباب می خورد باقی پول را هم به باباش می دهد یا باقی آن هم جمع می کند می گذارد در بانک بگوییم نه بابا اینها هیچ کدام این بچه نیست آن کباب ها و آنکه کباب به او داده و آنکه پول داده و . . . بگوییم همه اینها حرام است هیچ کدامش عرفیت ندارد هر کجا اجماعی دارید آیه ای، روایتی در مهام امور و امثال اینها از همین جهت هم حضرت امام در رساله می فرمایند بیع شرات محقرات جایز است برای بچه ما بالاتر از این هم می گوییم من جمله همین چیزی که الان گفتم که فرمودند یشترط در قاعده البینه للمدعی، مدعی بچه بینه نمی تواند بیاورد طرح دعوا هم نمی تواند بکند بعد هم بزرگان آنهایی که اوادفه نوشتند چرا رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم بنابر این در مسئله ما فعلاً به مسائل دیگر کار نداشته باشید در مسئله ما هیچ دلیلی نداریم که بچه طرح دعوا نتواند بکند با بینه و قاضی هم قول این بینه را نباید قبول بکند هیچ دلیل نداریم لذا یک بچه چهارده ساله نه چهارده سال و نیم، پانزده سالش تمام نشده دو سه تا بچه دیدند که دزد رفت در خانه فرش را آورد و رفت صاحب خانه آمد گفت چی! گفتند فلانی را دیدیم که فرش شما را برد می گوید می آیید شهادت بدهید می گویند بله، هر دو سه تای آنها می آیند پیش قاضی طرح دعوا می کند بابا دزد فرش من را برده دزد را هم می شناسم به چه دلیل این دو نفر که متدین هستند، بین مردم آدم حسابی هستند بچه های عادل روی این باید حساب کنیم حالا می گویند به اینها عادل نگو امام جماعت نمی تواند واقع شود برای اینکه نمی شود عادل باشد چرا هم می تواند امام جماعت باشد و هم چه جور قاضی می تواند شهادت را رد کند هیچ دلیل نداریم جز رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم لذا یک ماه به تکلیف مانده شهادت اینها قبول نیست وقتی به تکلیف رسید شهادت اینها قبول است لذا اصلاً تا بلوغ را اینجوری معنا می کنیم بابا تا بالغ نیست می تواند نماز نخواند روزه نگیرد اما وقتی بالغ شد باید روزه بگیرد اما راجع به گناهان بگوییم بچه 12 ساله می تواند گناه بکند برود لواط بکند نمی شود این را که گفت بچه 13 ساله برود دزدی بکند نه بلوغ را هم که می گوییم راجع به تکلیف است اما راجع به گناهان بله یک دفعه دزدی است می خواهد دست او را قطع بکند خوب نکند اما یک دفعه می کند می خواهد او را تنبیه کنید باید توسر او بزند باید زندانش کنید همه اینها باید باشد یک دیوانه دارد می رود در خانه مردم بگوییم رهایش کنید فعله کلا فعل آن آقا هم دارد داد می زند پدرم را در آورد بگویند رفع القلم عن المجنون حتی یفیق به آدم می خندند آقا حاکم شرع و همه مردم از باب امر به معروف باید جلوی این را بگیرند من جمله حاکم شرع باید جلوی این را بگیرد این خلاصه حرف، گفتیم رفع القلم همین جریان حد است تأدیبش کن سر انگشتش را بتراش، مردم باید او را امر به معروف کنند اورا. بچه چرا مزاحم ناموس مردم می شوی خوب یک امر عرفی است و شرعی هر دو شارع مقدس هم می گویند بله از باب نهی از منکر می توانی بالغ و غیر بالغ هم ندارد به حاکم شرع هم می گویند بله دست او را قطع کن زندان کن، کتک بزن بعضی اوقات اگر صلاح می دانی او را بکش، دیوانه را بکش تا مزاحم مردم نشود .

حالا چونکه آقایان نگفتند ما می گوییم می خواستم امر ششم را ذکر بکنم وقت گذشت یک مقدار روی آن منکر و من اینجا نوشتم هذا من المشهورات لا اصلل خود فقها هم وقتی وارد فقه می شوند به این قول مشهور عمل نمی کنند حالا بچه ما اگر طرح دعوا بکند با بینه قاضی باید به این حکم عمل بکند باید بینه را قبول بکند بله اگر بینه نداشته باشد بزرگ هم بینه نداشته باشد قاضی قبول نمی کند حالا باز هم فکر بکنید حرفها را هم ببینید شاید چیزی پیدا بکنید که من نمی دانم

وصلی الله علی محمد و آل محمد