عنوان: بررسی کلام مرحوم آخوند دربارۀ تخصیص عام بواسطۀ مفهوم
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم .رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی .

بحثی که دیروز عرض کردم ، گفتم که یک بحثِ معرکه آرایی شده است و آن چه در کفایه آمده است به مقام مرحوم آخوند نمی خورد و اشکالها دارد و بنا شد امروز کفایه را بخوانم تا بعد ببینیم خودمان چه باید بگوئیم و امیدوارم که از شما استفاده کنیم و ان شاء الله این متن کفایه را امروز درست بکنیم .حالا امروز متن کفایه را از اول تا آخر بحث می خوانیم .مرحوم آخوند بحث را موجز – تقریباً در کمتر از یک صفحه – تمام کرده اند.فرموده اند : " قد اختلفوا فی جواز التخصیص بالمفهوم المخالف مع الاتفاق علی الجواز بالمفهوم الموافق علی قولین " ، مثل همان مثال مشهور که " اذا بلغ الماء قدر کر لاینجسه شیء "[1] ، که مفهومش این است که اذا لم یبلغ الماء قدر کر ینجسه شیء ، عام ما هم این است که "الماء طاهر مطهر لا ینجسه شیء"[2] یک مفهوم مخالف داریم ویک عام ، آیا می شود به مفهوم مخالف این عام راتخصیص داد یا نه ؟ مفهوم موافق همان اولویت و این هاست ، که آیا اولویتها مفهوم است یا نه ؟بعد درباره اش صحبت می کنیم . اما مسلم که مفهوم موافق مثل منطوق است و همین جور که منطوق می تواند تخصیص بدهد،مفهوم هم می تواند تخصیص بدهد .

"وقد استدل لکل منهما بما لا یخلوا عن قصور"؛آن استدالهایی که مثل صاحب قوانین وصاحب فصول  وصاحب معالم کرده اند ، نا تمام است.

در حالی که ما گفتیم : حرف مرحوم صاحب معالم حرف خوبی است و همه گفته اند : جمع بین دلیلین است وجمع بین دلیلین اشکالی ندارد . حالا ایشان هم رد نمی کنند ، بلکه می فرمایند : کلام قاصر از اثبات مطلب است . " و تحقیق الکلام : انه اذا ورد العام وماله المفهوم فی کلام او کلامین [ استثناء متصل باشد ، یا منفصل ، گفته اند : فی کلام کلامین ] ولکن علیٍ نحوٍ یکون کلّ منهما قرینه متصله للتصرف فی الاخر ، ودار الامر بین تخصیص العموم او الغاء المفهوم".

مثل همین مثال که اذا لم یبلغ الماء قدر کر ینجسه شیء ، با عام ما یعنی " الماء طاهر مطهر لا ینجسه شیء " ،این جوری هستند که می شود ما دست ازعام برداریم و تخصیص بزنیم ، می شود هم دست از مفهوممان برداریم و مفهوم را الغاء کنیم ، تا عاممان به حال خود باقی باشد ، اگر چنین باشد ،" فالدلاله علی کل منهما ان کانت بالاطلاق بمعونه مقدمات الحکمه اوبالوضع" ، که 4 صورت دارد : هر دو مطلق ، هر دو بالوضع، عام بالوضع ، مفهوم بالمطلق ، یابالعکس ، ایشان فرق نمی گذارند و می فرمایند :یا اطلاق است ، یا وضع است " فلا یکون هناک عموم و لامفهوم " ؛ نه عام داریم ، نه مفهوم ، چرا ؟" لعدم تمامیه مقدمات الحکمه فی واحد منهما لاجل المزاحمه " ؛ اگر بخواهیم مقدمات حکمت در عام جاری کنم، با مقدمات حکمت در خاص مزاحم است و اگر بخواهم مقدمات حکمت در مفهوم جاری کنم ، بااطلاق در عام ما مزاحمت می کند ." کما مزاحمه ظهور احدهما وضعاً لظهور الاحز کذلک ".خواسته اند عبارت را موجز کنند ، خوب هم موجز کرده اند .به عبارت دیگر می فرمایند : چه به اطلاق باشد ، چه به وضع باشد ، نه می توانیم بگوئیم عاممان حجت است و نه می توانیم بگوئیم مفهوممان حجت است ." فلا بد من العمل بالاصول العملیه " ؛ دیگر نه عام حجت است ،نه خاص ، خب حالا که نه عام حجت است ، نه خاص چه باید بکنیم ؟ باید به اصول عملیه مراجعه کنیم ببینیم اصول عملیه چه اقتضاء دارد . خب به مرحوم آخوند می گوئیم : آقا این فرمایش شما در هر عام و خاصی می آید ؟ شما می گوئید ؟ مثلاً گفته است : اکرم العلماء الا الفساق منهم ، خب این جا هم دو تا ظهور با هم معارضه می کنند؛ ظهور عام با ظهور خاص ، آیا این جا هم می گوئید : نه این حجت است، نه آن ،نوبت می رسد به اصول عملیه ؟ یا این که در اکرم عالماً و لا تکرم فاسقاً دو تا مقدمات حکمت جاری می شود ، دیگر خواه نا خواه با هم معارضه می کنند ، نه آن حجت است ، نه آن ،نوبت می رسد به اصل ،آیا می گوئید ؟

مرحوم آخوند در هر 4 صورت می فرمایند: ظهور ها با مقدمات حکمتها باهم تعارض می کنند ، تساقط می شود . همه عام و خاص ها این طورند که ما می توانیم بواسطه عموم عام دست از خاص برداریم وبه توسط خاص دست از عام برداریم . وقتی می خواهم مقدمات حکمت جاری کنم ، می گویم : مولا در مقام بیان مراد است ، قرینه ذکر نکرده است ، مفهوم می گوید : من قرینه هستم . یا بعکس اگر بخواهم در مفهوم مقدمات حکمت جاری کنم ، می گویم ک مولا در مقام بیان مراد است ، قرینه ذکر نکرده است، عام می گوید : من قرینه هستم .و همه جا ظهور خاص مقدم بر عموم است ، نه به خاطر اظهر و ظاهر،نه،بلکه حمل عام برخاص یا بخاطر ظهور ، یا بخاطر بناء عقلاست . هیچ کس تا حالا نگفته است که احدهما قرینه برای دیگری است ، نه، قید هم نیت . حمل عام بر خاص یک نرخ شاه عباسی است و آن این است که هر طلبه ای می داند عام باید بر خاص حمل شود و این که احدهما قرینه باشد ، این هم نیست . حالا ایشان – چنان چه بعضی از محشین هم گفته اند – می گویند : مرحوم آخوند آنجا را فرض کرده که احدهما قرینه باشد . حالا می گوئیم :پس یک ایراد بزرگ به مرحوم آخوند هست و آن این است که آن جا که قرینه نباشد ، اصلاً ذکر نکرده اند. در حالی که اصلاً بحث ما آن جا هست که مایک عامی داریم ، یک خاصی داریم ، عام ما ظهور منطوق است ، خاص ما مفهوم است ، کدام مقدم است ؟ آیا می شود به واسطه مفهوم عام را تخصیص زد ؟ بحث این جاست .اگر احدهما قرینه بر دیگر باشد ، آن شاذ است و مرحوم آخوند آمده شاذ را گفته و آنکه بحث همه است ، انداخته است و مسلم این جور نیست .بنابراین این که ایشان می فرمایند : هر دو مجمل است، می گوئیم : هیچ وقت هر دو مجمل نمی شود . حتی درآن جا که اطلاق هم باشد، مقدمات حکمت جاری می کنیم و می گوئیم : مولا در مقام بیان مراد است ، قرینه ذکر نکرده ، نمی دانیم این عام ما قرینه است یانه، قرینه مشکوک فایده ای ندارد ، بلکه باید یقینی باشد .خود مرحوم آخوند هم قبول دارند ، لذا بعد می فرمایند : اگر شک کردیم چیزی قرینه است یانه ،قرینه نیست . باید احراز شود و الا مقدمات حکمت جاری است ، یعنی مولا در مقام بیان مراد است، قرینه قطعی ذکر نکرده است ، پس اطلاق اراده کرده است، راجع به مفهومش هم مولا در مقام بیان مراد است ، قرینه حتمی ذکر نکرده ، پس اطلاق هست .لذا در ما نحن فیه اگر هر دو ظهور باشند ، بسیار خوب ، که اگر یادتان باشد در باب مفهوم در این که مفهوم را از کجا می گیریم ، بعضی ها گفته اند :به اطلاق، بعضی ها گفته اند : به ظهور . که ما در مفهوم شرط گفتیم :وضع شده و معنای وضع یعنی ظهور ، مثل عام ، که اکرم العلماء ضع شده برای عموم ، آن جا ها هم که مفهوم باشد ، وضع شده برای مفهوم . خب یا هر دو وضع است ، یا هر دو اطلاق است یا احدهما ظهور و وضع است ، دیگر اطلاق ، مرحوم آخوند در همه صور می گویند : کلام مجمل است، نه می شود به آن مراجعه کرد ،نه به آن و باید به اصل مراجعه کرد ، ببینیم اصل درمسأله چه اقتضاء می کند .در حالی که مرحوم آخوند باید بفرمایندکه چه اطلاق باشد ، چه وضع باشد-که 8صورت هم می شود ، برای این که فی کلام ، او کلامین – در همه این ها باید حمل عام بر خاص بکنیم ، چرا؟ بخاطر آن قاعده ای کهدر عام وخاص دستمان داده اند و گفته اند : اگر عامی داشته باشیم ، خاصی داشته باشیم ، باید حمل عام بر خاص بکنیم ، حالا می خواهید اسمش را بگذارید "خاص قرینه است برای این که عام اراده نشده است"، که این خلاف اصطلاح است ، می خواهید هم بگویید : عام ما ظاهر است ، خاص ما اظهر است – که مرحوم صاحب معالم گفته اند – یا این که اصلاً حرف مرحوم آخوند را بزنید که اگر عام و خاص ضرباً للقانون باشد ، حمل عام بر خاص بکنیم . لذا نمی دانیم این عبارت را چه جور معنا کنیم .

لذا اگر فرمایش مرحوم آخوند این باشد که شما می گوئید و بعضی از محشین هم گفته اند – که کلام مرحو آخوند راحمل کنیم برآن جا که عام ما قرینه است بر این که عام مقدم بر خاص است – برمی گردد به این که این فصل ما ، فصل شذوذات است و مرحوم آخوند اصل را انداخته اند وشذ و ذات را جلو آورده اند واین رانمی شود بگوئیم ،که الان ما اصلاً قد اختلفوا در شذ و ذات ، بلکه قد اختلفوا در این که ما یک عام داریم ، یک خاص داریم و خاص مامفهوم است، حالا اگر کلام مرحوم آخوند راحمل کنیم برآن جا که یک عام داریم که قرینه است بر اینکه عام مقدم بر خاص است، این که بحث ما نیست . خب هر کجا قرینه است،عام رامقدم برخاص بینداز . چنین چیزی نداریم ، خیلی کم است ، شاذ است،که ما اصلاً عام را برای خاص الغاء بکنیم . شاید در روایات ما یک در میلیون هم پیدا نمی شود .آن وقت ایراد مهمی که به این محشین و این فاضل گرامی هست این است که نمی شود که مرحوم آخوند اصل مطلب قوم را رها کرده باشندورفته باشند روی یک مطلب شاذ که درفقه ما واصول ما یا نیست ، یا خیلی کم است .علی کل حال نمی شود کلام مرحوم آخوند را درست کرد . ایشان چه جور می فرمایند : عام وخاص تعارض می کند ، تساقط می کند ؟

بله قوم یک حرف دیگر دارند ، که شاگردان مرحوم آخوند هم دارند ، که اگر احدهما به وضع باشد و دیگری به مقدمات حکمت ، آن وضع مقدم بر اطلاق است . چرا ؟ برای این که آن وضع نمی گذاردمقدمات حکمت جاری بشود و مرحوم آخوندجواب این را هم داده اند و حرف شاگردهای مرحوم آخوند درست نیست . حرف مرحوم نائینی و حرف اساتید ما و حرف حاج شیخ که از شاگردان مرحوم آخوند است ، درست نیست ، که اگر احد هما به وضع باشد ، دیگری به اطلاق باشد ، اطلاق می افتد ، برای این که مقدمات حکمت ندارد می گوییم : قرینه ذکر نکرده است و این عام ما که شما می خواهید قرینه اش بکنید ، مشکوک القرینه است و مشکوک القرینه که نمی تواند اطلاق ما را از کار بیندازد . مولا در مقام بیان مراد است ، قرینه قطعی ذکر نکرده است ، پس اطلاق را می گیریم .لذا حرف مشهور در میان شاگردان مرحوم آخوند هم که گفته اند : اگر احدهما به وضع باشد ، دیگری به اطلاق باشد ، وضع مقدم است ، این را هم ما قبول نداریم .

" فلا بد من العمل بالاصول العملیه فیما دارالامر فیه بین العموم و المفهوم اذا لم یکن مع ذلک احدهما اظهر".این عبارت هم با فرمایش در مهم جا تعارض دارد . ایشان که قائل به اظهر و ظاهر نیستند ، این حرف مرحوم صاحب معالم است که جمع بین دلیلین است و یکی اظهر و یکی ظاهر است ، اگر عام ما اظهر باشد ، خاص ما ظاهر باشد ، ما باز حمل عام بر خاص می کنیم ، اصلاً قضیه حمل عام بر خاص اظهر و ظاهر نیست .بله قدماء اصحاب علاوه بر این که می گفتند : حمل عام بر خاص مجاز است ، می گف: قاعده اظهر و ظاهر اقتضاء می کند که حمل ظاهر بر اظهر بکنیم . حالا مرحوم آخوند این جا مبتلا به همان گرفتاری شده اند و می گویند : اگر احدهما اظهر باشد ، او مقدم است . لذا معنای فرمایش ایشان این است که اگر ما مفهومی داشته باشیم ، مفهوم ما اظهر است ، عام ما ظاهر است ، پس عام را رها کن و مفهوم را بگیر . مسلم خودشان هم این را نمی گویند .از شیخ انصاری به بعد همه همه می گویند : حمل عام بر خاص از باب اظهر و ظاهر نیست که صاحب معالم می گوید، از باب چیز دیگر است، از باب بناء عقلاست ، به قول مرحوم آخوند توفیق عرفی است که حمل عام بر خاص بکنیم ، می خواهد عام ما اظهر باشد ،می خواهد ظاهر باشد . ازآن طرف هم همه جا عام ظاهر نیست و خاص اظهر ، بلکه صدِنودِ جاها ، بلکه بیشتر عام ما و خاص ما از نظر ظهور مثل هم است و اصلاً اظهر و ظاهر نداریم ." والا [ اگر یکی اظهر باشد ] کان مانعاً عن انعقاد الظهور او استقراره فی الاخر "؛ اگر یک کدام اظهر باشد ، مانع از ظهور دیگری است .نباید بگویند : مانع از ظهور دیگر است ، باید بگویند : حمل ظاهر بر اظهر است . این ها یک چیز هایی است که ما از آخوند یاد گرفته ایم . آن کسانی که حمل ظاهر بر اظهر می کنند ، که نمی گویند : مانع از ظهور است ،ظهور است ، ظهور به حال خود باقی است .

بله این " استقراره " همان حرف های شاگردان مرحوم آخوند است ، که اظهر و ظاهر هم نمی خواهیم باشد ، اگر بخواهی مقدمات حکمت جاری کنی و او به وضع باشد ، او نمی گذارد مقدمات حکمت جاری کنی. چرا نمی گذارد ؟ برای این که می گوید :مولا در مقام بیان مراد است ، قرینه ذکر نکرده است ، آن که به وضع است ، می گوید : من قرینه هستم ."ومنه قد انقدح الحال فیما اذا لم یکن بین ما دلّ علی العموم و ماله المفهوم ذاک الارتباط و الاتصال " .حالا کجاست که این ارتباط و اتصال نباشد ؟ مرادشان این است که احدهما قرینه بر دیگری نباشد، برای این که گفتند: " و تحقیق المقام : انه اذا ورد العام و ماله المفهوم فی کلام او کلامین ، ولکن علی نحو یکون کل منهما قرینه متصله للتصرف فی الاخر ".حالااگر این قرینه لکل واحد نباشد " و انه لابد ان یعامل مع کل منهما معامله المجمل ".خراب ترش کردند داریم ،یک عام  داریم ، یک خاص داریم ، هیچ ربطی هم به هم ندارد ،قرینه ای هم نیست که بگوید : عام یا خاص مقدم است ، می فرمایند :اگر این جور باشد هم عام مجمل می شود ، هم خاص مجمل می شود .چرا ؟ مقدمات حکمت جاری نیست؟وضعمان بیل به کتش می خورد؟می فرمایند :آنجا که ارتباط باشد ، تعارض می شود و آن جا که ارتباط نباشد ، مجمل می شود . مجمل آنجاست که یک چیزی بی معنا باشد و الا لا تکرم باشد یا نباشد ، اکرم العلماء مجمل نمی شود . اکرم العلماء هیچ وقت مجمل نمی شود ،لا تکرم الفساق منهم هم هیچ وقت مجمل نمی شود ، اگر قرینه ای درکار نباشد،حمل عام بر خاص می شود ،اگر هم قرینه در کار باشد ، به عموم عمل می شود ، اگر مقدمات حکمت جاری نشود ، عموم به حال خود باقی است و عمل به عام می شود . کجا پیدا می کنید که مجمل بشود؟ ما اصلاً جایی داریم که مجمل عرضی بشود اوّل مجمل نباشد ، بعد مجمل بشود ؟ دو دفعه می گویند : " لو لم یکن فی البین اظهر "؛ اگر اظهر باشد، حمل ظاهر بر اظهر می شود و اگر اظهر نباشد ظهور از هر دو گرفته می شود .خب اگر مجمل است ، دیگر ظهور نیست ، تا اظهر پیدا بشود ."و الا فهو المعوّل "؛ اگر اظهری باشد ، آن معول است ، یک کدام به اجمال از بین می رود و یک کدام به اظهریت ، عمل می شود ، حالا عام باشد ، یا مفهوم باشد .

" والقرینه علی التصرف فی الاخر "[3]   اگر اظهر باشد ، در مفهوم تصرف می کنیم .

  ولی تصرف که نمی کنیم ، آن رااز کار می اندازیم ، پس اگر حرفشان درست باشد " والقرینه " بر این که آن هیچ ، مفهوم هیچ و عمل به عام آری ، چون اظهر است . آن وقت اظهر در مقابل مجمل هم نمی شود ، چون یک کدام اظهر باشد،یک کدام ظاهر ،خیلی خوب است ، اما یک کدام مجمل ، یک کدام اظهر ، نمی شود . چون اظهر اضافی است ، یعنی اگر آن اظهر باشد ، آن اظهر باشد ، آن ظاهر است . اگر کسی این بتواند این عبارتها را درست کند ، خیلی کار کرده است . محشین را هم ببینید ،البته محشین حسابی ، مثل مرحوم کمپانی ، مثل مرحوم آخوند- برای این که خودشان هم حاشیه دارنحوم نائینی ، اینها را ببینید ، ببینیدخودمان باید چه بگوئیم .از شما تقاضا دارم که هر کدامتان اهل مطالعه و اهل دل و اهل کار هستید یک قدری حاشیه ها را ببینید ، یا اگر خودتان رأی دارید ، خودتان فکر بکنید و این نصف صفحه را درست کرده ، که به شأن مرحوم آخوند بخورد ، تحویل بدهید .

وصلی الله علی محمد وآل محمد .



[1] - وسائل الشیعه ، ج1،ص158،باب 9از ابواب ماء المطلق ، روایت 1و6ولفظ روایت این است که"اذا کان الماء قدرکرّ لم ینجسه شیء".

[2] - وسائل الشیعه ، ج1،ص101،باب 1 از ابواب ماء المطلق ،روایت 9ولفظ روایت این است که " خلق الله الماء طهوراً لا ینجسه شیء ".

[3] - کفایه الاصول ،ص 272.