عنوان: آیا تخصیص عام بواسطه مفهوم جائز است یا نه ؟
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم .رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی .

مسأله ای که درباره اش صحبت کردیم و ناقص ماند ، مسألۀ خیلی مفید است و معرکه مسأله این بود که آیا می شود بواسطه مفهوم منطوق –عام- را تخصیص زد یا نه؟ مرحوم صاحب معالم فرموده بودند: بله جمع بین دلیلین است ، که ما معنا می کنیم یعنی عرفیت دارد ؛ ما اگر یک مخصصی داشته باشیم – ولو مفهوم-العرف وفق این که حمل عام بر خاص بکند ، جمع بین دلیلین بکند و بواسطه مفهوم عام را تخصیص بزند .[1] الا این که گفتم استاد بزرگوار ماحضرت امام و همچنین آقای داماد و دیگران و من جمله مؤسس حوزه علمیه قم مرحوم حاج شیخ در درر می گویند : این مسأله اصلاً سالبه به انتفاء موضوع است ، برای خاطر این که هر وقتی مفهوم می خواهد تخصیص بزند ، منطوق تخصیص می زندو ما جائی نداریم که مفهوم داشته باشیم ، منطوقش را نداشته باشیم ، هر کجا که مفهوم هست ، منطوق هم هست و ما بواسطه منطوق تخصیص می زنیم ، حالا مفهوم مؤید باشد، منطوق نباشد و مرحوم حاج شیخ می فرمایند : یک جا نداریم که مفهوم باشد ، منطوق نباشد .مثال هم زده اند به همین دو تا روایت که"الماء طاهر لا ینجسه شیء"[2]

و " الماء اذا بلغ قدر کرّلای ینجسه شیء ".[3]

خب مفهومش را هم بگوئید : اذا لم یبلغ قدر کر ینجسه شیء ، باز هم بر می گردد به این که آب قلیل به ملاقات نحس ، نجس می شود ، آب کر به ملاقات نجس ، نجس نمی شود .در جلسه قبل می گفتم : حرف مرحوم حاج شیخ و اساتید ماخیلی خوب است ، آن جا که ما در مثبتین تخصیص بزنیم ، چون که موارد فرق می کند ، گاهی مثبتین پیش عرف قیدیت دارد ، تخصیص می زند ، گاهی تعدد مطلوب است،تخصیص نمی زند . یک دفعه می گوید : اکرم العلماء ، دودفعه می گوید: اکرم زیداًالعالم، خب این جا تخصیص نمی زند و عرف تعدد مطلوب می فهمد ، تأکید برای زید می فهمد ، اما در مثل همین " الماء طاهر مطهر لاینجسه شیء " و" الماء اذا بلغ قدر کر لا ینجسه شیء " تخصیص می زند و عرف می فهمد که قید است ،می فهمد که ماء باید کر باشد تا لا ینجسه شیء.لذا کلیت ندارد، هر کجا قید باشد ، تخصیص می زند ، هر کجا تعدد مطلوب باشد، تخصیص نمی زند . ما این ایراد را به مرحوم حاج شیخ کردیم و گفتیم که هرکجا تعدد مطلوب باشد،تخصیص نمی زند . ما این ایراد را به مرحوم حاج شیخ کردیم و گفتیم که این که شما می گوئید : مسأله سالبه به انتفاء موضوع است ، نه،برای این که در مثبتین که منطوق نتواند تخصیص بزند ، مفهوم تخصیص می زند .اما ایرادی که به ما وارد است ، این اسن که اگر قید نباشد ، اگر تعدد مطلوب باشد ،باز اصلاً مفهومی ندارد . مفهوم آن جاست که ما ازآن قیدیت بفهمیم و اگر شما از اکرم العلماء و اکرم زیداً العالم تعدد مطلوب فهمیدید ، خب دیگر مفهوم وصف نیست ، دیگر اصلاً مفهومی در کار نیست ، اگر قیدیت بفهمید ، مفهوم وصف پیدا می کنید ، اگر قیدیت نفهمید ، تعدد مطلوب است و تعدد مطلوب مفهوم ندارد .لذا باز حرف مرحوم حاج شیخ زنده می شود ، حرف اساتید ما زنده می شود و آن این است که هر کجا مفهوم باشد ، منطوقش جلوتر از مفهوم تخصیص می زند ، بله منطوق نباشد ، نتواند تخصیص بزند،دیگر مفهوم هم درکار نیست ودرمثبتین اگرما قیدیت بفهمیم ، یعنی مفهوم وصف ، اگر قیدیت نفهمیم ، یعنی تعدد مطلوب ،مثل این که در اکرم زیداً العالم ، گاهی شما از این زیداً العالم قیدیت می فهمید ،خب وقتی قید فهمیدید ، دیگر خواه نا خواه مفهوم گیری می کنید و می گوئید : اکرم زیداً العالم ، یعنی غیر عالم را اکرام نکن و اما اگر در اکرم زیداًالعالم گفتیدکه این عالم مفهوم ندارد ، قیدیت نیست،تعدد مطلوب است ، همه علماء ، مخصوصاً زید را باید اکرام کرد ،برای این که عالم متقی است . دیگر خواه نا خواه مفهوم هم در کار نیست .آن وقت دیگر معنا ندارد که بگوئیم : چیزی که مفهوم ندارد ،آیا می تواند عام را تخصیص بزند یا نه،اصلاً مفهوم نیست،تا بتواند عام را تخصیص بزند.لذا انصافاً حرف مرحوم حاج شیخ حرف خوبی است ، گفتم : اساتیدماوشاگردهای مرحوم حاج شیخ ، حرف مرحوم حاج شیخ را پذیرفته ان و گفته اند:این مسأله معرکه آرا،اصلاً سالبه به انتفاء موضوع است . مرحوم صاحب معالم می گویند : اگر مفهوم باشد و یک عامی هم باشد ، ما به قاعده حمل عام بر خاص ، که جمع بین دلیلین است ، بواسطه مفهوم عام را تخصیص می دهیم .مرحوم حاج شیخ می گویند : ما اصلاً جائی نداریم که بخواهیم بواسطه مفهوم تخصیص بدهیم ، تا بگوئید : جمع بین دلیلین است،تا این که بگوئید : یکیاظهر است ، یکی ظاهر.حرف های مرحوم آخوند در این جا، خیلی حرف های مشکلی است ، ما هم خیلی مسأله جنجال داری است ، از زمان صاحب معالم ،بعدش هم صاحب فصول ،صاحب قوانین ، همچنین مطارح الانظار ، مسأله خیلی معرکه آرا است .

مرحوم حاج شیخ این مسأله معرکه آرا را سالبه به انتفاء موضوع کرده است و فرموده است : این داد وفریادهایی که شما دارید می کنید برای خاطر این است که مفهوم درست کنید و به واسطه مفهوم عام را تخصیص بدهید . خب ما عام را تخصیص می دهیم ، می خواهد عام باشد ، می خواهد نباشد و ما به واسطه منطوق همان مفهومی که شما می خواهید تخصیص بدهید ، تخصیص می دهیم ،مثلاً این " الماء طاهرٌ مطهرٌ لاینجسه شیء" می گوید : هرآبی که لاینجسه شیء.آن روایت " الماء اذا بلغ کر لا ینجسه شیء" می گوید: باید کر باشد. خب این روایت آن روایت را تخصیص می زند و می گوید: الماء طاهرٌ اذا کان کرّاً لا ینجسه شیء.مرحوم حاج شیخ می فرمایند : خود این منطوق الماء اذا بلغ قدر کر،الماء طاهر مطهر لا ینجسه شیء را تخصیص می زد. حالا شما مفهوم هم داشته باشید ، خب مفهوم این " الماء اذا بلغ قدر کر لا ینجسه شیء " چیست؟ الماء اذا لم یبلغ قدر کر ینجسه شیء . خب بواسطه مفهوم تخصیص بزنید ، همین می شود ، می شود آب قلیل بواسطه ملاقات نجس ، نجس می شود ، بواسطه منطوق هم تخصیص بزنید ،همین می شود ، یعنی می شود آب قلیق بواسطه ملاقات نجس ، نجس می شود . پس مفهوم ما و منطوق ما یک کار می کنند ، هر دو عام ما را تخصیص می دهند و می گویند: این "لاینجسه شیء " مختص به کر است ، نه آب قلیل .پس حرف مرحوم حاج شیخ این شد که این مسأله معرکه آراء سالبه به انتفاء موضوع است . برای این که شما می خواهید عام را تخصیص بزنید ، تخصیص می خورد ، حالا به مفهوم باشد ، یا به منطوق . اگر به منطوق تخصیص خورد ، که خیلی خب ، می خواهد مفهوم باشد ، یا نباشد ، تأئید می کندواگر هم مفهوم نداشتیم ، بواسطه منطوق تخصیص می زنیم .

من به مرحوم حاج شیخ و اساتیدمان ایراد داشتیم ، می گفتم : این فرمایش شما درست است ، اما کی ؟ آن جا که ما بواسطه مثبتین بتوانیم تخصیص بزنیم .در باب عام و خاص و مطلق و مقید گفته اند: یکی باید مثبت باشد ، یکی منفی ، تا بشود تخصیص زد و جمع بین دلیلین کرد ، مثل این که یک دلیل بگوید :اکرم العلماء ، یک دلیل بگوید :لا تکرم الفساق منهم،اما اگر یک دلیل بگوید: اکرم العلماء ،یک دلیل بگوید:اکرم زیداًالعالم ، این تخصیص نمی خورد ، بلکه جمع بین دلیلین اقتضاء می کند مطلوب را ؛ یعنی مولا می خواهد بگوید : عالم را اکرام کن ،مخصوصاً زیدرا. این تعدد مطلوب است ، این حمل عام بر خاص نیست،این جا اکرم العلماء تخصیص نخورد . لذا فرمایش مرحوم حاج شیخ آنجا خوب است که ما بواسطه مثبتین عام وخاص ، حمل عام برخاص بکنیم ،نه اینکه حمل خاص برعام بکنیم .پس بنابراین حرف قوم زنده می شود و آن این است که مثبتین نمی تواند تخصیص بزند ، پس مفهومش می زند .حرف امروزمان ردّبرردمان است . یعنی به خودمان ایراد داریم و آن این است که عرض می کنیم : هر کجا که تعدد مطلوب است ، اصلاً مفهوم نیست و هر کجا قید است و مثبتین بواسطۀ احدهما دیگری را تخصیص می زند و باید برویم در عرف ببینیم عرف کجا تعدد مطلوب می فهمد و یک جا نداریم که مفهوم باشد و تعدد مطلوب ، وقتی نداشتیم ، پس حرف مرحوم حاج شیخ درست نشد و آن این است که هر کجا مفهوم دارید ، آن مخصص شما، منطوق شما قید است و این عام را تخصیص می زند. اگر هم تعدد مطلوب شد،که اصلاً مفهوم در کار نیست ؛ دراکرام زیداًالعلماء ، اکرم العالم اصلاً مفهوم در کار نیست ، بلکه تعدد مطلوب است ، یعنی اکرم کن ، مخصوصاً زید را .کجا قید است؟ کجا می تواند تخصیص بزند ؟ آنجا که عرف از اکرام العلماء واز اکرم زیداًالعالم قید بفهمد ، تعدد مطلوب نفهمد ، به عبارت دیگر مفهوم وصف را حجت بداند ، وقتی مفهوم وصف را حجت دانست ، آن وقت دیگر مفهوم وصف را وقتی قید شد،قبل ازآن که مفهوم وصف تخصیص بزند،اکرم زیداً العالم تخصیص می زندویک جا پیدا نمی کنیم که تعدد مطلوب باشد ، مفهوم هم باشد ، بلکه هر کجا تعدد مطلوب است ، مفهوم نیست و هر کجا قید است ، مفهوم هم هست.آنجا که تعدد مطلوب است،تخصیص نیست ، مفهوم هم نیست و آن جا که قید است، تخصیص هست، مفهوم هم هست ، اما مفهوم دیگر به درد نمی خورد .مفهوم وصف آن است که یک جملۀ غیر مذکور در کلام استفاده بشود ، مثل این که اکرم زیداً العالم ، زید غیر عالم رااکرام نکن . مفهوم این است وقید که می گوئیم ، یعنی العالم . حالا آیا این تعدد مطلوب است یا قید است ؟ اگر بگوئید : تعدد مطلوب است ، آن اکرم العلماء به حال خود باقی است ، آن اکرم زیداً العالم هم آورده شده برای عظمت زید ، یا برای تأکید ، بالاخره آورده شد برای این که بگوید :علماء را اکرام کن ، مخصوصاً زیدرا. خب این جا نه مفهومی در کار است ، نه قیدی و آن که قید است ، مثل اکرم زیداًالعالم گفتیم : مفهوم وصف است ، پس قیدیت می فهمیم و حالا که قید می فهمیم خواه نا خواه اکرم زیداًالعالم می شود خاص ما و اکرم العلماء می شود عام ما، پس بواسطه منطوق عام را تخصیص می زنیم و می گوئیم :اکرم العلماء الا الفساق منهم.دیگر آن قت بواسطه قید،که منطوق است تخصیص خورد و لو مفهوم هم در کار است ، اما دیگر تخصیص زدن به مفهوم فایده ای ندارد .بله تأکید است ، یعنی هم قید تخصیص می زند ،هم مفهوم تخصیص می زند ، اما هر دو یک کار می کند و آن این است که غیر عالم رااز بین می برد و شما باید یک جا پیدا کنید که منطوق قبل از مفهوم تخصیص نزند،تا این بحث جلو بیایدکه آیا می توانیم بواسطه مفهوم عام را تخصیص بزنیم یا نه ؟ و چنین چیزی نداریم .از همین جهت می گوئیم : اگر مثبتین قیدیت داشته باشند، مفهوم وصف درست می شود و اما اگر قیدیت نداشته باشند ، مفهوم وصف درست نمی شود و در مثل " الماء اذا بلغ قدر کر لا ینجسه شیء " عرف قیدیت می فهمد ، می فهمد که این " الماء اذا بلغ قدر کر لا ینجسه شیء " می خواهد آب قلیل را بیرون کندو ما بگوئیم : الماء اذا بلغ قدر کر لا ینجسه شیءآمده برای این که بگوید : آب پاک است ، مخصوصاً آب کر، این عرفیت ندارد . درمثل اکرم العلماء ، اکرم زیداً العالم عرفیت دارد که بگوید :همه علماء را اکرام کن ، مخصوصاً زیدرا . اما در مثل "الماء اذا بلغ قدرکر لا ینجسه شیء " عرف تعدد مطلوب نمی فهمد ، بلکه عرف قیدیت می فهمد و حالا کهقیدیت فهمید ، مفهوم میفهمد و مفهومش این است که الماء اذا لم یبلغ قدر کر ینجسه شیء ؛ هر چه باشد آب قلیل را نجس می کند . خب یک مفهوم پیدا کردیم ، یک منطوق ، یعنی یک قید ، حالا یک عام هم داریم ، که " الماء طاهرٌمطهّرلاینجسه شیء "،حالا آیا می شود بواسطۀمهوم آن عام راتخصیص داد یا نه ؟ آری،اما قبل ازآن که مفهوممان بخواهد کار کند،منطوقمان کار می کند و همان کاری که مفهوم می کند ، منطوق هم می کند و منطوق عاممان راتخصیص می زند. برمی گردد بهاین که اگر می خواهد آب لاینجسه شیء باشد ، باید کر باشد .لذا مرحوم حاج شیخ می فرمایند : تو می خواهی مفهوم داشته باشی ، یا نداشته باشی ، برای این که منطوق ما کار می کند . وجائی نداریم که مفهوم باشد ، اما حجت نباشد ، لذا اگر یادتان باشددر باب مفاهیم می گفتیم: بحث اصلاً کبروی نیست ، بحث صغروی است و آن این است که مفهوم شرط، مفهوم وصف ومفهوم لقب هست یا نه ؟ واما یک کسی بگوید : مفهوم هست ، اما حجت نیست ، این راکسی نمی گوید : لذا گفتیم : بحث ما در باب مفاهیم ، بحث صغروی است و آن این است که آیا شرط مفهوم دارد یا نه؟ آیا وصف مفهوم دارد یا نه؟بحث ما الان در مفهوم مخالف است ، ولی مفهوم موافق اصلاً مفهوم نیست . بعد ان شاء الله درباره اش صحبت می کنیم . مرحوم حاج شیخ هم در دُرر ، علاوه بر این که این جا درباره مفهوم مخالف صحبت کرده اند ، بعد هم درباره مفهوم موافق صحبت می کنند و مفهوم موافق هم نظیر این جاست که باز باید منطوق را بگیریم . حالا ان شاء الله بعداً در مفهوم موافق صحبت می کنیم . مثل همان مثال مشهور که " فلا تقل لهما اف"[4]  عقل ما می گوید : لاتضربهما ، لا تنهر هما ، حالا همین جور که اگر ما یک عامی داشته باشیم ، بواسطه فلا تقل لهما اف تخصیص می زنیم ، با تنهر هما هم بطریق اولی تخصیص می زنیم .

حالا آن یک بحث دیگری دارد که ان شاء الله درباره اش صحبت می کنیم . حالا حرف مرحوم آخوند را در کفایه مطالعه کنید ، تا فردا حتی کفایه را می آورم ، کفایه را می خوانم ، برای این که من در این جا خیلی ایراد به مرحوم آخوند دارم ، از این جهت بهترین راه این است که کفایه خوانده بشود تقاضا دارم کفایه را خوب مطالعه کنید .                                                                                                                            

و صلی الله علی محمد و آل محمد.



[1] - معالم الدین ، ص304.

[2] - وسائل الشیعه ، ج1،ص101 ، باب 1 از ابواب ماء المطلق ، روایت 9 ولفظ روایت این است که " خلق الله الماء طهوراً لا ینجسه شیء " .

[3] - وسائل الشیعه ، ج1، ص158،باب 9از ابواب ماء المطلق ، روایت 1و6 و لفظ روایت این است که " اذا کان الماء قدر کر لم ینجسه شیء " .

[4] - سوره اسراء ، آیه 23.