عنوان: اگر مخصص مجمل بود ، تمسک به عام جایز است یا نه؟
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم .رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی .

اگر مخصص ما لبّی شد اما این مخصص لبّی  مجمل شد، نظیر این که گفته است :" لعن الله بنی امیه قاطبه"[1]  که عقلاً تخصیص خورد به الا المؤ منین منهم ، حالا آیا باید به عام تمسک کنیم ، یا به خاص تمسک کنیم ، قدر متقین بگیریم ، یا امثال این ها ؟عرض کردم مخصص لبّی دو قسم است : یک قسمت مخصص متصل است ، مثل همین مثال ، یک قسمت هم مخصص منفصل است ، مثل اکرم جیرانی الا عدوی ؛ همسایه را اکرام کن . عقل ما می گوید دشمن همسایه نه، اما این احتیاج دارد به این که عقل یک مقدار فکر بکند، موضوع را تصور کند ، محمول را تصور کند آن وقت حکم بکند که لا تکرم جیران عدوّ مولا،به این می گویند:مخصص منفصل،که اسم آن اولی را لازم به معنی الاخص می گذارند و این مثال را لازم به معنی الاعم می گویند و معنای لازم بمعنی الاخص و لازم به معنی الاعم این است که یک دفعه همین که مولا حکم را می گوید ، یک دفعه مخصص به ذهن عبد می آید ، گاهی به ذهنش نمی آید و احتیاج به فکر دارد ، خب خواه نا خواه ظهور حرف مولا منعقد شده است ،ظهور عقلی می آیدوآن گفته ی مولا را تخصیص می زند،که اسمش را مخصص منفصل می گذاریم .حالا یک مقدار در مخصص متصل جلو برویم ، همین طورکه در مخصص لفظی گفتیم ، این جا دوران امر بین اقل و اکثر است ، مثلاً گفته است : لعن الله بنی امیه الا المؤمنین ، الا المؤمنین آن را عقل می گوید:حالا ما شک داریم که آیا مؤمن یعنی شیعه ، یا مؤمن ، یعنی مسلمان ؟ آیا الا المسلمین منهم ، یا الا الشیعه منهم ؟ به این معنا که اگرمسلمان غیر شیعه باشد ، لعن الله بنی امیه قاطبه، آن را می گیرد . در دوران امر بین اقل و اگثر ، همه جا اقل را می گیریم، نه اکثر ، مثلاً شما نمی دانید 10 تومان بدهکارید ، یا 100 تومان ، 10 تومان ،یا شمانمی دانیدتسبیحات اربعه سه مرتبه واجب است یا یک مرتبه ، می گوییم : یک مرتبه واجب است ، در مخصص لفظی هم همین را گفتیم ؛ گفتیم : اقل و اکثر است ، اقلش مسلم است ، تخصیص می دهد ، اکثرش هم چیز ، به حال اجمال باقی می ماند ، یعنی اگر مجمل هم نبود ، همین را می گفتیم .خب این جا هم همین را می گوییم ؛ می گوییم الا المؤ منین منهم ،یعنی شیعه و چون اقل و اکثر است ،دیگر اقلش بله ،اکثرش نه ،لعن الله بنی امیه ،این جا را می گیرد ،اگر هم کسی بگوید:اصلاً دردلیل لبّی این حرف ها نمی آید ، برای این که عقل ما تا موصوع متیقن نباشد ،رویش حکم نمی کند واصلاٌ بیش از اقل حکم عقل نیست .خیلی تفاوت ندارد ، برای این که این مفهوم مجمل ، اگر اقل و اکثر باشد ، اقل است . شما حکم عقلی بگویید ،همین است ، قاعده هم بگویید، همین است. اگر هم بگویید: مخصص متصل این جوری است که دیگر مجمل می شود ، اگر یادتان باشد ، در مخصص لفظی می گفتیم : چون تا مخصص نیاید ، کلام تمام نیست ، سر تا پای کلام مجمل می شود ،اما سر تا پای کلام مجمل ، خب قدر متیقنش را باید گرفت .حالا آن ها می گفتند: قدر متیقن عموم عام است ، ما می گفتیم : وقتی مجمل شد ، دیگر بگویید :دلیل این را اقتضاء می کند. البته خیلی تفاوت نمی کند ،دلیل این را اقتضاء بکند ، قدر متیقن است ،عام مخصص نمی تواند بیشتر از این تدهد ، همین است ،عموم لفظی هم باشد،همین است ؛ مخصص لفظی باشد ، همین است ، مخصص عقلی هم باشد ،همین است ،بالاخره در الا المؤمنین منهم چون دوران امر بین اقل و اکثر است ، دیگر باید اکثرش را رها کرد و اقلش را باید گرفت . در مخصص متصل همین است ، در مخصص منفصل هم بالاخره مخصص منفصل به مخصص متصل برمی گردد،واقعاً؛به اراده جد. واقعاً این است که در لعن الله بنی امیه قاطبه عقل ما می گوید : الا الشیعه ، دلیل ما هم اگر دلیل لفظی باشد ،می گوید:الاالشیعه و نمی خواهد که ما برویم روی این که عقل ما روی قدر متیقن حکم می کند و اصلاً روی مشکوک حکم ندارد . و ما نحن فیه این حرف را بزنیم ، یا نزنیم، نتیجه یکی است ، فرقی هم بین مخصص متصل و مخصص منفصل نیست و مخصص منفصل به مخصص متصل برمی گرددو واقع و نفس الامر کلام این جوری است که لعن الله بنی امیه قاطبه الا الشیعه منهم و معلوم است که این شیعه منهم دیگر اگر مؤمن عام باشد ، همین است ، اگر هم خاص باشد همین است ، اگر دلیل لفظی باشد همین است،اگر دلیل عقلی باشد همین است ، اگر مخصص متصل باشد همین است، اگر هم مخصص منفصل باشد ، همین است.در اقل و اکثر استقلالی پیش اصحاب مسلم است که اقلش یقینی و اکثرش مشکوک است ، پس بنابراین روی اکثر رفع ما لا یعلمون دارد . در اقل و اکثر ارتباطی مشهور در میان اصحاب همین است ، اما بعضی از بزرگان حرف های دیگر دارند ؛گفته اند: برائت جاری نمی شود .اما در اقل و کثر استقلالی پیش اصحاب مسلم است که برائت هست لذا اگر من می دانم به شما بدهکارم ، نمی دانم 10 تومان است یا 20 تومان ، باید بگویم : 10 تومان ، چنان چه اگر هم ندانم چه مقدار است ، باز هم قدر متیقن را باید بگیرم ، در مابقی هم برائت جاری کنم . ما نحن فیه هم همین است ، یعنی در ما نحن فیه هم گفته است : لعن الله بنی امیه قاطبه ، دلیل آمد گفت: الا المؤمنین منهم ؛ حالا این مخصص لفظی باشد ، یا عقلی ، متصل باشد ، یا منفصل – برای این که منفصل هم بالاخره به متصل بر می گردد - ، به اقل و اکثر استقلالی و شیعه را می دانم که نمی شود لعن کرد ، اما غیر شیعه رانمی دانم می شود لعن کرد یا نه ، لعن الله بنی امیه قاطبه می گوید : می شود . حالا اگر الا المؤمنین لفظی باشد . همین را می گوئیم : عقلی هم باشد ، همین را می گوئیم ، نتیجه این که بالاخره عام ما بواسطه اقل تخصیص می خورد ، اما در اکثر دیگر عام ما بحال خود باقی است ، حتی آن جا که مخصص متصل است و شما می گوئید : عام را مجمل می کند ، خب وقتی عام را مجمل می کند ، خب وقتی عام مجمل شد، قر متیقن دارد ، قدر متیقنش را می گیریم ، ما بقی هم بحال خود باقی است . این راجع به ان جا بود که مخصص متصل باشد . و مما ذکرنا فهمیدیم مخصص منفصل هم در اقل و اکثر همین است که اگر عام ما ظهور به خود گرفت ، اما خاص را – یعنی الا المؤمنین منهم – عقل از تصور موضوع و محمول و تصور نسبت بین بین گفت ؛ فوراً نفهمید ، خب باز هم اقل و اکثر استقلالی است و عقل ما می گوید : من بیش از اقل حکم ندارم ؛ من مخصص هستم ، اما روی اقل ، یعنی شیعه . اگر هم دلیل لفظی بود ، باز همین است ؛ باز اقل و اکثر استقلالی است و می گوید : من بیش از اقل به گردن تو حکم نمی آورم ، در اکثر هم رفع ما لا یعلمون می آید . علاوه بر این گفتیم که مخصص منفصل بالاخره به مخصص متصل برمی گردد ، یعنی و لو بین اکرم العلماء و لا تکرم الفساق منهم یکسال ه فاصله باشد ، اما نمی دانیم جدّ مولا روی چیست ،پس اکرم العلماء غیر فاسقین . هذا کله اگر اقل واکثر باشد . اما اگر متباینینباشد ، مثلاً گفت : لهن الله بنی امیه قاطبه ، اما مثلاً عمر بین عبدالعزیز یک خصوصیتی دارد ،پسرعمر هم یک خصوصیتی دارد که می دانیم باید یکی از این ها را لعن نکرد ،نمی دانیم آن است ، یا آن در این جا چه باید گفت ؟ راجع به مخصص لفظی ما می توانیم متباینین درست کنیم ، اما راجع به مخصص لبّی – چه متصل ، چه منفصل – اگر بخواهیم متباینین درست کنیم ، ظاهراً نمی شود در لفظ می شود ، مثل اینکه گفت : اکرم العلماء ، یک دلیل دیگر گفت : لا تکرم زیداً ، من نمی دانم زید بن عمرو است ، یا زیدبن بکر ، مخصص نمی دانیم به زید بن عمرو تخصیص می خورد ، یا به زیدبن بکر . مسلم علم اجمالی است و العلم الاجمالی کالعلم التفضیلی فی اثبات التکلیف و فی اسقاط التکلیف .در حالی که علم اجمالی عقلی است ، از ابزار عقل است ،مثل عمل تفضیلی است ؛ همین طور که آن حجت عقلی است ، آن هم حجت عقلی است ، همین طور که ما با علم تفصیلی تکلیف اثبات می کنیم و تکلیف ساقط می کنیم ، با علم اجمالی تکلیف اثبات می کنیم ، تکلیف ساقط می کنیم . یک جا بخواهیم درست کنیم که عقل ما بگوید : من علی سبیل تباین ، مخصص هستم ، نمی شود . من در مخصص لفظی مثال زدم به عمربن عبد العزیز و یزید بن معاویه ، حالا ایشان مثال بهتری می زند وآن این است که اگر دو تا عمر بن عبدالعزیز داشته باشیم ، دو تا یزید بن معاویه داشته باشیم ، عقل ما می گوید : یکی از این دو را لعن کن ، پس می شود متباین . ولی ظاهراً نمی شود یک مثال خارجی درست کرد ، که دلیل ما لبّی باشد ، دوران بین متباینین هم باشد ، شما یک مقدار فکر کنید ببینید چنین چیزی هست ؟ من فکر کرده ام ، نشده است ، در اقل و اکثر و در تخصیص حرفی است ، خب می آید ، مثل همین مؤمن که مثال زدم ، مثل اکرم جیرانی الا عدوّی ، نمی داند آیا عدوّ سر سخت و عدو پرخاشگر ، یا عدو مرموز ، یا هردو ، آن جا می شود اقل و اکثر درست کنیم ، اما تخصیصی لبّی باشد ، دوران بین متباینین هم باشد ، علی الظاهر نمی شود ، فرضی خوب است ، حالا اگر فرضی درست کردیم ، چه باید بگوئیم ؟خب باز هر چه در باب مخصص لفظی گفتیم ، این جا هم باید بگوئیم ، اگر گفت : اکرم العلماء الازید ، نمی دانم زید ، زید بن بکر است ، یا زید بن عمرو ، کلام هم متصل است ، خب عام هم مجمل می شود ، اما اجمالش ، اجمال عرضی است و بر می گردد به این که یک کدام از زید بن عمرو وزیدبن بکر را باید اکرام کرد ، نمی دانم کدام است ، باید احتیاط کرد . خب اگر عقلی هم باشد ،باز همین است ، یعنی باز عام ما مجمل می شود ، برای این که هنوز کلام تمام نشده ، خاص آمده است ، اگر هم مخصص لبّی ما منففصل باشد ، یعنی دلیل لبّی ما لازم به معنی الاعم باشد و محتاج تصورموضوع و محمول و نسبت بین بین باشد ، خب وقتی این خاص ما جان گرفت ، می خواهیم تخصیص بدهیم ، کشف می کنیم که این اکرام العلماء من اول الامر الا زید را داشته است ، یعنی مخصص منفصل به مخصص متصل برمی گردد . حالا اگر هم کسی این حرف را نزد ، باز هم همین است برای این که گفته استت : اکرم العلماء یک دلیل دیگر گفته است : لا تکرم زیداً ، نمی دانم مراد زید بن عمرو است ، یا زید بن بکر ، دوران امر بین متباینین است ، علم اجمالی است ، باید احتیاط کنیم و احتیاطش به این است که هر دورا اکرام نکند، یا هر دو را اکرام بکند ، لذا از نظر این که متصل باشد یا منفصل ، اقل و اکثر باشد، یا متباینین ، لازم به معنی الاعم باشد ، یا به معنی الاخص ، با مخصص لفظی تفاوتی ندارد . اگر محذورین باشد ، مثل این که اکرم العلماء لا تکرم الفساق منهم ، لا تکرم هم معنایش این نباشد که بخواهد عام را بزند ، بلکه بخواهد تکلیف بیاورد ، در اکرم العلماء و لا تکرم الفساق منهم ، لا تکرم الفساق منهم تکلیف نیست ، بلکه نهی در مقام توهم حظر است و دلالت بر جواز می کن یعنی آن وجوبی که اکرام العلماء دارد این جا نیست ، در همه استثناء ها هم همین را می گوییم . همه استثناء ها این جوری است ، مگر این که احراز شود ، خاص ما تکلیف ضد عام آورده است ولی این خیلی کم است ، اگر جایی بگوییم خیلی خوب می گوییم : هر کجا تکلیف باشد دوران امر بین محذورین می شود و در علم اجمالی و در متباین می گوییم : تأخیر و هر کجا قائل به جواز شویم ، حتماً باید احتیاط کنیم ؛ علم اجمالی دلالت بر احتیاط می کند .دلا اگر این جا کفایه را مطالعه کرده باشید ، خیلی اشکال به آن وارد است و ایشان در مخصص لفظی خوب آمده اند، اما وکه به مخصص لبّی رسیده اند، خیلی کوتاه آمده اند. حالا در تنبیهاتی که متعرض می شویم ، حرف هایی که مرحوم آخوند باید متعرض شوند ، ان شاء الله خواهیم گفت . اصل مطلب تمام شد و اگر بخواهیم یک ماه هم روی آن بحث کنیم می شود، مخصوصاً این که حرف های مرحوم نائینی و شاگرد بزرگوارشان آقای خویی در محاظرات بیش از یک ماه صحبت دارد . اما خلاصه مطلب این است و ظاهراً تفصیل بیشتر، چیزی به ما نمی دهد. حالا یک تنبیهاتی هست که ان شاء الله فردا راجع به آن تنبیهات صحبت می کنیم .

 وصلي الله علی محمد و آل محمد.

  

 

 



[1] . بحار الانوار، ج101، ص 292.