عنوان: تقسیم واجب به مطلق و مشروط
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

بالاخره بحث ما در این که قید آیا به هیئت می‌خورد یا به ماده، مرحوم شیخ فرمودند، به ماده نه به هیئت، و چند تا اشکال داشتند، و اشکال‌ها را نتوانستیم قبول بکنیم، و بنا شد این که به هیئت می‌شود خورد، از نظر ثبوتی اشکال ندارد، از نظر اثباتی هم مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله تعالی علیه) فرموده بودند حرف نداریم، برای این که  ادبیّت، عرف، به ماده می‌زند، نه به هیئت، خُب؛ مسأله تا این جا تمام شد،

من یک اشکالی دارم این اشکال را جواب بدهید تا برویم سراغ این دو، سه تا اشکال به مرحوم شیخ زده شده این که قید به ماده نمی‌تواند بخورد، حتماً باید به هیئت بخورد، برویم سراغ آن اشکالها، و آن اشکالی که من دارم، این است که اصلاً؛ چه طور می‌شود، قید به ماده بخورد به هیئت نخورد، یا قید به هیئت بخورد، به ماده نخورد، و چه جور فرض می‌شود، این که ما بگوییم مخیری می‌خواهی به هیئت بزن می‌خواهی به ماده اشکال من این است، که هیئت یعنی وجود آن که کاشف از بحث است، آن که کاشف از بحث است، یک معنای وصفی است، یک معنای حرفی است، که متقدم به واجب است، یعنی مولی که می‌گوید صَلِّ چه چیزی را ایجاد می‌کند صلاه را، در این صَلِّ یک هیئت داریم، یک ماده صَلِّ آن هیئت افعل است، افعل و ما بمعناه که دال بر وجوب است، خُب؛ این آلت است از برای ایجاد ما بخواهیم مثال بزنیم مثل این که یک‌دفعه کسی را دست می‌گذارند به پشت اش هُلش می‌دهند بیرون، یک دفعه می‌گویند، اُخْرُج این‌ها مثل هم می‌بیند، پس هیئت یک معنای حرفی است عَرَض متقدّم است به معروض است، معروضش چیست؟ صلاه خُب؛ حالا؛ اگر بگوییم قید به مادهّ خورده نه به هیئت یا قید به هیئت خورده نه به ماده لازمه‌اش این مس شود، انفکاک عَرَضْ از معروض و انفکاک عَرًض از معروض، یا انفکاک معروض از عَرَض مسلم محال است، برای این که اگر قید را زدید به هیئت معنایش این است که این هیئت خیلی وسعت دارد، قبل از آمدن این ماده این هیئت است، این انشاء است، اما منشاً نیست. و اگر زدید به ماده هیئت است، آن نیست و اگر زدید به هیئت فقط، که به ماده نخورد معنایش این است که عرض مقید است، یعنی کمتر است، ماده وسعتش بیشتر است، و علی کل حال لازمه‌اش این است، عرض کمتر از معروض باشد یا بیشتر از معروض باشد انشاء و منشاء با هم انفکاک داشته باشد و محال است منشاء و انشاء از هم انفکاک پیدا بکند، لذا من اصلاً؛ بحث ثبوتی دارم که این قید به هیئت می‌خورد نه به ماده یا به ماده می‌خورد نه به هیئت این یعنی چه؟ اصلاً؛ چه جور می‌شود انشاء ما کوتاه تر از منشاء ما یا منشاء ما کوتاه تر از انشاء ما و باید مثل هم باشد، عرض و معروض است دیگر، یا انشاء و منشاء است، بفرمایید که کَسرتُ الکُوز فأنْکَسَر فعل و انفعال است، ما بگوییم کسرتُ الکوزه فانکسَرَ شکستن حالا؛ اما انکسار ده دقیقه دیگر، یا بگوییم، شکستن کمتر از شکسته شده، یا شکسته شدن کمتر از شکستن چه جور می‌شود، اینها، هیئت و ماده ایجاد است، عالم اعتبار نیست، یعنی مولی با اذا قُمتُم الی الصّلوه فاغسلوا یک حکم اعتباری در خارج ایجاد می‌کند، ایجادیات است، نمی‌شود که بگوییم اعتبار، آن که ایجاد می‌کند یک امر اعتباری است، اما فعل مولی دیگر نمی‌شود گفت امر اعتباری است، ایجاد است، ترغیب است تحریص است، به فعل است و گفتم اگر بخواهیم مثال بزنیم خارجی است این افعل مولی مثل این که دست گذاشته و آن را کشانده در اُتاق یا دست گذاشته او را بیرون کرده است، هیئت به جای این است.

ما انشاء داریم، منشاء درایم، بگویید هم منشاء امر اعتباری است، گاهی منشاء یک امر واقعی است، مثل این که دست می‌گذارد روی گُردۀ کسی هُلش می‌دهد تو، یا بیرون این انشاء یک امر واقعی است، منشاء هم یک امر واقعی است، این راجع به خارج، گاهی این انشاء می‌رود در عالم لفظ، یا در عالم فعل، می‌گوید افعل یا با اشاره می‌گوید برو بیرون حالا؛ این الان که می‌گوید برو بیرون این انشاء است، این که نمی‌شود بگوییم، امر اعتباری است یک امر واقعی است، چه چیزی را ایجاد می‌کند، نماز را می‌گوید، لذا قُمتم الی الصّلوه فاغسلوا خُب؛ نماز یک امر اعتباری است، یک امر نفس الامری نیست، احکام است، احکام همه آنها اعتباری هستند، با انشاء یک منشاء امر اعتباری درست کرده است، این هم حرف نداریم، اما بالاخره انشاء و منشاء چه جور انفکاک از هم پیدا می‌کنند، که حالا؛ بگوید، بکن اما دو ساعت دیگر بگوید، منشاء از انشاء انفکاک پیدا کند، منشاء همین حالا؛ است، اما منشاء چیست؟ امر اعتباری ولی منشاء که نمی‌شود از انشاء انفکاک پیدا کند، آن وقت آن منشاء گاهی امر حالی است می‌گوید، صَلِّ گاهی امر استقبالی است می‌گوید صَلِّ فی الوقت.

بنابراین این را نمی‌توانیم درستش بکنم، که الوجوبُ حالی، و الواجبُ استقبالی مراد چیست؟ آیا مراد این است که منشاء انفکاک از انشاء است؟ این که نمی‌شود یا این که منشاء یک امر استقبالی است، این می‌شود که ایجاد می‌کند، نمی‌شود که ایجاد بدون وجود باشد، لذا نمی‌خواهم حرفهای فلسفه را این جا بزنم خُب؛ در فلسفه معلوم است که ایجاد و وجود و موجود یک چیز است، و در فلسفه هم گفتند اگر شما ایجاد می‌گویید، موجود می‌گویید، وجود می‌گویید، اینها همه اعتباری است، و الا واقع و نفس الامر ایجاد همان وجود است، وجود همان موجود است، خُب؛ این جا هم همینطور است، انشاء همان مُنشاء است منشاء همان انشاء است، و منشاء و انشاء همان حکم است، نمی‌شود ما حالا بکنیم اما حکم فردا حکم موجود می‌شود الا این که این حکم ما گاهی مطلق است گاهی مقید، همین بحث ما در این است واجب مطلق واجب مشروط، اما در وقتی که مثلاً؛ هزار سال قبل شارع مقدس فرموده است که اقم الصّلوه لدُلوکُ الشَّمس إلی عسق اللیل حکم چه وقت موجود شده است؟ هزار سال قبل حکم موجود شده است به چه چیز؟ به قرآن شریف به این لفظ، به انشاء خداوند تبارک و تعالی اذا قُمتُم الی الصّلوه فاغسلوا یا اقم الصّلوه لدُلوکُ الشَّمس إلی عسق اللیل یک جا پیدا کنیم که انشاء و منشاء از هم جدا شود، حکم و احکام از هم جدا شود احکام همه امور اعتباری است، ما بازاء در خارج ندارد، الا در عالم اعتبار، اما حرف این است، این احکام یعنی نماز، یعنی روزه، خوب این احکام به چه چیزی پیدا شده است، به انشائات که در قرآن است، کتب علیکم الصّیام کما کتب علی الذّین من قبلکُم لعلّکم تتقّون- اقم الصّلوه لدُلوکُ الشَّمس إلی عسق اللیل با این‌ها پیدا شده است، خوب این انشاءها، یعنی اقم الصّلوه یا احکام یعنی امور اعتباری می‌شود انفکاک پیدا شود، یعنی شارع مقدس حالا؛ حکم بکند، اما محکومش یعنی منشاءش، یعنی آن حکم اعتباری موجود نشود، بگوییم، یک ساعت دیگر موجود می‌شود، به مجردی که شما به من بگویید، بیا خوب یکدفعه می‌گویید بیا همین الان باید بیایم، یک دفعه می‌گویید بیا اما فردا حالا از شما سئوال می‌کنم، این که بیا فردا منشاء شما چه وقت موجود شد؟ فردا موجود می‌شود یا الان؟ الان انشاء یعنی این صیغۀ افعل که می‌گویید بیا فردا می‌گویم الان این انشاء شما بدون است، منشاء فردا می‌آید یا فردا بیا الان چه چیزی موجود شد، می‌توانیم بگوییم، انشاء بدون منشاء است. یعنی فعل بدون مفعول، شارع مقدس می‌گوید بیا این بیا آن منشاء که آمدن فردا باشد، فردا ایجاد می‌شود نه الان هیئت وجوب حالی، واجب استقبالی خُب؛ می‌گویم این وجوب حالی واجب استقبالی یکدفعه می‌گویید ظرف این عمل فردا است، خوب است، به این معنا که واجب، واجب مشروط است، نه مطلق خوب است، اما یک‌دفعه می‌فرمایید واجب مشروط یعنی آنکه اصلاً؛ الان هیچ چیز ایجاد نشده در عالم اعتبار، فردا در عالم اعتبار چیز موجود می‌شود. می‌خواهید واجب استقبالی درست بکنید دیگر انشاء حالا اما منشاء فردا ایجاد می‌شود فردا مُنجّز می‌شود، می‌شود؟ لذا در اخبار هم همین است، یک‌دفعه می‌گوید زیدٌ کان قائماً این فعل چه وقت موجود شده است؟ دیروز اما اخبار چه وقت است حالا مُخبر چه وقت است؟ همین الان نمی‌شود که اخبار بدون مُخبر باشد، اما این مخبر چیست؟ خبر از گذشته به این می‌گوییم مشروط، در باب انشاء و در باب اخبار هم همین است به آن می‌گویم ماضی یا این زیدٌ یکون قائماً این اخبار الان است این مصدر حالا بگویید انفکاک مصدر از اسم مصدر محال است، این اخبار حالا است مُخبَر هم حالا است، الا اینکه مُخبَر امر استقبال است.

یعنی می‌گوید که آن خبر می‌دهد، خبر از این که فردا زید می‌ایستد، به عبارت دیگر فعل خارجی آن فردا است، اما منشاء چه؟ منشاء محال است از انشاء انفکاک پیدا کند، خُب؛ اگر اینجور باشد که حتماً است، اصلاً؛ وجوب حالی واجب استقبالی است، یا وجوب و واجب هردو استقبالی، امثال همه‌اش می‌شود سالبه به انتفاء موضوع، واجب مشروط الان پیدا می‌شود اما واجب مشروط ظرف آن فردا است، اما نه این که واجب هم فردا پیدا شود، واجب الان پیدا می‌شود، برای این که معنا ندارد وجوب باشد، عرض باشد اما مظروفش نباشد، یا معروض باشد عرضش نباشد، اصلاً؛ انفکاک وجوب از واجب محال است، لذا خواه ناخواه قید باید به هر دو بخورد این که مشهور و  ادبیّت مرحوم شیخ فرمودند،  ادبیّت می‌گوید: به ماده می‌خورد نه به هیئت می‌گوییم: نه ادبیت، مردم، عرف، واجب مشروط درست می‌کند و واجب مطلق، واجب مطلق بی قید، واجب مشروط آن که قید دارد واجب قید دارد؟ واجب چیست؟ عَرَض و معروض و الا ماده بدون عرض که نمی‌شود واجب قید دارد، لذا می‌گوید نماز را یک ساعت دیگر بخوان همین الان امر می‌کند، همین الان حکم ایجاد می‌شود، اما چه چیزی ایجاد می‌شود، نماز یک ساعت دیگر، به این می‌گویم واجب مشروط، لذا محال است وجوب حالی واجب استقبالی باشد معنای وجوب حالی واجب استقبالی، یعنی این که ما عرض حالا داریم معروض فردا، ایجاد حالا داریم موجود فردا محال است.

برمی‌گردد به این که چه چیزی ایجاد می‌کند گاهی امر استقبالی، گاهی حالی اما بالاخره این که ایجاد می‌کند این حکم مشروط است، این مشروط نمی‌تواند فعلی نباشد، حتماً باید فعلی باشد، نمی‌شود ما حکم درست بکنیم اما ایجاد هزار سال قبل، نماز واجب شده است، و به مجردی که مولی فرمود اقم الصّلوه لدُلوکُ الشَّمس إلی غسق اللیل این حکم اعتباری، نه خارجی آنکه نه وقتی در عالم اعتبار است، یعنی وقت خارجی، نه شرطی است به عبارت دیگر به قول مرحوم آخوند که سابقاً فرمودند لحاظ می‌کند، لحاظ می‌کند مولی صلاه را می‌بیند این صلاه من حیث هی هی مطلوب نیست، به آن می‌زند طهاره را می‌بیند خُب؛ مطلوب شد اما بازه هم مطلوب نیست، به آن می‌زند بلوغ را، همه اینها مفاهیم اسمی است، هیچ کدام خارجیت ندارد، به آن می‌زند وقت را و بالاخره مقدمات نماز را با مقارنات نماز می‌گذارد پهلوی هم می‌بیند این مطلوب است، این عالم اعتبار یعنی این عالم لحاظ، که می‌خواهد تکلیف وضع بکند آن وقت همان عالم لحاظ را می‌آورد در خارج- چیست؟ اذا قُمتُم الی الصّلوه فاغسلوا حالا که آورد در خارج، خارج یک امر اعتباری است یعنی حکم، حکم مولی بشود حالا حکم مولی پیدا شد، انشاء شد حکم مولی این منشاء مولی انشاء کرد منشاء پیدا شد به نام وجوب صلاه آن لحاظ مقدم بر حکم است. برای این که موضوع مقدم بر محمول است آن لحاظها در موالی عرضی می‌گوییم کاری به موالی مقدسه نداشته باشید آن لحاظها مقدم است برای این که هنوز حکم نیامده است. لحاظ آمده حکم نیامده است.

آن وقت ثمَّ این لحاظها را انشاء می‌کند، آن وقت انشاء را با لفظ می‌گوید: اذا قُمتُم الی الصّلوه فاغسلوا این لفظ، این صیغه افعل، این صیغه افعل برای ما چه چیزی ایجا می‌کند؟ یک واجب مشروط، برای خاطر این که مطلق نیست، یک شرایطی دارد یک اجزاء دارد، یک مقارناتی دارد، خُب؛ حالا مثلاً؛ فرض کنید الان ایجاد کرد یک واجب مشروط را خُب؛ با ایجادش نماز واجب شد نمی‌توانیم بگوییم نماز فردا واجب می‌شود یا دوساعت دیگر نماز واجب شد، برای خاطر این که انشاء و منشاء انفکاک آن محال است، حالا با انشاء منشاء پیدا شد، اما حالا چه چیزی پیدا شد؟ واجب مشروط یعنی نماز خواند یک ساعت دیگر که عبارت دیگر مأتیٌ به نه مأمورٌ به، مأتیٌ به یک ساعت دیگر، آن مأتیٌ به را من یک ساعت دیگر می‌آورم مطابق با مأمورٌ می‌شود، مأمورٌ به ساقط می‌شود.

بنابراین انشاء و منشاء محال است، انفکاک پیدا کند بله منشاء ما گاهی مشروط است، گاهی مطلق و اصلاً؛ این انفکاک‌ها که درست شده، من خیال می‌کنم اشتباه شده بین منشاء و بین مأتیٌ به، بین حکم و مأتیٌ به حکم ما همان وقتی است که مولی انشاء می‌کند حکم انشائی که این حکم انشائی گاهی به فعلیّت و تنجیز و هم می‌رسد گاهی نمی‌رسد ولی بالاخره آن عالم انشاء که احکام از طرف شارع مقدس باید بگوییم، تمام شد انشاء کرد دست اجراء داد، همان هم وقتی می‌خواهد دست اجراء بدهد منشاء دست اجراء می‌دهد، منشاء را به مردم می‌گوید که می‌گویند مقام فعلیت، آن وقتی هم که مُنجّز می‌شود باز منشاء مُنجّز می‌شود.

انشاء و منشاء حکم مُنجّز می‌شود یعنی عقل روی آن نگاه می‌کند، می‌بیند هیچ کسری ندارد، می‌گوید حکم مُنجّز است، انشاء و فعلیّت و تنجیز همه، همه محال است، که منشاء از او جدا بشود، یعنی همان الان نماز واجب است چرا؟ چون شارع مقدس ایجاد کرده است. ایجاد شارع مقدس و حکم این‌ها مثل عرض و معروض است، که منشاء از او جدا بشود، یعنی همین الان نماز واجب است چرا؟ چون شارع مقدس ایجاد کرده است، ایجاد شارع مقدس و حکم این‌ها مثل عرض و معروض است، ما بخواهیم بگوییم وجوب حالی واجب استقبالی، به این معنا انفکاک انشاء از منشاء مسلم نمی‌شود بله انفکاک مأتیٌ به از حکم می‌شود، آن حکم ما را ترغیب می‌کند تحریض می‌کند به این که نماز بیاورید، آن منشاء هزاعر سال قبل است مأتیٌ به حالا، مرحوم شیخ هم که می‌فرماید قید به ماده می‌خورد اگر قید به هیئت خورد به ماده هم می‌خورد، اگر به ماده خورد به هیئت هم می‌خورد اگر هم به هردو خورد به واجب خورد، به واجب می‌خورد، واجب مشروط یعنی قید دار، قید به چیزی می‌خورد؟ به واجب، واجب کدام است؟ همان که در صرف میر برای ما گفتند که اگر ما یک ذات متلبس به مبدئی داشته باشیم به این می‌گوییم مشتق بسیط هم هست به قول میر سید شریف المشتق بسیطٌ و آن بساطه هم که در مشتق درست کردند آن هم تأیید می‌کند که حرف مرا این قید می‌خورد به آن بسیط به مشتق به واجب و این واجب را هم دارای هیئت است هم دارای ماده اما چون حرف ابتکاری است و اگر کسی نگفته یک مقدار روی آن فکر بکنید ممکن است اشکال داشته باشد اگر اشکال دارد فردا به من بگویید إن شاء الله.                             

و صلی الله علی محمد و آل محمد