عنوان: اشتراک
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

بحث یازدهم که مرحوم آخوند کرده‌اند‌ بحث اشتراک است. من نمی‌دانم چه شده همه شان بحث اشتراک را کرده‌اند‌ اما بحث ترادف را نکرده‌اند‌ با فرضصی که اگر لازم باشد، باید هر دو بحث کرده شود اگر هم لازم نباشد هیچکدام و اما بحث اشتراک بکنند، بحث ترادف نکنند این ظاهراً ترجیح بلامرجح است ولی در اصول اینجور شده بحث اشتراک شده اما بحث ترادف نشده اشتراک آن است که یک لفظ را برای دو معنا وضع بکند ترادف این است که دو تا لفظ را برای یک معنا وضع بکند مثلاً کلمه «عین» را وضع کنند برای دو تا معنا یکی برای چشم و یکی برای چشمه که می‌گویند هفتا و دو معنا دارد؛ این را می‌گویند اشتراک. ترادف مثل این که لفظ انسان را وضع کنند برای حیوان ناطق، دوباره لفظ بشر را هم وضع کنند برای حیوان ناطق. این بحث اشتراک را – تا حالا ترادف را عرض کنم – سرسری از آن گذشته‌اند‌ و نمی‌دانم چرا؟ در حالی که خیلی بحث دارد اولین اشکالی که در مسأله هست این که واضع چرا چنین کرد، آخر مگر لفظ نبود که واضع بیاید لفظ عین را وضع کند برای چشم و دو دفعه همان لفظ را وضع کند برای چشمه، در حالی که این عین را می‌شد «یعن» بکند و وضع کند برای چشم، نونش را بیاورد جلو، یائش را بیاورد عقب، خُب،  بخواهد این عین را تغییر بدهد مخصوصا با اعرابهایش هفت و هشت جور می‌شود این عین را خواند و یکی از اینها را وضع کند برای چشمه ،یکی دیگر را وضع کند برای چشم، این لفظ را هم برای آن، هم برای آن، هم خودش را توی دردسر بیندازد هم ما را. برای خاطر این که در اشتراک حتما قرینه معیینه می‌خواهد باید بگوید عین باکیه، عین جاریه و الا اگر جاریه و باکیه نیاید، خُب،  می‌شود مجمل، یعنی کار واضع بشود اجمال. در حالی که وضع برای چیست؟ برای تفهیم و تفهم. کار وضع تفهیم و تفهّم است. این می‌شود نقض غرض. در ترادفش هم همین است. خُب،  لفظ انسان را برای حیوان ناطق وضع کردی خُب،  بس است. حالا دو دفعه بیا لفظ شیر را وضع کن برای حیوان ناطق و این خیلی دردسر درست می‌شود دیگر و انصافا این جوری که اهل اصول آمده‌اند‌ جلو، حسابی ایراد بهشان وارد است که آقا اشتراک و ترادف نقض غرض است عرض از وضع الفاظ برای معانی، تفهیم و تفهّم است؛ آسان شده مقاصد است که انسان مقصد خودش را با این الفاظ بفهماند و این تفهیم و تفهّم و بیان مقاصد، با اشتراک و ترادف منافات دارد.

از این جهت بعضی ها – البته اینجور اشکالی که من کرده‌ام‌ نکرده‌اند‌ – برای خاطر همین اشکال من گفته اند: «برای این که معانی زیاد است، الفاظ کم است، لذا اشتراک لازم داریم» حتی مثلاً گفته‌اند‌ «معانی غیر متناهی است  الفاظ متناهی است چون آنها مجردند، اینها مادیند بنابراین چون معانی غیر متناهی است لفظ کم می‌آوریم چون لفظ کم می‌آوریم از این جهت یک لفظ را برای هفتا معنا وضع می‌کنیم، لفظ عین را برای هفتا معنا» اولین ایرادی که هست آقا ترادف چیست؟ در ترادف عکس است. اگر الفاظتان کم است چرا تبعیض؟ چرا دو تا لفظ را برای یک معنا گذاشته اید؟! شما چهارتا لفظ را به یک معنا می‌دهید اسمش را می‌گذارید ترادف. یک لفظ را می‌دهید به ده معنا اسمش را می‌گذارید اشتراک. اگر لفظ کم دارید تچرا اینجوری عمل می‌کنید؟ ولی اصل مطلب هم درست نیست. « معانی غیر متناهی است الفاظ متناهی است» یعنی چه؟ نه؛ اگر آن غیر متناهی است اینهم غیر متناهی است اگر آن متناهی است اینهم متناهی است. گفتم این لفظ عین را که می‌گویند برای هفتا معنا وضع بکنی. چه داعی داری که عین لفظی که برای چشم است، برای چشمه، برای طلا برای عین خارجی و امثال این‌ها بکارببری؟! خُب،  لفظ عین را از نظر اعراب تغییرش بده، از نظرسکون، از نظر تغییر حروف می‌شود هفتاد تا.

از این جهت باید بگوییم که اصل این معنا غلط است. چنین چیزی نیست. ما نه ترادفی به این معنا که توی اصول است داریم نه اشتراک.

پس چیست؟ منقسم می‌شود به چهار چیز که آنها نه اشتراکند به این معنایی که آنها کرده‌اند‌ بلکه از وادی دیگرند. چیست؟ این که در اشتراک معمولا دو تا واضع بوده ده تا واضع بوده صد تا واضع بوده، لذا این عین اختلاف معنا پیدا کرده مثلاً شما اسم پسرت را می‌گذاری حسن، همسایه تان هم اسم پسرش را می‌گذارد حسن، می‌شود اشتراک اما واضع دو تاست.

آن اسم دخترش را می‌گذارد فاطمه، آنهم می‌گذارد فاطمه، اینها دو تا واضعند، دو تا نظر داشته‌اند‌ دو تا حرف بوده، آن وقت اشتراک پیدا شده نه این که یک واضع اسم پسری را بگذارد حسن، دوباره اسم پسرش را بگذارد حسن اینجور نبوده و مخصوصا در معانی، اگر شما می‌بینید که لفظ اشتراک پیدا کردیم چون عربها، خُب، ، ملاسیوطی اگر یادتان باشد مرتب می‌گوید کوفی ها چنین گفته‌اند‌، بصری ها چنین گفته‌اند‌، حجازی ها لفظ عین را وضع کرده‌اند‌ برای چشم، بصریها وضع کرده‌اند‌ برای چشمه، هردو لغت عربی بود اشتراک پیدا شد این است، نه این که ما یک واضع داشته باشیم این واضع بنشیند لفظ عین را وضع کند برای چشمه، دو دفعه بنشیند لفظ عین را وضع کند برای چشم این نیست تا آن قضینه تفهیم و تفهّم و قضیه نقض عرض و قضیه الفاظ کم است و معانی زیاد است، پیش بیاید ؛ اینها همه سالبه به انتفاء موضوع می‌شود بلکه واضعها متعدّدند.

قسم دوم در اشتراک یا ترادف این است که واضعها متعدد نیستند این وضع وضع تعیینی و تعینی است، اینهم خیلی جاها پیدا می‌شود یعنی مثلاً لفظ عین که برای چشمه است استعمال کرد مجازا در چشمی که گریان است. خُب،  مثل چشمه، شباهت دارد دیگر، قضیه شباهت است، لذا اول مجازبوده هی مجاز و مجاز و مجاز، کم کم حقیقت شده یعنی وضع تَعَیُّنی، مجاز مشهور شده، بعد هم شده حقیقت، آنوقت اینها یک وضع تَعَیُّنی است، یکی وضع تعیینی، آن وقت اشتراک پیدا شده، آن وقت وضع تعیینی و تَعَیُّنی معلوم نشده، باید در لغت تعیین کرده باشند، نکرده‌اند‌ لذا توی المنجد می‌بینیم یک لفظ ده تا معنا دارد. این هم قسم دوم که این هم زیاد است.

قسم سوم که از اینها زیادتر است این که اینها اصلاً اشتراک نیست اینها همه مجاز است قرینه، قرینه تعیینیه نیست. قرینه، قرینه حقیقه است، یعنی قرینه را گاهی می‌آورند که حقیقت را از مجاز تمیز بدهد گاهی می‌آورند برای خاطر این که از یکدیگر تمیز داده شود، یعنی اشتراک چه مجاز، قرینه می‌خواهد. می‌دانید دیگر. بدون قرینه که نمی‌شود، آن وقت، مجازها را بنام حقیقت درست کرده‌اند‌ مثلا المنجد را باز کنید می‌بینید که یک لفظ پنجاه تا معنا برایش می‌کند. کم پیدا می‌شود توی المنجد، همچنین جاهای دیگر، ولی المنجد رساتر است، کم پیدا می‌شود یک لفظ یک معنا داشته باشد، یا شاید توی المنجد نیست یک لفظ پنجاه تا معنا دارد یک معنایش حقیقت است مابقی همه مجاز است اصلاً این را بدانید صحبتهای ما اینجوری است که یکی از آنها حقیقت است و نود تا از آنها مجاز است با قرائن حالیه، قرائن مقالیه، ما می‌فهمانیم، اما مجاز است، تفهیم و تفهّم به مجاز، این تفهیم و تفهّم به مجاز در هر مکالمه‌ای‌ نود تا است، حقیقتش ده تاست.

من نمی‌دانم چقدر مراعات شده می‌گویند المنجد این را مراعات کرده معنای اول را حقیقی گرفته معانی بعد را ادعا می‌کند مجازی است.

این را می‌گویند که صاحب المنجد قولش را داده حالا از کجا فهمیده، نمی‌دانم، نمی‌دانم این حرف درست است یا نه، اگر درست باشد خُب، ، خیلی کار کرده است اشکال به المنجد هست که از کجا فهمیده‌ای‌ این معنا حقیقی است، مابقی آن مجازی است که اول آن را آورده آنها را بعد؟ نمی‌شود فهمید بر فرض هم المنجد ادعا کرده باشد نمی‌شود فهمید بی خود ادعا کرده ولی خُب،  راستی صاحب المنجد آدمی متبحری است، خیلی عالی است، خوب وارد به کلمات عرب بوده، عالی کتابهای لغت را جمع کرده است. انصافا خوب است و خیلی هم بررسی کردند که نکند بخواهد یک تبلیغ صوفی گری، یک تبلیغ غیر اسلامی یا یک تبلیغ علیه اسلام بکند، تا حالا هم توی کتاب المنجد پیدا نشده است، در کتابهای لغت دیگر پیدا شده، اما المنجد من سراغ ندارم حالا این آقا مدعی است که من ده تا معنا که می‌کنم یکی از آنها حقیقت است مابقی مجاز است مابقی می‌گویند همه‌اش‌ اشتراک است اما آن اشتراکی از کجا می‌گوید؟ نمی‌دانم این حقیقت و مجازی از کجا می‌گوید؟ نمی‌دانم. اما این را می‌دانم که در مکالمات نود تا مجاز است، ده تا حقیقت. حالا چه هر صد تا اشتراک باشد یا نود تا مجاز و ده تا حقیقت. از این جهت که قرینه می‌خواهیم اشکالی نیست. خُب،  این را توی اصول خوانده‌اید‌ دیگر، مرحوم صاحب قوانین خیلی مفصل صحبت کرده‌اند‌ که فرقی بین مجاز و حقیقت نیست در این که در تفهیم و تفهّم قرینه می‌خواهد، قرینه گاهی حقیقت را بیان می‌کند، گاهی مجاز را بیان می‌کند اگر بیان کرد این حقیقت را اسمش را می‌گذاریم اشتراک، اگر بیان کرد مجاز را اسمش را می‌گذاریم مجاز. اما این قرینه آیا تعینیه یا تعیینیه است، نمی‌دانم نمی‌شود پیدا کنیم نمی‌شود درست کنیم و اهل اصولی بجای این که روی این بحثها بحث کرده باشند ما یک قدری استفاده کنیم روی این بحثها بحث نکرده‌اند‌ نمی‌دانم چرا؟ اینهم معنای سوم در اشتراک که اینها هیچکدام اشتراک نیست. حقیقت و مجاز و کلاه مجاز را سر اشتراک گذاشته اند،  را استعمال می‌کند با قرینه به جای این که بگویند مجاز است می‌گویند اشتراک است .توی المنجد اینجوری است دیگر که مرتب این ها را که می‌آورد با قرینه آن وقت گفته‌اند‌ که آن مدعی است نمی‌دانم کجا ادعا کرده است که اینها قرینه مجازیه است اما در لغت قرینه حقیقیه است، نه قرینه مجازیه باشد.

خب معلوم است مثلاً لفظ را المنجد می‌آورد، ده تا معنا برایش می‌کند حالا این ده تا معنا که برایش کرد معنای اول حقیقت است مابقی مجاز است؛ یا معنای اول حقیقت معنای دو هم حقیقت، سوم هم حقیقت، چهارم هم حقیقت، یعنی اشتراک، کدام است؟ نمی‌دانم و معمولا باید بگوییم الظن یلحق الشی بالاعم الاغلب باید بگوییم اشتراک نیست برای خاطر این که من گفتم اصلاً اشتراک خلاف تفهیم و تفهّم است باید بگوییم همه اینها مجاز است یک حقیقت دارد صد تا مجاز ؛ همین جور هم هست اصلاً مکالمات در هر زبانی ؛ اینجوری است که نودتایش مجاز است، ده تا حقیقت .

حرف چهارمی که توی مساله هست و اینهم خیلی مهم است و غالباً هم این است که این استعمالهای بیان مصادیق است نه اشتراک. لفظ وضع شده برای معانی عامه، قالب برای معانی عامه، آن معانی عامه، مثل انسان هزار تا فرد دارد هزارها بلکه میلیونها فرد دارد لفظ کلی را می‌گوید اراده می‌کند فرد، حقیقت هم هست، یعنی حقیقت به این معنا، حمل شایع صناعی است حمل شایع صناعی، نه حقیقت است نه مجاز ؛ بلکه گفتن کلی است اراده مصداق.

تمام حرفهای مخصوصاً قرآن از باب است، قرآن شریف، اینطوری که بزرگان مثل استاد بزرگوار ما علامه طباطبائی رویش پافشاری دارد قرآن الفاظش را قالب برای معانی عامه است. یک لفظ، صد تا معنا، اما از باب کلی و مصداق، همین حرف را بیاورید تو لغت؛ بگویید اصلاً واضع وقتی لفظ را وضع می‌کند، برای معانی عامه وضع می‌کند آن معانی عامه مصادیق دارد؛ و من گاهی به حمل هو هو هزاران جا هم لفظ را استعمال می‌کنم در فرد در منطق به آن؛ می‌گوییم حمل شایع صناعی. آنهم حقیقت است، حقیقت هم نمی‌شود اسمش را گفت، نه حقیقت است نه مجاز، استعمال لفظ در معنایش است. حالا اسمش را بگذارید حقیقت ولی بهتر است که اسمش را بگذاریم استعمال کلی اراده فرد، گاهی در لغت بهش می‌گوییم استعمال کلی، اراده فرد؛ در منطق و فلسفه اسمش را می‌گذاریم حمل شایع صناعی.

همین است که ملاکبری گفت که :«دفعه اول که درس گفت؛ گفت: حالا برو در بین مردم ببین چه مقدار منطق را به کار می‌برند .شاگرد رفت و آمد و گفت: مردم از منطق حرفی نمی‌زنند دفعه دوم رفت و آمد و گفت  مقداری منطق را بکار می‌برند دفعه سوم یادش داد رفت و آمد و گفت: همه مردم منطق می‌گویند» منطق گفتن مردم همین حمل شایع صناعی است. صدی نود استعمالهای مردم حمل شایع صناعی است، حمل شایع صناعی، یعنی لفظ وضع شده برای کلی، شما کلی را در فرد استعمال می‌کنید و استعمالهای ما صدی نوشد از باب حمل شایع صناعی است بنابراین لفظ را وضع کرده برای آن کلی ما استعمال می‌کنیم در جزئی و استعمال کلی و ارده جزئی این حقیقت است بلکه درست است، مجاز نیست، قرینه هم لازم ندارد ایشان (یکی از حضار) می‌گویند یک قسمش هم این که راستی اشتراک داشته باشیم برای تفّنن در عبارت نمی‌دانم این تفنن در عبارت درست است یا نه، یعنی واضع بنشیند مردم را به دردسر بیندازد، بگوید که این «عین» را بگو و با قرینه اراده بکن آن معنا را، آن «عین» را هم بگو با قرینه اراده بکن آن معنا را، من لفظ را وضع کردم برای هردو معنا، خُب، ، نه این که من لفظ عین را اراده کنم معنای حقیقیش چشمه، از آن اراده کنم معنای مجازیش چشم(البته چشم گریان) یکی حقیقت، یکی مجاز. اگر اشتراک باشد قرینه باید بیاورم اگر هم مجاز باشد، قرینه باید بیاورم، حالا کدام اولی است؟ الظن یلحق الشیء بالاعم الاغلب می‌گوید: مجاز باشد بهتر از حقیقت است. اصلاً مجاز یک دنیا ذوق است. اما اشتراک یک دنیا بی ذوقی است، مجاز باشد بهتر از این است که اشتراک باشد، حالا از باب استعمال لفظ رد معنا احتمالش هست حقیقت است، از باب قرینه حالیه و مقالیه است و مجاز است احتمالش هست از باب تعیین و تعین است احتمالش هست، و بالاخره از باب حقیقت و مجاز احتمالش هست و احتمال اشتراکش که اهل اصول اینجا بحث کرده‌اند‌ هست اما بسیار کم است؛ مثل این که در اسماء زیاد استعمال می‌شود، امام حسین(علیه‌السّلام) می‌فرمایند که اگر من صد تا پسر هم پیدا کنم اسمش را می‌گذارم علی، اما یک کدام را می‌گویم علی اکبر، یک کدام را می‌گویم علی اوسط، یک کدام را می‌گویم علی اصغر، حالا این اکبر، اوسط و اصغر، جزء اگر باشد، نه اشتراک است و نه مجاز، دو تا معنای حقیقی است؛ اگر جزء نباشد قرینه باشد که ظاهراً قرینه است، آن وقت اشتراک پیدا می‌شود اما اشتراک، قرینه آورده، قرینه تعیینیه آورده، خیلی کم است، در اوضاع خیلی کم است ممکن است در مثل این اسماء باشد و اما در اوضاع، لفظ را برای معنا این ظاهراً با تفهیم و تفهّم جور در نمی‌آید، یکی از این چهار چیزی که گفتم باید باشد. دیگر بحث ترادف هم همینجوری که عرض کردم دیگر طبق النعل بالنعل است فردا که تعطیل است. پس فردا إن شاء الله راجع به استعمال شیء در اکثر از معنا، آیا جایز است یا جایز نیست؟

و صلی الله علی محمد و آل محمد