عنوان: جلسۀ پانزدهم
شرح:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله ربّ العالمین و الصلاة و السّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علي آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی أعدائهم أجمعین.

 

بحث دیروز دربارۀ یک امر مهمّی بود که همه باید به این امر مهم اهمیت دهند، برای سعادت خودشان و برای سعادت بچّه‌هایشان و بالاخره برای سعادت ملت و مخصوصاً نسل آینده.

بحث این بود که تربیت در سعادت و شقاوت ما و سرنوشت ما، تأثیر عجیبی دارد؛ لذا از وظایف سنگین پدر و مادر، تربیت کودک است. من سال‌هایی که در قم بودم کتابی به نام تربیت کودک نوشتم و به پنج شش زبان ترجمه شد و همۀ این کتاب راجع به وظیفۀ پدر و مادر راجع به بچّه‌ها بود.

این بچّه‌ها در وقتی به دنیا می‌آیند، آنچه همه می‌فهمیم غریزۀ تغذیه را دارند، یعنی می‌فهمد وقتی گرسنه شد گریه کند برای اینکه به او شیر دهند. این درک فطری غریزه‌ای را هم دارد که سینۀ مادر را بمکد و شیر بگیرد. این غریزه را نیز دارد که در وقتی سیر شد، سینۀ مادر را رها کند. این غریزه را همه می‌دانیم که در بچّه‌ها هست و اگر پروردگار عالم این غریزۀ تغذیه را در بچّه ایجاد نکرده بود، همان روزهای اول می‌مُرد. اما چیز دیگری که باید توجّه به آن داشته باشیم، علاوه بر این غریزه، غریزۀ علم‌یابی این بچّه است. این بچّه از همان روز اول، علم‌یاب است و در اسلام به اندازه‌ای مهم است که می‌گوید اذان و اقامه را در گوش راست و چپ او بگویید. معنایش اینست که الله اکبر را می‌یابد. أشهد ان لا اله الاّ الله را درک می‌کند و می‌یابد.

در روایات می‌خوانیم صحنه‌های شهوت‌انگیز در مقابل این بچّه ولو بچۀ چند روزه، نباشد که آن صحنه‌ها، تأثیر بسزایی در این بچّه دارد. مواظب باشید صحنه‌های غم‌انگیز در مقابل این بچّه نباشد، این صحنه‌ها تأثیر در نشاط این بچّه دارد؛ و علی کل حال از نظر اسلام غریزه علم‌یابی بچّه چیز مسلّمی است.

قضیه عجیبی هم نقل می‌کنند که می‌دانید در جنگ جهانی دوم آلمانی‌ها، فرانسه را گرفتند. وارد خانۀ مردم شدند و قتل‌عام کردند و بالاخره نظامی‌ها در خانه‌های مردم زندگی می‌کردند. یک دختر فرانسوی ده هجده سال بعد از جنگ جهانی دوم تومور مغزی گرفت و بنا شد عمل کند. این دختر را زیر چاقوی جراحی بردند. چیزی که برای همه عجیب شد و حتی کنفرانس گرفتند و دکترهای روانی و غیرروانی را جمع کردند، این بود که این چاقوی جراحی گاهی که به بعضی رگ‌ها برخورد می‌کرد، این دختر در حالی که بیهوش بود، اما سرود آلمانی می‌خواند. بالاخره جراحی تمام شد و زخم را دوختند و این دختر کم‌کم به هوش آمد و سالم شد به‌گونه‌ای که می‌شد با آن دختر حرف زد. کنفرانس گرفتند و به این دختر گفتند تو آلمانی بلدی؟ گفت نه. می‌گفتند در آلمان بودی؟ می‌گفت نه. تعجبشان بیشتر می‌شد. بعد بالاخره به این نتیجه رسیدند که چند نفر از آلمانی‌ها در خانۀ این دختر زندگی می‌کردند، در وقتی که این دختر یک کودک در گهواره بوده است و این آلمانی‌ها برای اینکه پیروز شده بودند، در مقابل این بچّه سرود آلمانی می‌خواندند. کم‌کم این سرود آلمانی روی مغز این بچّه اثر گذاشت و هیجده سال بعد زیر چاقوی جراحی، آن مغزی که سرودهای آلمانی را برداشت کرده بود، آن سرود را پس می‌داد. لذا کم‌کم رسیدند به اینجا که غریزۀ علم‌یابی در بچّه در همان روز اول زنده است. پدر و مادرها باید مواظب باشند. کارهای پدر و مادر تأثیر روی مغز این بچّه دارد. قرآن خواندن مادر و پدر در مقابل این بچّه تأثیر روی مغز این بچّه دارد. ماهواره‌ها و فیلم‌ها و سرودها و غم‌ها و نشاط‌ها و حرف‌های حسابی و حرف‌های ناحسابی تأثیر روی مغز این بچّه دارد. به عبارت دیگر این غریزۀ علم‌یابی در سعادت و شقاوت این بچّه تأثیر دارد.

من در وقتی جوان بودم به خانم‌ها سفارش می‌کردم که در مقابل بچّه‌هایتان غنا و سرودهای شهوت‌انگیز و فیلم‌های شهوت‌آمیز نداشته باشید و بدانید در شقاوت این بچّه اثر می‌گذارد. لذا با آنها به مزاح می‌گفتم اگر می‌خواهی فیلمی ببینی و اگر می‌خواهی غنا و کنسرت و امثال اینها ببینی، اول این بچّه را از اطاق بیرون ببر. آن وقت‌ها می‌گفتم بچّه را در برف‌ها ببر که اگر سرما بخورد بهتر از اینست که سرمای مغزی و سرمای باطنی بخورد. وقتی فیلم تمام شد، برو و بچّه را بیاور. خیال نکنید این مزاح است، بلکه واقعیت است. خواندن قرآن در مقابل بچّه تأثیر روی سعادت بچّه دارد، در حالی که بچّه هفت‌هشت روزه است، اما همین قرآن تأثیر دارد. چنان‌که گفتم اذان و اقامه که تأکید شده، تأثیر دارد. در مقابل بچّه نماز بخوانید، اثر دارد. در مقابل بچّه جنگ و دعوا کنید، یا العیاذبالله صدایتان را بلند کنید و خشن باشید و شوهر با خانم یا خانم با شوهر دعوا کند، همین دعوا و جنگ و نزاع روی مغز بچّه اثر دارد و بالاخره کلیۀ کارهای ما، کلیۀ گفتار و کردار ما روی بچّه اثر می‌گذارد. نماز ما در سعادت بچّه اثر دارد و جنگ و دعوا و العیاذبالله گناهان ما و ماهواره نگاه کردن ما روی این بچّه تأثیر دارد. همان سال‌های اول که تلویزیون درست شده بود، دو دکتر بودند که زن و شوهر اصفهانی بودند که به قم آمده بودند و دعوت مرا گرفتند. من به آنجا رفتم و تلویزیون روشن بود، آن خانم هم خانم زرنگی بود و برای اینکه به من احترام بگذارد، تلویزیون را خاموش کرد. شوهر خیلی مؤدب نبود و اعتراض کرد و گفت آقا می‌خواهند تلویزیون را ببینند. خانم به شوهر گفت این تلویزیون برای بچّه ضرر دارد. برقش و الکترونیک‌ها و جذبش و همه چیز آن روی جسم بچّه اثر می‌گذارد.

اگر پیش بچّه غیبت کنید و یا پیش بچّه حرف‌های نامربوط بزنید و کارهای نامربوط کنید، روی این بچّه اثر می‌گذارد؛ چنان‌که در مقابل بچّه قرآن بخوانید، از نظر تفصیل نمی‌داند قرآن چیست، اما از نظر اجمالی همین قرآن روی مغز بچّه اثر می‌گذارد و این کودک ما از همان روز اول به تربیت دینی احتیاج دارد. اگر تربیت صحیح و تربیت دینی کردیم، زمینۀ سعادت این بچّه فراهم می‌شود. اگر سر و کار با ماهواره داشتیم و اگر سر و کار با گناه داشتیم، همین گناه ما تأثیر روی مغز این بچّه دارد. ما نمی‌فهمیم و بچّه هم به حسب ظاهر نمی‌فهمد، اما باید بدانیم از نظر علم و عمده از نظر اسلام که اسلام عزیز می‌گوید این بچّه از همان روز اول علم‌یاب است و ببین چه علمی به این بچّه می‌دهی. اگر علم فسق و فجور می‌دهی این بچّه از نظر عاقبت‌به‌خیری، عاقبتش خطرناک می‌شود، و اگر نماز و قرآن و خدمت به خلق خدا و امثال اینها در مقابل این بچّه انجام دهی، در سعادت این بچّه تأثیر دارد. مرحوم صاحب بن عباد«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» یک عالم فوق‌العاده مهمی در اصفهان بوده است. اصفهانی نبوده، اما به اصفهان آمده و این مرد بزرگ خیلی خدمت کرده است و یکی از حرف‌های صاحب بن عباد به پدر و مادرهاست و حتّی یک قضیه از خودش نقل می‌کند که مادر من مواظب بود هر روز به من پول دهد که من به فقیر دهم و آن کار یک غریزۀ سخاوتمندی به من داده است و می‌گویند صاحب بن عباد خیلی سخاوتمند بوده است و الحمدلله وضعش هم خوب بوده است و خدمت به خلق خدا فراوان می‌کرده است و خودش می‌گفته مادر من موجب شد من سخاوتمند شوم و از کمک کردن به خلق خدا لذّت ببرم.

اگر یادتان باشد راجع به غریزۀ اولی که بحث کردم، یعنی قانون وراثت، مقداری در این باره صحبت کردم که کینه‌توزی مادر و بخل پدر و بالاخره صفات رذیلۀ پدر و مادر به بچّه منتقل می‌شود. راجع به کارهایمان که بحث دیروز و امروز است یعنی بحث تربیت است، باید بدانیم تربیت بچّه از همان روز اوّل شروع می‌شود. اینطور نیست که مثلاً چهار پنج ساله یا هفت ساله شود و مدرسه رود. بعضی از خانم‌ها که باید از آنها تشکر کنیم و مواظب هستند که بچّه وقتی به مدرسه می‌رود نمره‌هایش عالی درآید. اگر پدر وقت داشته باشد با بچّه‌هایش که به دبیرستان می‌رود کار کند و بالاخره پدر و مادر باید راجع به بچّه کارهای فرهنگی داشته باشند و وظیفه است. از وظایفی که پدر و مادر روی بچّه‌های بزرگ دارند، اینست که باید از نظر فرهنگ آنها را باسواد کنند، چنان‌که وظیفۀ سنگین راجع به ازدواج دارند. وقتی پسر زن می‌خواهد باید آنها را زن داد و باید به غریزۀ جنسی او نگاه کنیم و ببینیم که زود است یا نه. برای دختر بیست سال به بالا برای شوهر کردنش دیر است. نگویید که می‌خواهد درس بخواند، بلکه دختر باید ازدواج کند. اگر پدر و مادر می‌توانند، از حقوقی که بچّه‌ها راجع به پدر و مار دارند، قضیۀ ازدواج است. یکی قضیۀ تعلیم و تعلم و یکی قضیۀ ازدواج است. یکی هم اینکه آنها واجب‌النّفقه هستند و پدر و مادر باید این بچّه‌ها را اداره کنند تا دختر به خانۀ شوهر رود و پسر به دنبال زندگی خود رود.

فقها اینها را در کتاب‌هایشان گفتند. فقها راجع به این چیز گفتند که یکی واجب‌النفقه است و باید نفقۀ این بچّه‌ها را دهیم. یکی راجع به ازدواجشان که باید ازدواج آنها را زود انجام دهیم، چه راجع به دختر و چه راجع به پسر. یکی هم راجع به تعلیم و تعلم که باید این بچّه‌هایمان را باسواد کنیم.

اخلاق، دین را اضافه می‌کند و می‌گوید علاوه بر این سه چیزی که فقها در رساله‌ها نوشتند، اخلاق است. باید بچّه‌هایمان را مؤدب بار بیاوریم. بچّه‌هایمان باید از نظر اخلاق خودسازی داشته باشند. پدر و مادر تأثیر بسزا دارند و وظیفه هم از نظر خودسازی سنگین است و این بچّه‌ها باید رذالت نداشته باشند و فضائل داشته باشند. اینها راجع به چیزهایی است که فقها یا علمای علم اخلاق گفتند و اما بحث امروز ما غیر آن بحث است و اینکه باید همه بدانیم این غریزۀ علم‌یابی در بچّه‌ها بیدار است و باید مواظب باشیم در مقابل بچّه‌هایمان گناه نکنیم که اثر می‌گذارد.

آیه‌ای در قرآن هست که ولو مفسرین این حرف مرا نگفتند اما آیه شریفه دلالت دارد. می‌فرماید:

«إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلاَ ذٰلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ»[1][1]

ورشکسته‌ترین افراد کسانی هستند که خودشان گناه می‌کنند و جهنّمی می‌شوند و باید مواظب باشند بچّه‌ها گناه نکنند و خودشان باید تقیّد به ظواهر شرع داشته باشند و بچّه‌هایشان هم تقیّد به ظواهر شرع داشته باشند و توجّه به اینکه این علم‌یابی از همان روزهای اول در بچّه‌ها بیدار است.

وظیفۀ پدر و مادر راجع به اولاد خیلی سنگین است. همین چند روز اگر یادتان باشد، روایتی از پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» می‌خواندم. پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» رد می‌شدند و برخورد کردند به بچّه‌ها که بازی می‌کردند. نگاه حسرت‌آمیزی به بچّه‌ها کردند و به اصحاب گفتند وای به بچّه‌های دوره آخرالزمان از دست پدر و مادرهایشان. اصحاب خیال کردند چون پدر و مادر کافرند، این بچّه‌ها هم کافر می‌شوند. پرسیدند یا رسول الله آنها کافرند؟ حضرت فرمودند: مسلمانند؛ اما به فکر دنیای بچّه‌هایشان هستند و به فکر آخرت بچّه‌هایشان نیستند.[2][2]

«إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلاَ ذٰلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ»

ورشکستۀ آشکار در روز قیامت و جهنمی آشکار در روز قیامت کسانی هستند که خود گناه می‌کنند و بچّه را گناهکار بار می‌آورند. کسانی که خود تقید به ظواهر شرع ندارند و بچّه‌ها را لاابالی در حجاب و بی‌نماز بار می‌آورند. آنگاه دو عذاب می‌شود. یک عذاب برای بدی خودش و بی‌حجابی و بی‌نمازی خودش و یک عذاب هم برای اینکه می‌گویند چرا این بچّه را خراب کردی. چرا این بچّه در اثر بی‌حجابی تو خراب شد! چرا بچّه مواظب زبانش نبود در اثر مواظب نبودن تو روی زبانت و بالاخره این بچّه جهنمی شد، خودش کرده و بحث ما همین که راجع به جبر و تفویض است و انتخاب و اختیار و به خاطر بچّه‌هاست، اما کوتاهی پدر و مادر روی شقاوت بچّه‌ها تأثیر دارد، و تربیت هم مشکل است. بالاترین حقی که بچّه‌ها راجع به پدر و مادر دارند، تربیت است و مشکل‌ترین حقوق هم تربیت است.

متوکّل آدم نانجیبی بود. به اندازه‌ای که امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» در نهج البلاغه از بنی‌امیه و بنی‌العباس خبر داده و راجع به متوکل می‌فرماید شقی‌ترین حکومت‌ها، حکومت متوکل است. متوکل خیلی نانجیب بود و خیلی شیعه کشت و قسی‌القلب بود؛ اما این متوکل یک پسر تحویل جامعه داد به نام منتصر. این منتصر در حالی که طایفۀ بنی العباس را تقریباً برانداخت. شب هم که متوکل با غلامانش در خانه بود، این متوکل را کشت.

معلوم است پسر متوکل از نظر قانون وراثت خراب بوده و از نظر تغذیه خراب بوده و از نظر رفاقت خراب بوده و از نظرسایر قوانینی که گفتم؛ اما همینطور که دیروز راجع به معاویه پسر یزید گفتم، یک معلم توانست در این بچّه تمام آن قواعد را بی‌حساب کند و یک شیعۀ حسابی تحویل جامعه دهد، قضیه منتصر هم چنین شد. ابن سکیت معلم این بچّه‌ها بود. اتفاقا شریک هم معلم این بچّه‌ها بود. شریک بن اعور اول آدم خوبی بود و قضیه‌اش مفصّل است و بالاخره گول خورد و در دربار رفت و معلم بچّه‌ها شد، اما بی‌عرضه بود و نتوانست کار کند. اما ابن سکیت عُرضه و توجّه داشت و توانست حسابی کار کند، و منتصر یک شیعۀ داغ و حسابی شد.

ابن سکیت را کشتند و سببش این بود که متوکل رد می‌شد و رسید به بچّه‌هایی که او درس می‌داد و از ابن سکیت پرسید بچّه‌های من بهترند یا بچّه‌های امیرالمؤمنین علی«سلام‌الله‌علیه» یعنی حسن و حسین. ابن سکیت عصبانی شد و جانش را روی همین گذاشت و گفت غلام امیرالمؤمنین افضل از تو و بچّه‌های توست. لذا دستور داد همان‌جا زبانش را از پشت درآورند و شهید شد.[3][3] ابن سکیت در راه ولایت شهید شد، اما حسابی کار خودش را کرد. منتصر که پسر متوکل بود با آن همه قوانینی که گفتم یک شیعه حسابی زیر دست این ابن سکیت بود. یک شب منتصر بر پدرش وارد شد و العیاذبالله دید جلسه شوخی و خنده و مستی است و به امیرالمؤمنین و حضرت زهرا«سلام‌الله‌علیهما» جسارت شد. عصبانی شد و نمی‌دانست چه کند و لذا فردای آن روز خدمت امام هادی«سلام‌الله‌علیه» رفت و گفت اگر کسی خدمت حضرت زهرا«سلام‌الله‌علیها» جسارت کند و اگر کسی به امیرالمؤمنین جسارت کند، تکلیفش چیست؟ امام هادی فرمودند قتلش واجب است. گفت دیشب دیدم پدرم و رفقایش جسارت به امیرالمؤمنین و حضرت زهرا کردند و من امشب اینها را نابود می‌کنم. امام هادی فرمودند نابود کردن آنها به‌جا و درست است، اما عمرت کوتاه می‌شود. گفت آیا جایز هست یا نه؟ فرمودند بله هرکه جسارت به امیرالمؤمنین و حضرت زهرا«سلام‌الله‌علیهما» کند، قتلش واجب است. گفت عمرم کم می‌شود طوری نیست، اما من ارادتم خدمت حضرت زهرا و امیرالمؤمنین درست شود. در شب این منتصر با غلامانش به اطاق رفتند و متوکل و رفقایش را که جلسه شراب داشتند، قطعه قطعه کردند و فردا هم خودش خلیفه شد. البته خلیفه زیر دست امام هادی«سلام‌الله‌علیه» و با اجازه امام هادی«سلام‌الله‌علیه». بیش از شش ماه خلافت نکرد که شهید شد و از دنیا رفت.[4][4] دیروز می‌گفتم ببین این تربیت چقدر تأثیر می‌کند و مثل پسر یزید بن معاویه را یک آدم حسابی به تمام معنا می‌کند و امروز هم این تربیت خیلی اثر دارد و اولین تربیت مربوط به پدر و مادرها راجع به بچّه‌های کودک در خانه است.

بحث ما امروز این شد که این غریرۀ علم‌یابی و تربیت از همان روز اول که بچّه به دنیا می‌آید، پدر و مادر وظیفه دارند. وظیفه سنگین است به اندازه‌ای که قرآن می‌گوید اگر به وظیفه عمل نکنی، بدان جهنّمی هستی. هم به جهنم می‌روی برای کارهای زشت خودت و هم به جهنّم می‌روی برای اینکه بچّه‌ها از کار تو، کار جهنّمی و بد یاد گرفته است.



[1][1]. الزمر، 15: «بگو: زيانكاران در حقيقت كسانى‏اند كه به خود و كسانشان در روز قيامت زيان رسانده‏اند؛ آرى، اين همان خسران آشكار است.»

[2][2]. جامع الاخبار، ص 106.

[3][3]. ر.ک: کامل التواریخ، ج 7، ص 91؛ تاریخ بغداد، ج 14، ص 274.

[4][4]. ر.ک: بحار الانوار، ج 45، ص 396.