عنوان: جلسۀ چهاردهم
شرح:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله ربّ العالمین و الصلاة و السّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علي آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.

 

بحث امروز ما بحث دنباله‌داری است اما به خواست پروردگار عالم و لطف حضرت ول عصر«ارواحنافداه» منحصر می‌کنم به دو جلسه، یعنی جلسه امروز و فردا.

قانون ششم دربارۀ انتخاب و اختیار ما قانون تربیت است. قانون تربیت در انتخاب ما و در اختیارات ما سرنوشت عجیبی دارد. به اندازه‌ای که علمای علم اخلاق، روانشناسان و روانکاوان و جامعه‌شناسان می‌گویند این قانون تربیت می‌تواند سایر قوانین را خنثی کند و از تأثیر بیندازد. آن پنج قانونی که فی‌الجمله درباره‌اش صحبت کردم، در سرنوشت ما تأثیر عجیبی داشت. قانون وراثت، قانون رفاقت، قانون محیط و دو سه نمونه قانونی که فی الجمله درباره‌اش صحبت کردم. می‌گویند این قانون تربیت می‌تواند سایر قوانین را از بین ببرد و تأثیرش را خنثی کند و علاوه بر اینکه از نظر علمی درباره‌اش صحبت می‌کنند از باب تجربه هم درباره‌اش صحبت می‌کنند. مثلاً تاریخ‌نویس‌ها راجع به پسر یزیدبن‌معاویه صحبت به سزایی دارند که این پسر یزیدبن‌معاویه که اسمش معاویه بوده است خدمت بزرگی به تشیع کرد. بلکه پایه‌های محکم حکومت بنی‌امیه را لرزاند. بلکه از همان جا که این حاکم شد و حرف زد و تربیت کار کرد، باید بگوییم بنی‌امیّه از بین رفته است و حکومت چهل ساله معاویه با آن جدیتش از بین رفته است. می‌گویند در اثر یک معلم اینطور شد. به طور ناخودآگاه یزید و یزیدیان یک معلمی برای این بچه درست کرده بودند و نمی‌دانستند این معلم شیعه است، اما معلوم است که شیعۀ زرنگی بوده است. پسر یزید بن معاویه را شیعۀ حسابی کرد، اما احدی نمی‌دانست به جز این پسر و معلم. خیلی هم کار نمی‌کرد، اما زرنگی و فتانت و عقل داشت. این پسر یزیدبن‌معاویه از نظر قانون وراثت خیلی خراب بود و پدرش یزید بود و جدش معاویه بود، از نظر قانون همنشینی و رفاقت هم اطرافیان یزید مرید و همنشین او بودند و از رفقای او بودند. از نظر محیط هم محیط بنی‌امیّه خیلی آلوده بود، به اندازه‌ای که یزید در مجلس عمومی می‌توانست اظهار کفر و بی‌دینی و جسارت به پیغمبر اکرم «صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» کند و کسی حرف نزند.

از نظر قانون تغذیه معلوم است پسر یزید بن معاویه خوراکش چه بوده است و چه حرام‌هایی از هر نجاستی نجس‌تر می‌خورد. به قول قرآن:

«أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ»[1][1]

اما این معلّم توانست این قوانین را به طور کلّی خنثی کند و او یک شیعۀ حسابی شد. تصمیم گرفت کار کند. خود یزید آدم خُلی بود و آدم مغرور و بی‌معنایی بود، امّا این پسر خیلی فتن و زیرک و وقت‌شناس و حرف خوب زن بود و این در اثر معلم بود و این معلم در شبانه‌روز یکی دو ساعت روی او کار می‌کرد. آنچه روی این پسر کار می‌کرد تغذیۀ بنی‌امیه و رفیق‌های بنی‌امیه و قانون وراثت یزید و معاویه بود، اما این معلم در آن یکی دو ساعت عجیب کار کرد.

بالاخره یزید مُرد و این یزید چیز عجیبی بود و خُل بود. سال اوّل امام حسین«سلام‌الله‌علیه» را کشت که ریشۀ بنی‌امیه را کند. سال دوّم قتل عامی در مدینه کرد. شاید در تاریخ قتل عام یزید سابقه نداشته باشد و قتل عام عجیبی بود.

سال سوّم خانۀ خدا را آتش زد. می‌خواست خانۀ خدا را نابود کند که بالاخره نشد و به درک واصل شد. این یزید رفت و خلیفه همین پسر یزید شد. لذا شال و کلاه خلافت را به او پوشاندند و این هم تسلیم بود به عنوان اینکه خلیفه شدم. همه نیز به او ایمان آوردند و گفتند خلیفه بعد یزید این پسر یزید است.

جلسه هم جلسه معارفه شد. معلوم است جلسه معارفه و آن هم عمومی باشد چه خبرهاست و همه جمع شدند و فرصت خوبی به دست این پسر یزید آمد.

اول بسم الله و بعد حمد و تهیت گفت و بعد از اینها گفت ای مردم! به شما بگویم خدا لعنت کند جد من معاویه را که غصب خلافت کرد و چه ظلم‌ها کرد و حقّ امیرالمؤمنین علی«سلام‌الله‌علیه» را غصب کرد. خدا لعنت کند پدر من یزید را، که آدم خلی بود به اندازه‌ای که امام حسین«سلام‌الله‌علیه» را کشت و قتل عام مدینه کرد و معنا ندارد که من خلیفه باشد. خلیفه باید از طرف خدا باشد و خدا امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» را تعیین کرده و بعد امام حسن«سلام‌الله‌علیه» و بعد امام حسین«سلام‌الله‌علیه» بوده و الان هم علی بن حسین در مدینه است. خلیفه برای مسلمان‌ها علی بن الحسین در مدینه است. من به او ایمان آورده بودم و شما اگر می‌خواهید رستگار شوید و از این نکبت‌های معاویه و یزید خلاصی پیدا کنید، اطراف علی بن الحسین، امام سجاد«سلام‌الله‌علیه» را بگیرید.

معلوم است که چه ولوله‌ای شد و به اندازه‌ای سرخوردند که مادر این پسر پشت پرده بود و نمایان شد وبه این پسر جسارت کرد و گفت ای کاش یک لخته خون حیضی از من بودی و نابود بودی و به دنیا نیامده بودی. گفت مادرم چه حرف خوبی زدی. ای کاش من لخته حیضی بودم و در روز قیامت به من نمی‌گفتند پسر یزید و پسر معاویه. من الان طایفه بنی‌امیّه نبودم و «كُنْتُ‏ نَسْياً مَنْسِيًّا».[2][2]

بعد هم در خانه آمد و اعتصاب کرد و ظاهراً او را کشتند و تاریخ می‌گوید خودکشی کرد، امّا مسلم خودکشی نکرده و علی کل حال دو سه روز اول او را نابود کردند.[3][3]

با زمزمه گفتند تقصیر این معلم است و این معلم او را بدبین به یزید و معاویه کرد و او را شیعه کرد. این جلسات مخفیانۀ معلّم توانست روی او تأثیر بگذارد. بالاخره این معلم را گرفتند و یک جلسه عمومی گرفتند و قبری کندند و این معلم را زنده زنده زیر خاک کردند. این معلم زیر خاک رفت، اما به عرش رفت. زیر خاک رفت، اما بنی‌امیّه را نابود کرد. یعنی بعد از اینکه پسر یزید خلافت را نپذیرفت، خلافت چهل ساله معاویه تمام شد و مروان جلو آمد. البته مروان هم از بنی‌امیّه بود و روش و منش او همان بود و خیلی کشت و کشتار کردند که بتوانند این حکومت بنی‌امیّه را نگاه بدارند، اما نشد. حتی تاریخ‌نویسان می‌گویند بیست انقلاب علیه مروان کردند. کشت و کشتار عجیب بود. مثلاً حجاج بن یوسف ثقفی که در بصره و کوفه استاندار بود و به دست او صد و بیست هزار نفر شیعه به درجه شهادت رسید؛ اما بالاخره نشد و آخرین نفر مروانیان شخصی به نام حمار بود و مسلم خراسانی که وارد شد، او فرار کرد و به خرابه‌ای رفت و منزل کرد. آن حکومت چهل ساله معاویه و آن حکومتی که به قول قرآن شجرۀ خبیثه است، منحصر به این شد که لشکر مسلم خراسانی به خرابه رسید. اینها از امتیازات شیعه است و شیعه است که بنی‌امیّه و بنی‌العباس را نابود کرد و از نظر قرآن و روایات شیعه است که به دست این شیعه و به رهبری امام زمان«ارواحنافداه» پرچم اسلام را روی کره زمین افراشته می‌کند و امیدوارم در زمان ما باشد و استکبار جهانی نابود می‌شود و حکومت عدل امام زمان«ارواحنافداه» جلو می‌آید. لذا این شیعه بنی‌امیّه را نابود کرد.

اتفاقاً به دست ایرانی‌هاست و ایرانی‌ها این امتیاز را دارند. حکومت بنی‌امیّه را ایرانی‌ها از بین بردند و حکومت بنی‌العباس را نیز شیعیان ایرانی از بین بردند و حکومت استکبار جهانی هم به دست ایرانی‌ها و به رهبری امام زمان«ارواحنافداه» از بین می‌رود و ان‌شاء‌الله امسال پرچم اسلام روی کرۀ‌زمین افراشته می‌شود.

آخرین نفر این بنی‌امیّه که باید با افتضاح می‌مرد، چنین شد. ایرانی‌ها رسیدند و این از ترس فرار کرد و مقداری که رفت از ترس ادرار او را گرفت. از اسب پیاده شده که ادرار کند و لشکر رسید و مروان حمار را گرفتند. عربی آنجا شوخی کرد و اما شوخی عالی بود. گفت «ذهبت الدولة بالبولة»، به یک ادرار کردن قضیۀ بنی‌امیّه تمام شد.

قضیۀ دیگری هم یادم آمد و آن هم شیرین است. آمد پیش مسلم خراسانی و به مسلم خراسانی جسارت کرد. مسلم خراسانی دستور داد زبان او را ببرند و زبانش را بریدند و دور انداختند و یک گربه این زبان را برداشت و رفت. یک شخصی گفت لا اله الاّ الله. بعد گفت چند روز قبل مروان حمار در روی همین تخت بود که غلامش جسارت کرد و زبانش را برید و دور انداخت و همین گربه زبان او را خورد. چند روز طول نکشید که دوباره همین گربه زبان مروان حمار را خورد.

از مکافات عمل غافل نشو و خیلی مواظب باش. گاهی حکومت بنی‌امیّه است و گاهی اختلاف خانوادگی است و گاهی اختلاف باندی است و باید مواظب زبان خودمان و مواظب گفتار و کردار خودمان باشیم.

بحثمان رسید به اینجا که یک معلم توانست خیلی کار کند. به تجربه اثبات شده که معلم خیلی می‌تواند کار کند. قرآن شریف این آیه را چند جا تکرار می‌کند و می‌فرماید یا رسول الله! خیلی کار کردی برای اینکه یک معلم تربیتی و معلم آموزشی بودی. منّت می‌گذارد بر سر همه مردم و می‌فرماید:

«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي‏ ضَلالٍ مُبينٍ»[4][4]

مضمون این آیه دو سه جا در قرآن تکرار شده است و خدا منّت گذاشته است و یک معلم تربیتی و یک معلم آموزشی مثل رسول گرامی و یک کتاب تربیتی مثل قرآن و یک کتاب آموزشی مثل قرآن توانست جهان را به قول ناپلئون به پنجاه سال توانست نصف دنیا را بگیرد و گُردۀ دنیا را تکان دهد. ناپلئون چه حرف عالی زد. بالاخره پیغمبر یک نفر بود و تنها بود، اما با استقامت بود. تنها بود، اما با خدا بود، تنها بود، امّا روش تربیتی و آموزشی را خوب بلد بود. در آن محیط آلوده و شاید بتوان گفت آلوده‌تر از زمان معاویه که در زمان معاویه و یزید محیط خیلی آلوده بود و یک معلم توانست محیط معاویه را زیر و رو کند، چنان‌که یک معلم خوب مثل پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» توانست دنیا را تکان دهد.

«إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ ، وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ في‏ دينِ اللَّهِ أَفْواجاً»[5][5]

معلم خیلی کارها می‌تواند بکند. معلم می‌تواند قانون وراثت را خنثی کند. معلم می‌تواند قانون محیط را خنثی کند. معلم می‌تواند قانون رفاقت را خنثی کند و معلم می‌تواند قانون تغذیه را خنثی کند. یک معلم اگر متوجّه باشد و اگر بی‌تفاوت نباشد، خیلی کارها می‌تواند بکند.

یک مادر فهمیده اما متدیّن، یک مادر نجیب اما عاقل و فهمیده، می‌تواند یک دختر نجیب تحویل جامعه دهد. به قول قرآن می‌تواند یک دختر و پسری تحویل جامعه دهد که به دنیا ارزش داشته باشد.

یک خانم است و سواد هم ندارد، اما عقل و نجابت دارد؛ یا سواد ندارد اما قانون وراثت قبلی روی او کار کرده و می‌تواند یک پسر تحویل جامعه دهد که این پسر یک مرجع تقلید شود.

شیخ انصاری یکی از علمای خیلی بزرگ در شیعه است و هم از نظر علمی خیلی بالاست و هم از نظر تقوا خیلی بالاست و هم الان دویست سال است که دو کتابش کتاب‌های درسی حوزه‌های علمیه شده است. به مادر شیخ انصاری می‌گفتند بَه چه پسر خوبی! می‌گفت بله چه پسر خوبی، اما این را بدانید که چه تربیت خوبی! من بدون وضو به این بچه شیر ندادم. مواظب بودم در مقابل این بچه گناه نشود، ولو غیبت و شایعه‌پراکنی. من مواظب بودم غذایش صددرصد حلال باشد. مواظب بودم با بسم الله الرحمن الرحیم و الحمدلله رب العالمین به این بچه شیر و یا لقمه دهم و بالاخره تربیت من، شیخ انصاری را ساخت.

تربیت خیلی کار می‌کند. یک دفعه تربیت از پدر و مادر است که از پدر و مادر بیشتر از معلم مدرسه کار می‌کند. چنان‌که بی‌تربیتی پدر و مادر و بی‌تفاوتی پدر و مادر افرادی می‌سازد که به غیر بدبختی برای اجتماع هیچ ندارد.

راجع به غذای حرام صحبت کردم که غذای حرام خیلی روی بچه تأثیر می‌گذارد. معلوم است وقتی مادر شیر را از غذای حرام تهیه کرده باشد و به این بچه از غذای حرام شیر دهد و خودش هم لاابالی در حجاب باشد و سر و کار با ماهواره و امثال اینها داشته باشد، این بچه یک دختر بی‌بندوبار و مزاحم مردم می‌شود و یک دختر بی‌بندوبار و رفیق با دو سه جوان می‌شود. وقی تربیت پدر و مادر نباشد، الان مصیبتی که ما داریم و مصیبت خیلی بالاست، این قضیه مواد مخدر است. این قضیه مواد مخدر مصیبت بالایی برای ایران و برای نظام ما شده است. اگر تربیت صحیح بود، نباید اینطور افراد تحویل جامعه داده شود.  اگر یک شخصی را هروئینی کنند یا بکشند، هر دو بد است، اما هروئینی خیلی بدتر از اینست که بمیرد. اگر بمیرد هم خودش راحت می‌شود و هم مردم. الان چندین هزار قضیه مواد مخدر داریم. خدا لعنت کند استکبار جهانی را که به دست بعضی افغانی‌ها که آنها می‌کارند و درست می‌کنند و با روش‌های عجیب و غریب می‌آورند و اگر گیر افتادند به زندان می‌روند و یا کشته می‌شوند وگرنه میلیاردها استفاده می‌برند. ما شدیم محافظ غربی‌ها. خدا لعنت کند غربی‌ها را که به جای اینکه از ما تشکر کنند، می‌گویند ایران خشن است و می‌گوید آدم می‌کشد. البته آدم هروئینی را که چند کیلو هروئین و شیشه و مواد مخدر داشته و محکوم به اعدام شده، او را می‌کشند. و این برای غربی‌ها خوب شد و نتوانست این شیشه را به انگلستان و فرانسه ببرد، اما برای ما آورد و ما خشن شدیم. این همه خرج و مخارج می‌کند. این قضیه مواد مخدر خیلی خرج دارد. اگر زندان رود خرج دارد و اگر او را بگیرند، خرج دارد و الان کشت و کشتارهای این جوان‌های ما مربوط به مواد مخدر است، و اگر بگویم که پدر و مادر در اینگونه بچه‌ها دخالت دارند، اشتباه نکرده‌ایم.

پدر و مادر باید مواظب باشند و فقط بچه درست کردن که بعد برسد به آدم عجیب و غریب که مواد مخدر را یا بفروشد و یا بخورد و یا تقسیم کند، معلوم است چه مصیبت بزرگی است. خیلی مصیبت بزرگ راجع به این مواد مخدر داریم و همه ماندند که چه کنند!

آنچه می‌شود تربیت صحیح است و این یکی از چیزهاست. تربیت صحیح پدر و مادر، تربیت صحیح معلم در دبستان‌ها تا برسد به دانشگاه‌ها، و اتّفاقا تبلیغ روی مبارزه با این مواد مخدّر کم می‌شود. در حالی که همّ و غم همه باید روی این مواد مخدر باشد که بلایی از سرطان بدتر و از ایدز بدتر است. از بی‌تربیتی، بچه یا هروئینی می‌شود و یا هروئین‌فروش می‌شود. همۀ ما باید مواظبت کامل از بچه‌هایمان داشته باشیم. بعد هم آموزش و پرورش حسابی باید کار کند، و اتفاقاً کار نمی‌کند. یک وقتی آموزش و پرورش پیش من آمده بود که من یک معلم اخلاق می‌خواهیم و شما معلم اخلاق را درست کنید و ما می‌خواهیم بچه تربیت کنیم. من خوشحال شدم و گفتم خود من در خدمت شما هستم و این کار فوق‌العاده مهمی است. جلسه اول و دوم و سوم رفتیم و بعد دیدم اخلاق در کار نیست و چیزهای سطحی دیگری است. گفتم اخلاق یعنی اینکه یک بچه خداترس تحویل جامعه دهیم. اخلاق یعنی بچه‌ای که با گوش و چشم و زبانش ظلم نکند، تحویل جامعه دهیم. اخلاق یعنی نجابت، اخلاق یعنی ایثار و گذشت و فداکاری، و این در خانه‌هایمان کم است و در مدرسه‌هایمان کم است و یا نیست و در دانشگاه‌ها هم کم است و یا نیست.

این قضیۀ تربیت قانون عجیبی در سرنوشت و انتخاب ماست. اگر تربیت صحیح باشد، انتخاب ما عالیست، اما اگر تربیت ما سالم نباشد، جبر نیست، اما در سنگلاخ است. پدر و مادر بعضی اوقات بچه را در سنگلاخ می‌اندازند. یا آموزش‌وپرورش، دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها و محیط او را در سنگلاخ‌ها می‌اندازند و آنگاه رستگار شدن او مشکل است.

من خیلی دلم برای جوان‌ها می‌تپد. اگر بد شود در زندان و اگر رها شود هروئینی و هروئین‌فروش می‌شود و العیاذبالله اگر به اینجا نرسد، اما رفیق‌باز و درس نخوان و مزاحم دیگران می‌شود. در حالی که یک جوان باید یک شهر را زیر و رو کند. یک جوان می‌تواند خیلی کار کند. همۀ شما می‌دانید این هشت سال دفاع مقدّس خیلی کار کرد و با دنیا جنگید و با نبود امکانات پیروز شد. جوان نشان داد که می‌تواند خیلی عالی کار کند.



[1][1]. المائده، 42: «[و] بسيار مال حرام مى‏خورند.»

[2][2]. انساب الاشراف، ج 5، ص 359.

[3][3]. ر.ک: تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 254؛ مروج الذهب، ج 3، ص 72؛

[4][4]. آل‌عمران، 164: «به يقين، خدا بر مؤمنان منت نهاد [كه‏] پيامبرى از خودشان در ميان آنان برانگيخت، تا آيات خود را بر ايشان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد، قطعاً پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.»

[5][5]. النصر، 1و2: «چون يارىِ خدا و پيروزى فرا رَسَد، و ببينى كه مردم دسته‏دسته در دين خدا درآيند.»