عنوان: جلسۀ پنجم
شرح:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله ربّ العالمین و الصلاة و السّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علي آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.

 

فصل یازدهم بحث ما راجع به معرفت نفس، انتخاب این انسان بود. این انسان در مقابل همۀ موجودات یک امتیاز دارد و آن انتخاب خود برای سعادت و یا برای شقاوت است. پیدا شدن سعادت دنیا و آخرت مرهون انتخاب این انسان است. خواست و اختیار این انسان است. شقاوت دنیا و آخرت این انسان هم مرهون خودش و مرهون انتخابش و مرهون اختیارش است و این فصل به اندازه‌ای اهمیت دارد که پروردگار عالم این انتخاب را امانت خود قرار داده است. و در قرآن فرموده است ما امانتمان را به این انسان دادیم و استعداد پذیرش داشت. اما همۀ موجودات این لیاقت و استعداد را نداشتند. اما خدا در قرآن از این انسان گله می‌کند که این ظالم به امانت ما و خائن به امانت ما و جاهل به قدر و منزلت امانت ماست:

«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً»[1][1]

اگر ما برای این امتیاز هیچ چیز نداشتیم جز همین آیه، بس بود که بفهمیم این حالتی که انسان به نام انتخاب و اختیار دارد، یک صفت فوق‌العاده مهمی است. باید قدرش را بدانیم و با انتخابمان سعادت دنیا و آخرت را به‌دست بیاوریم. باید قدرش را بدانیم و با این انتخابمان در راه مستقیم بیفتیم و برسد به آنجا که به جز خدا نداند و دیروز می‌گفتم راهی که انتها ندارد. به قول عوام تا خدا خدایی می‌کند این به واسطۀ انتخاب رو به کمال و رو به مقام قرب خداست. لذا باید به بحث خیلی اهمیت داد.

دیروز گفتم مسئلۀ جبر و تفویض و قضاء و قدر از همین جا سرچشمه گرفته است. در اسلام افرادی هستند که جبری منش‌اند. اینها در میان سنّی‌ها هستند و شاید دو ثلث سنّی‌ها جبری و اشعری باشند و منکر انتخاب و اختیارند. و می‌گویند هرچه در این دنیا واقع شود من جمله کارهای این انسان، جبر است. بعضی اوقات خیلی داغ در این باره‌ها صحبت کرده‌اند.

یک ثلث آنها هم از آن طرف افتادند به نام معتزلی‌ها. سنّی‌ها دو قسم‌اند یا اشعری هستند و یا معتزی. اشعری‌ها می‌گویند جبر است و هرچه در این دنیا واقع می‌شود و من جمله کارهای انسان جبر است. معتزلی‌ها می‌گویند آنچه این انسان انجام می‌دهد اصلاً مربوط به خدا نیست و مثال عوامانه هم می‌زنند و می‌گویند یک شخصی ساعت را کوک کند، این ساعت خودکار است و خودش ساعت و دقیقه و ثانیه را تعیین می‌کند و بالاخره کار می‌کند تا کوکش تمام شود. این انسان هم چنین است. انسان مختار صددرصد است و خدا هیچ کاره است. که امام صادق خیلی داغ می‌فرماید اینها یهود امتند. یهودی‌ها می‌گویند:

«وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ‏ أَيْديهِمْ‏»[2][2]

لعنت باد بر یهود که این مزخرف را به آنها گفتند و آنها پذیرفتند و می‌گفتند دست‌های پروردگار عالم بسته است و هیچ کاری راجع به انسان‌ها نمی‌تواند بکند و این انسان‌ها هستند که صددرصد اختیار دارند. شیعه چون تابع اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» است، معلوم است که عرفان و فلسفه و کلامش هم تابع اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» است. آنها گفتند:

«لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ‏ بَلْ‏ أَمْرٌ بَيْنَ‏ أَمْرَيْنِ»[3][3]

بَه به رئیس شیعه که چنین کلماتی دارند. امام صادق«سلام‌الله‌علیه» و همچنین پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» و امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» و اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» می‌گویند: «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ‏ بَلْ‏ أَمْرٌ بَيْنَ‏ أَمْرَيْنِ».

این انسان صددرصد انتخاب دارد و امتیازش و استکمالش به همین انتخاب است، اما این انتخاب را خودش پیدا نکرده، بلکه خدا داده است. این انسان می‌تواند با انتخاب خودش برسد به جایی که به جز خدا نداند. اما این قدرت را خدا داده است. پروردگار عالم نعمت‌های ظاهری و باطنی دارد:

«وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً»[4][4]

قرآن می‌فرماید ای انسان عالم وجود را مسخّر تو کردیم پس تسخیر کن. اما این را هم توجّه داشته باش که سرتا پا نعمتی از طرف خداست. چه کسی سلامتی به تو داده که می‌توانی نماز بخوانی؟ خدا. چه کسی شوق نماز خواندن به تو داده و چه کسی شوق اینکه پای منبر بنشینی به تو داده است؟ خدا. و بالاخره چه کسی این تنفّس را به تو داده است؟ خدا. این جهاز هاضمه یک دنیا علم است و این جهاز هاضمه را چه کسی ساخته است که تو می‌توانی با اختیار خودت عالمگیر شوی؟ خدا.

«وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحيمٌ»[5][5]

نعمت‌های خدا را بخواهیم شماره کنیم ممکن نیست. الان شما که اینجا نشسته‌اید اگر بخواهید این نفس کشیدنتان را شکر کنید، سعدی می‌گوید ممکن نیست.

هرنفسی که فرو می‌رود ممدّ حیات است چون برگردد مفرّح ذات است پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و برای هر نفسی شکری لازم است. یک شکر برای اینکه نفس می‌رود و یکی برای اینکه نفس برمی‌گردد. چه کسی می‌تواند شکر نفس کشیدن را به جا بیاورد! ما اگر تنفس نداشته باشیم، نمی‌توانیم اختیار داشته باشیم. ما اگر تنفس نداشته باشیم، یک دقیقه نمی‌گذرد که می‌میریم. چه رسد به اینکه بخواهیم استکمال پیدا کنیم.

این محیط گرچه آلوده است، اما همین محیط آلوده که آلودگی آن را ما خودمان با اختیار خودمان درست کردیم، اما همین هوای آلوده یک دقیقه نباشد، همه می‌میرند. این هوا را خدا داده است. اگر استقرار زمین و استقرار آسمان‌ها نباشد، یک دقیقه زلزله بیاید، چنان‌که قرآن در آیات فراوانی می‌فرماید در روز قیامت زلزله شدید می‌آید و این کرۀ زمین و این دنیا را به طور کلّی نابود می‌کند. خدا این زمین را برای ما رام کرده است. خدا آب را برای ما تهیه کرده است. این آب مرکّب از هیدروژن و اکسیژن است که اینها ضد هم هستند و دنیای علم هنوز نمی‌تواند بگوید این ضدیت چطور مرکب شده و آب شده است. الان که شما اینجا نشسته‌اید تشنه‌اید و در افطار ان‌شاء‌الله آب می‌خورید و سیراب می‌شوید و با نشاط می‌شوید. این آب را خدا داده است. اینها دست ما نیست، بلکه دست خداست. ایجاد انتخاب هم دست خداست. خدا نعمت انتخاب و نعمت این اراده و اختیار را به ما داده که ما می‌توانیم به واسطۀ این انتخابمان بهشتی شویم یا جهنّمی شویم. اما خود این انتخاب از خداست. به قول قرآن:

«إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً»[6][6]

در درون ما سه پیامبر هست که خدا خلق کرده است. در برون ما روحانیت و کسانی که دین را می‌نمایانند و ائمّۀ طاهرین«سلام‌الله‌علیه» و پیامبرها و من جمله پیغمبر خاتم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» هست و اینها را خدا فرستاده است. به قول قرآن:

«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً»[7][7]

باید بگویید خدا بر سر ما منّت گذاشته است و پیغمبر فرستاده است. فرستادن پیغمبر که دست ما نیست، بلکه دست خداست.

بله انتخاب دست ماست و انتخاب آنست که خدا خلق کرده است. خلقت انتخاب از خداست و عمل به این نعمت خدا از ماست. مائیم که به واسطۀ آن انتخاب می‌توانیم جهان را تسخیر کنیم. قرآن می‌فرماید ای انسان قدر خودت را بدان:

«أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَة»[8][8]

آیا نمی‌بینی یعنی چرا نمی‌بینی و چرا کوردل هستی و چرا توجّه نداری! عالم وجود از تو و تو برای من هستی:

«وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسي‏»[9][9]

لذا عالم وجود برای ما و ما برای خدا هستیم. می‌خواهیم به خدا برسیم و باید با انتخاب برسیم. مائیم که باید استکمال کنیم و مائیم که باید اراده کنیم و مائیم که باید با اختیار خودمان به خدا برسیم. پس این انتخاب ما که تسخیر عالم وجود کنیم، دست ماست، اما خدا این اختیار را داده است. پس ما باید از این نعمت خدا استفاده کنیم:

«لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ‏ بَلْ‏ أَمْرٌ بَيْنَ‏ أَمْرَيْنِ»

نگو خدا این دنیا را مثل ساعت کوک کرد و کنار رفت. به قول قرآن مرگ بر تو با این حرفت که اگر این را بگویی. نگو دست‌های خدا بسته شده و خدا هیچ‌کاره است، بلکه:

«كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في‏ شَأْنٍ»[10][10]

اما مائیم که از این نعمت خدا باید استفاده کنیم و با اختیار خودمان منازل هفتگانه دیروز را طی کنیم و سیر من الحق الی الحق را شروع کنیم و برسیم به جایی که هر لحظه در یک منزلی باشیم تا خدا خدایی می‌کند. آن منازل سیر من الحق الی الحق از بهشت خیلی بالاتر است. بهشت در مقابل سیر من الحق الی الحق هیچ است. ما هستیم که این راه را طی می‌کنیم و به واسطۀ انتخاب این راه را طی می‌کنیم و انتخاب را خدا داده است، پس بگو: «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ‏ بَلْ‏ أَمْرٌ بَيْنَ‏ أَمْرَيْنِ».

معتزلی و اشعری نباشید. شیعه باید بگوید هرچه هست خدا لطف کرده و ایجاد کرده است اما مائیم که باید از نعمت‌های خدا استفاده کنیم.

این دستگاه هاضمه را خدا خلق کرده است و مائیم که باید مواد مخدر نداشته باشیم و مائیم که باید هوای آلوده نداشته باشیم و مائیم که باید مواظب این تنفس و جهاز هاضمه‌مان باشیم و با سلامتی نفس بکشیم؛ لذا همه از خداست اما استفاده از ماست. خدا خلق کرده که ما از نعمت‌ها استفاده کنیم،

«وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً»

به عبارت دیگر پروردگار عالم به ما گفته است به واسطۀ این انتخابت سعادت دنیا و آخرت را به دست آورید. به ما گفته است مواظب باش از این نعمت بد استفاده نکنی که اگر بد استفاده کردی در هوی و هوس می‌افتی و شرّ دنیا و آخرت از تو می‌شود. لذا مائیم که به واسطۀ انتخابمان در راه مستقیم بیفتیم و برسیم به جایی که به جز خدا نداند و مائیم که العیاذبالله بیفتیم در راه شقاوت. با انتخابمان برسیم به جایی که به غیر از خدا نداند. برای اینکه به قول قرآن آتش جهنم سوزان است و مثل آتش دنیا نیست. آتش آخرت هم پوست می‌سوزاند و هم گوشت و استخوان را و استخوان را در هم می‌شکند و هم:

«نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ، الَّتي‏ تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ»[11][11]

آتش مسلط بر دل می‌شود و دل را هم می‌سوزاند.

در اینجا نکته دیگری هم هست و به این نکته توجّه داشته باشید و اینکه «نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ، الَّتي‏ تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ»، این آتش را ما خلق کرده‌ایم. لذا اگر یادتان باشد دو سه روز قبل در یک تناسب می‌گفتم الان جهنّم هست، اما آتش جهنم را ما درست می‌کنیم. غل و زنجیر جهنم را ما ایجاد می‌کنیم.

چه عالی گفته است:

            آنچه می‌کاری همه روزه بنوش                       آنچه می‌بافی همه روزه بپوش

            این سخن‌های چو مار و کژدمت                      مار و کژدم می‌شود گیرد دمت

اگر یادتان باشد دوسه روز قبل گفتم نعمت‌های بهشت هم همینطور است.

«جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ»[12][12] اعمال ماست. آن باغ‌هایی که از رحمت خدا سر می‌زند، درست می‌شود. آن درخت‌ها سر به فلک کشیده و آن نعمت‌های بهشتی: «ما تَشْتَهيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ»[13][13]، هرچه بخواهید در بهشت هست و آنچه نمی‌خواهید در بهشت نیست. این نعمت‌ها را خدا خلق کرده، اما ابزار و اسبابش اعمال ماست. اعمال ماست که مار و مور و عقرب می‌شود و اعمال ماست که «جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» می‌شود. همۀ اینها ما هستیم، البته خدا همه کاره است، به این معنا که همۀ این نعمت‌ها، چه نعمت‌هایی که از اعمال ما سر بزند و چه نعمت‌هایی که پروردگار عالم ایجاد کند، همه از خداست اما انتخاب از ماست. مائیم که جهنمی می‌شویم و مائیم که بهشتی می‌شویم.

در اینجا بحث دیگری هست که بماند برای فردا؛ اما شبهه‌ای هست که این شبهه را امروز رفع ‌کنم. تقاضا دارم بی‌توجّه‌ها توجه کنند و این شبهه را رفع کنند تا فردا راجع به قانون وراثت و تغذیه و قانون رفاقت و راجع به قانون تربیت صحبت کنم.

شبهه را نسبت می‌دهند به عمر خیام که عمر خیام آدم فیلسوف و فهمیده‌ای بوده است. لذا من خیال می‌کنم این شعر را دشمن در اشعارش برده است. آن وقت‌ها از این کار‌ها می‌کردند و الان هم می‌کنند و الان تهمت زیاد است و حتی می‌رسد به آنجا که در نوشته‌هایشان به یکدیگر تهمت می‌زنند. آن وقت‌ها نیز همینطور بوده و من خیال می‌کنم این شعر از عمر خیام نباشد و عمر خیام فیلسوف عارف و فهمیده‌ای بوده است و قطعاً اینگونه شعر نگفته است، اما علی کل حال در کتاب خیام آمده است.

مِی خوردن من حق ز ازل می‌دانست               گر مِی نخورم علم خدا جهل بود

این شاعر مسئله جبر را برده در مسئله دیگر و یک مغالطه کرده و گفته من که شراب می‌خورم خدا می‌داند و اگر خدا نداند، خدا جاهل است؛ بنابراین اگر خدا می‌داند، پس شراب خوردن من جبر است، زیرا نمی‌شود من مخالف علم خدا عمل کنم. حال اگر توجه به عرایضم کنید، جوابش معلوم می‌شود و جوابش اینست که خدا می‌داند شاعر بدبخت شراب می‌خورد و با شراب خوردنش جهنم می‌رود. لذا اینطور است که پروردگار عالم عالم است که تو با اختیارت شراب می‌خوری و جهنّمی می‌شوی. یعنی در سلسله علل، اختیار خوابیده است. چنان‌که خدا می‌داند تو با اختیارت نماز جماعت می‌خوانی و پای منبر می‌نشینی و ثواب حسابی می‌بری و ان‌شاء‌الله باغ و بستان و بهشت می‌شود: «جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ». لذا اینطور می‌شود که: «مِی خوردن من حق ز ازل می‌دانست»، می‌دانست که من با گناهم جهنّمی می‌شوم و با اختیار و انتخابم جهنّمی می‌شوم و اگر انتخاب را بزنیم، معلوم است که خدا نمی‌دانست که من جبرا بهشتی می‌شوم یا جبرا جهنمی می‌شوم. خدا می‌داند من با انتخابم بهشتی می‌شوم یا شما با انتخابتان بهشتی می‌شوید. این انتخاب در سلسلۀ علل خوابیده است، لذا این شعر از نظر علمی فوق‌العاده ارزش علمی ندارد و آنچه بحث ما شد، این بود که ما با انتخاب خودمان که این انتخاب را خدا داده است، بهشتی یا جهنّمی می‌شویم.

شاعر می‌گوید:

            هرچه می‌کاری همه روزه بنوش                      هرچه می‌بافی همه روزه بپوش

            این سخن‌های چو مار و کژدمت                      مار و کژدم می‌شود گیرد دمت

مثنوی در اینجا خیلی عالی جملۀ عوامانه دارد و خیلی خوب است. می‌گوید:

            آنچه گوئی این کنم یا آن کنم                         این دلیل اختیار است ای صنم

بار‌ها می‌گویید می‌خواهم به مسجد بروم و بعضی اوقات می‌گویید می‌خواهم رو به گناه روم.

روز عاشورا عده‌ای با انتخابشان حسین«سلام‌الله‌علیه» را شهید کردند و لذا امام حسین«سلام‌الله‌علیه» به عمر سعد همین را می‌گفت که عمرسعد بدبخت می‌شوی این کار را نکن. می‌گفت ریاست ری را می‌خواهم، می‌فرمود نمی‌رسی به آن پس نکن. کشتن من بچّه‌بازی نیست، نکن. در آخر کار گفت یا حسین من نمی‌توانم از ریاست ری بگذرم. امام فرمودند امیدوارم به آن نرسی و گندم آن را نخوری. عمر گفت جو هم برای ما بس است!

یک نفر هم حرّ بن یزید ریاحی بود که گناهش خیلی بزرگ بود، اما روز عاشورا دید به راستی جدّی است برای اینکه امام حسین«سلام‌الله‌علیه» را بکشد. پیش عمر سعد آمد و گفت می‌خواهی چه کنی؟ گفت می‌خواهم امام حسین را بکشم. بدن به لرزه افتاد. گفت دیدم مثل بید می‌لرزد. گفتم چرا چنین شدی؟ گفت خود را بین بهشت و جهنم می‌بینم. اگر بمانم جهنّمی می‌شوم و اگر پیش امام حسین«سلام‌الله‌علیه» روم بهشتی می‌شوم. آمد خدمت ابی‌عبدالله‌الحسین«سلام‌الله‌علیه». در حالی که وقتی آمد امام حسین«سلام‌الله‌علیه» حضرت ابالفضل را به دنبال حر فرستادند و گفتند به استقبالش برو. آمد ولی سر به زیر بود و نمی‌توانست در چشمان ابی‌عبدالله نگاه کند. آقا امام حسین«سلام‌الله‌علیه» فرمودند تو را بخشیدم و بهشتی شدی. اما حرّ خجالت می‌کشید و گفت اگر مرا بخشیدی اجازه بده بروم و شهید شوم. آقا فرمودند اجازه می‌دهم. برو این گناه بزرگی که کردی با شهادت جبران کن. اما یک جمله هست که همه باید برای این جمله بلند گریه کنند. گفت آقا من اوّل کسی هستم که بدن این عیال را لرزاندم و بدن زینب را لرزاندم، اجازه دهید من بروم از زینب عذرخواهی کنم. آقا حاضر نشد نامحرم با زینبش روبه‌رو شود. فرمود تو برو من از طرف تو از زینب عذرخواهی می‌کنم. لذا رفت و شهید شد و آن دستگاه را پیدا کرد و امام حسین«سلام‌الله‌علیه» هم از طرف حرّ از خواهرش عذرخواهی کرد.  

 



[1][1]. الأحزاب، 72:‌«ما امانت [الهى و بار تكليف‏] را بر آسمانها و زمين و كوه‌ها عرضه كرديم، پس، از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناك شدند، و[لى‏] انسان آن را برداشت؛ راستى او ستمگرى نادان بود.»

[2][2]. المائده، 64: « و يهود گفتند: دست خدا بسته است دست‌هاى خودشان بسته باد.»

[3][3]. التوحید، ص 206.

[4][4]. لقمان، 20: «مسخّر شما ساخته و نعمت‌هاى ظاهر و باطن خود را بر شما تمام كرده است؟»

[5][5]. النحل، 18: «و اگر نعمت‏[هاى‏] خدا را شماره كنيد، آن را نمى‏توانيد بشماريد. قطعاً خدا آمرزنده مهربان است.»

[6][6]. الإنسان، 3: «ما راه را بدو نموديم؛ يا سپاسگزار خواهد بود و يا ناسپاسگزار.»

[7][7]. آل‌عمران، 164: «به يقين، خدا بر مؤمنان منت نهاد [كه‏] پيامبرى از خودشان در ميان آنان برانگيخت‏.»

[8][8]. لقمان، 20: «آيا ندانسته‏ايد كه خدا آنچه را كه در آسمان‌ها و آنچه را كه در زمين است، مسخّر شما ساخته و نعمت‌هاى ظاهر و باطن خود را بر شما تمام كرده است؟»‌

[9][9]. طه، 41: «و تو را براى خود پَروردم.»

[10][10]. الرحمن، 29: «هر زمان، او در كارى است.»

[11][11]. الهمزه، 6و7: «آتشِ افروخته خدا[يى‏] است. [آتشى‏] كه به دل‌ها مى‏رسد.»

[12][12]. البقره، 25: «باغ‌هايى خواهد بود كه از زير [درختان‏] آنها جوي‌ها روان است.»

[13][13]. الزخرف، 71: «و در آنجا آنچه دل‌ها آن را بخواهند و ديدگان را خوش آيد.»