بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصلاة و السّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علي آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین
بحث این چند هفتۀ ما دربارۀ این بود که برای چه خلق شدهایم و هدف از خلقت ما چیست؟
از قرآن استفاده کردیم که هدف از خلقت همۀ موجودات، انسان است:
«أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً»[1][1]
این آیه راجع به عالم وجود است، امّا هدف از خلقت انسان، خداست و راجع به انسان میفرماید:
«وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسي»[2][2]
همۀ عالم وجود برای تو و تو برای من هستی. حال این «تو برای من» یعنی چه؟!
گفتم یک معنایش اینست که ما برسیم به مقام وصول و شهود و برسیم به مقام قرب خدا و تا خدا خدایی میکند در این حرم باشیم، و در این سیر باشیم. که اهمیت هر لحظۀ آن در پیش اهل دل از دنیا و آنچه در دنیاست، بیشتر است.
دربارۀ هدف دوم از خلقت انسان دو سه جلسه صحبت کردم و اینکه خدا ما را ساخته تا به بهشت ببرد. آنجا که هرچه بخواهیم، هست و هرچه نخواهیم، نیست. لذّتی که صددرصد لذّت است و لذّت همیشگی است تا خدا خدایی میکند.
بحث امشبمان به خواست پروردگار عالم و لطف حضرت ولی عصر«ارواحنافداه» راجع به هدف سوّم است. اینکه خدا ما را خلق کرده تا عبادت کنیم:
«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»[3][3]
قرآن میفرماید: ما این انسان را خلق نکردیم، مگر برای اینکه به مقام عبودیت برسد و عبادت کند.
عبادت دو مرتبه دارد یا دو قسم است.
یک قسمت رابطه با خدا و یک قسمت رابطه با خلق خداست، و قرآن راجع به هر دو مرتبه و هر دو قسم خیلی صحبت کرده است. در آیات اول سورۀ بقره میفرماید عبادت اینست که:
«الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ»[4][4]
یک رابطه با خدا نظیر نماز، یک رابطه با مردم و خدمت به خلق خدا.
برای کسانی که توجه به اینگونه مطالب دارند، بالاترین لذّت برای انسان همین است. لذا در جلسات قبل روایت را از پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» خواندم که میفرمودند:
«لَرَكْعَتَانِ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ أَحَبُ إِلَيَ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا»[5][5]
این دنیا چقدر ارزش دارد و پولهای دنیا و ملکهای دنیا و تمول دنیا چقدر ارزش دارد! پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» میفرمایند تمام عالم هستی یک طرف و به من بگویند تمام عالم هستی را به تو میدهیم اما دو رکعت از نماز شبت را نخوان، من حاضر نیستم.
یعنی پیش پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» و امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» و نزد امام صادق«سلاماللهعلیه» و کسانی که توجه به این مطالب دارند، بالاترین لذّتها برایشان همین عبادت است و این روایت را شوخی نگیریم که امام صادق«سلاماللهعلیه» میفرمایند: دو رکعت نماز شب برای من از عالم هستی بالاتر است. اگر امام صادق لذّت روحی راجع به این نماز شب نداشتند، چه معنایی داشت که قیمتش از عالم هستی بالاتر است؟ معلوم میشود که اینها لذّت خاصی از عبادت میبردهاند. بالاترین لذّتها رابطه با خداست؛ اهمیت به واجبات مخصوصاً نماز، اهمیت به مستحبات مخصوصاً انس با قرآن. کسانی که درک این معانی را میکنند، لذّت خواندن یک صفحه قرآن برایشان بیشتر از هر لذّتی است که فرض کنیم. مقداری سر و کار داشتن با خدا که این با خدا حرف بزند و خدا با این حرف بزند، ارزشش از دنیا و آنچه در دنیاست، بیشتر است. ما خلق شدهایم برای اینکه درک اینگونه لذّتها را داشته باشیم.
لذّت همۀ حیوانها اینست که بچرند و از نظر جسمی بخورند و استراحت کنند و ارضای غریزۀ جنسی کنند. اما لذّت انسان این نیست و این لذّت تبعی است و مربوط به جسم اوست. اما این انسان روح دارد و روح نیز لذّتهایی دارد و لذّت روح، رابطه با خداست. دو رکعت نماز در دل شب و نماز اول وقت. اگر مثلاً به سلمان فارسی بگویند تمام دنیا از تو و نماز اول وقت نخوان، او حاضر نیست؛ و ما سراغ داریم افرادی را که جداً چنین هستند. اگر یک شب نماز شبشان تعطیل شود، مثل اینست که بچّهاش مرده باشد. دیدیم و شنیدیم که جداً راجع به مستحبات چنین هستند، چه رسد به واجبات.
زینب مظلومه«سلاماللهعلیها» در این مسافرت و حتی در شام عاشورا، نماز شبش تعطیل نشد. اگر این لذّت روحی نبود و اگر ارزش این لذّت از دنیا و آنچه در دنیاست، در پیش زینب بالاتر نبود، چه قدرتی میخواهد در شام عاشورا با داغ شش برادر و آن صحنۀ عاشورا و اسارت زینب در زیر دست درندهها، در پشت دروازۀ کوفه نماز شب بخواند و در خرابۀ شام نماز شب بخواند!
اگر به راستی انسان برسد به آنجا که امام حسین«سلاماللهعلیه» به او بگوید: التماس دعا، این از این نماز قدرت میگیرد. امام حسین«سلاماللهعلیه» وقتی برای وداع آمده بودند و میخواستند خداحافظی کنند، حرف آخرشان با زینب این بود که زیبنم! التماس دعا در نماز شبهایت.
این سرّی بین امام حسین«سلاماللهعلیه» و بین حضرت زینب«سلاماللهعلیها» است. چیزهایی است که ما خیلی درکش را نداریم و قرآن میفرماید: وارد شو و درک پیدا کن و راجع به معنویات، فهم و شعور پیدا کن. تاریخ زینب را بخوان. این مسافرت کربلا خیلی مشکل بوده؛ از نظر جسمی تحمّلش مشکل بوده است، اما نه تنها نماز اول وقت زینب، بلکه نماز شبش در این مسافرت ترک نشده است. در همان شام عاشورا که بچهها دربهدر بیابانها بودند، اول نماز مغرب و عشا را خواند و بعد با ام کلثوم متفرق در بیابانها شد تا بچّهها را پیدا کند و بعد دو داغ هم روی داغ برایش جلو آمد و وقتی از بچهها استراحت پیدا کرد، موقع نماز شب آمد نزد امام چهارم و نماز را نشسته خواند که امام سجاد«سلاماللهعلیه» اعتراض کرد و فرمود عزیزم ندیده بودم نماز شبت را نشسته بخوانی و زینب مظلومه فرمودند: میخواستم ایستاده بخوانم، اما زانوهایم تاب ایستادن نداشت. انسان خلق شده برای اینکه اینگونه لذّتها را بچشد و اینگونه لذّتها را ببرد. لذا نماز برایش یک مکالمه و معاشقه میشود. وقتی حمد و سوره میخواند، توجه دارد و مییابد و میشنود که خدا با او حرف میزند. برای اینکه حمد و سوره کلام الله است و این کلام الله را میخواند، یعنی خدا با زبان این با این حرف میزند. حال این اگر فهم و شعور داشته باشد، لذّت خیلی بالاست.
به عنوان مثال اگر یک بزرگی به شما تلفن کند، این خاطرۀ عجیبی برای شما میشود و هرکجا نشستید این خاطره را تعریف میکنید. حال خدا در روز پنج مرتبه با شما حرف میزند، اما ما گوش شنوا نداریم. البته به قول مثنوی گوش حیوانی داریم، اما گوش دل و گوش انسان میخواهد. که خلق شده برای اینکه این گوش را پیدا کند و صدای خدا را بیابد. بعد هم میگوییم «سبحان ربی العظیم و بحمده و سبحان ربی الاعلی و بحمده» و این با خدا حرف میزند و اگر به راستی توجه داشته باشد، توجه خدا را مییابد.
در دعاهای ما این حرفها زیاد است. یکی از اسرار دعاهای شیعه که سنی ندارد و مختص شیعه است، همین است که ما در این دعاها پی ببریم به مطالبی که این مطالب از انسانهاست و در دعاها این حرفها زیاد است. یعنی ائمّۀ طاهرین«سلاماللهعلیهم» به صورت دعا به ما یاد دادهاند که ما برای چه خلق شدهایم.
مناجات شعبانیه که اهل دل عاشق آن هستند و میگویند همۀ اهلبیت«سلاماللهعلیهم» این مناجات شعبانیه را میخوانند. در وسط مناجات شعبانیه میگوید: خدایا حالی به من بده که من که با تو مناجات میکنم و تو با من مناجات میکنی، هر دو را بیابم. در همین مناجات شعبانیه گاهی میگوید نادیتُهُ و گاهی میگوید نادیتَهُ، یعنی خدایا من دعا میکنم که بیابم که با تو حرف میزنم و من رسیدم به آنجا که تو هم جواب مرا بدهی و بگویی لبیک، ثم لبیک، آفرین بر تو با این نماز شبت و آفرین بر تو با این دعا و ثنایت.
قرآن میفرماید: نمیتوانی اینها را درک کنی، مگر اینکه به آن برسی:
«تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ ،فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ »[6][6]
هستند افرادی که در دل شب پشت پا به رختخواب میزنند و مناجات آنها شروع میشود و گاهی رحمت و گاهی خشوع و بالاخره آن مقام رحمت و مقام عظمت تو را مییابند.
بعد قرآن میفرماید: هیچکس نمیتواند لذّت این را درک کند. چه نور چشم و چه لذّتی برای این انسان است، اما هیچکس نمیتواند درک کند، مگر کسی که اهلش باشد و به این مقام رسیده باشد. به این مقام رسیده باشد که به راستی بیابد، نظیر آدم تشنه که آب میخورد و لذّت میبرد، این هم بیابد که خدا با او حرف میزند و او با خدا حرف میزند. به این عبادت میگویند. قرآن میفرماید:
«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»[7][7]
ما این انسان را خلق کردهایم برای اینکه عبادت کند. این لذّت بهشت نیست؛ بلکه بهشت معمولی برای طبقه اول همان خورد و خوراکهاست، اما در بهشت، عبادت و خضوع و خشوع است؛ یعنی همینطور که اینجا رابطه هست، در آنجا رابطه بالاتر است. مرحوم دیلمی در ارشاد روایتی نقل میکند که روایت عجیبی است و میفرماید: در بهشت، بهشتیان منغمر در عالم وحدت هستند. به اندازهای که بهشت از دست اینها شکایت میکند. بهشت و حورالعین و جنات تجری من تحت الانهار و آن لذّتها که دائمی و بالا هستند، میگویند: خدایا تو ما را برای این خلق کردهای، اما این هیچ اعتنایی به ما ندارد. خدا جواب بهشت را میدهد و میفرماید: بندههایم منغمر در عالم وحدت هستند و از این حالتی که برایشان پیدا شده لذّت میبرند، بگذارید بندهام با من حرف بزند و من با بندهام حرف بزنم. بعد میفرماید: من نظرها به اینها دارم و در هر نظری به آنها سعۀ وجودی میدهم. حال در این روایت ارشاد میفرماید: در روز سیصد و شصت مرتبه و اما بالاخره میفرماید من در بهشت به بندههایم نظر دارم و در هر نظری به آنها سعۀ وجودی و مقام تقرب و استکمال میدهم.[8][8] لذا اینطور نیست که استکمال فقط در این دنیا باشد، بلکه در آخرت استکمال بالاتر است. اینگونه عبادات مختص این دنیا نیست و تا خدا خدایی کند اینها در عبادت و لذّت هستند. این عبادتها هر لحظه موجب استکمال اینهاست و موجب رسیدن به مقام قرب خداست و این لذّت خیلی بالاست. همین لذّتهاست که کمکم اینها را به مقام وصول و شهود میرساند و ما باید این لذّتها را پیدا کنیم. ما که تابع امام حسین«سلاماللهعلیه» هستیم و الحمدلله ببینید که برای رفتن به کربلا چه خبرهاست! ما باید بیفتیم در معنویات و امام حسین«سلاماللهعلیه» را از این نظر هم بشناسیم. همۀ شما برایش گریه کردید که امام حسین«سلاماللهعلیه» در روز عاشورا برافروخته در گودال قتلگاه میگفتند «رضا برضائک، صبراً علی بلائک، لامعبود سواک، رضی الله، رضانا اهل البیت». همۀ اینها عبادت است و مقام وصول و شهود است. یعنی ما یک قطره از دریای معنویت امام حسین«سلاماللهعلیه» را پیدا کنیم و دو رکعت نماز صبح برایمان خیلی ارزش داشته باشد. این نماز شب که قرآن میفرماید: مقام محمود به تو میدهم، یعنی میرسی به آنجا که نماز شب بالاترین لذّت برای تو میشود و خواب، میرود:
«تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ»[9][9]
هیچکس نمیتواند درک کند ولو اینکه اهل دل باشد:
«فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ»[10][10]
همچنین راجع به قسم دوم عبادت یعنی قانون مواسات. یعنی ما باید برسیم به جایی که خودمحور و خودخور و خودخواه مثل حیوانها نباشیم. حیوانها خودخور و خودمحور هستند و به فکر خودشان یا خود و بچهشان هستند. اما انسان قانون مواسات دارد و معنایش اینست که همینطور که خودش بخورد، لذّت میبرد اگر به دیگران بخوراند، لذّتش بالاتر است. ما بیش از هزار آیه در قرآن و بیش از چندین هزار روایت از اهل بیت«سلاماللهعلیهم» داریم که شیعیان ما کسانی هستند که میپسندد برای دیگران آنچه برای خود میخواهد و نمیپسندد برای دیگران آنچه برای خود نمیپسندد.
مرحوم کلینی«رضواناللهتعالیعلیه» در کافی، حدود پانصد روایت اینگونه از همۀ ائمه طاهرین«سلاماللهعلیهم» نقل میکند که شیعه آنست که : «یحب لنفسه ما یحبّ لغیره و یکره لنفسه، ما یکره لغیره»،[11][11] دوست دارد که دیگران در رفاه و آسایش باشند. به همین مقدار که وقتی گرسنه است، غذا میخورد، لاأقل به همین اندازه به فکر دیگران باشد و دیگران را سیر کند و از سیر کردن آنها لذّت ببرد. و این لذّت دوم بالاتر از لذّت اول است.
سورۀ هل اتی برای همین نازل شده که حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» یعنی پنج تن آل عبا، روزه بودند و حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» خود افطاری آنها را تهیه کرده بود و یک نان جو بود، اما نخوردند:
«وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً»[12][12]
بار اول نان را پختند و به گدا دادند. دوباره نان تهیه کردند و به اسیر دادند. دفعه سوم به یتیم دادند. قرآن میفرماید درحالی که خودشان احتیاج شدید به این غذا داشتند و افطاری آنها بود، اما همین افطاری را پیغمبر و امیرالمؤمنین و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین«سلاماللهعلیهم» نخوردند و دیگران را بر خودشان مقدم انداختند. این لذّت دارد، اما ما خیلی متوجه این لذّتها نیستیم و سببش اینست که روی آن کار نکردهایم. البته اگر کار کنیم کم کم پیدا میشود. هم راجع به نماز و هم راجع به رابطه با خدا و هم راجع به انفاق و رابطه با مردم. اگر کار کنیم، خدا لذّتش را عنایت میکند و خود به خود لذّتش پیدا میشود.
همۀ شما میدانید و افتخار میکنید که مولا امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» در نهج البلاغه میفرماید و به استاندارش مینویسد من در تمام مدت عمرم اکتفا کردم به دو قرص نان جو و دو لباس ساده و بعد میفرماید نمیخواهم چنین باشید، اما شما شیعیان کمکم کنید. یعنی امیرالمؤمنین از ما کمک خواسته است. اینکه به فکر مردم باشید به هر اندازه که میتوانید. امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» لذّتش اینست که بتواند در خطبۀ نماز جمعه در مقابل خوارج نهروان و دشمنان داد بزند و بگوید ای مردم من در این پنج سال حکومتم، اقتصاد اسلام را پیاده کردم و یک نفر نیست که احتیاج داشته باشد و همه از نظر خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج در رفاهند. بعد امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» در آن خطبه میفرماید: ای مردم حتّی برای شما آب آشامیدنی آوردم، معلوم میشود از دجله لولهکشی آن زمان بوده است یا چیز دیگر، علیکلحال میفرماید: آب آشامیدنی آوردم. همچنین میفرماید: یک نفر فقیر در کوفه نیست.
ما برای این خلق شدهایم که مثلاً یک نفر فقیر در این اصفهان نباشد و الاّ شیعۀ حسابی نیستیم.
پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» بارها روی منبر میفرمودند:
«مَن أصبَحَ لا يَهتَمُّ بِاُمُورِ المُسلمينَ فَلَيسَ بِمُسلمٍ»[13][13]
اگر کسی خودخواه و خودمحور باشد و به فکر خودش و دختر و پسر خودش باشد و این طرف و آن طرف بزند که پسرش را زن دهد و دخترش را شوهر دهد و جهیزیه تهیه کند. این خوب است اما دوش به دوش این باید به فکر دخترها و پسرهای مردم باشیم و الاّ مسلمان نیستیم. شیعۀ امیرالمؤمنین نمیشود به فکر دختر و پسر خودش و به فکر زندگی خودش باشد و دیگران در سختی و مشقت باشند.
امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» به شما شیعیان میفرماید:
«أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَاد»[14][14]
کمکم کنید و به هراندازه که میتوانید کمک به دیگران کنید و این کمک به امیرالمؤمنین است.
مولا امیرالمؤمنین 25 سال خانه نشین بودند، اما بیکار نبودند. در این 25 سال، امیرالمؤمنین 26 مزرعه به دست مبارکش آباد کرده است.
یک بار شتر و شتر به جلو و امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» به دنبالش بود و کسی پرسید امیرالمؤمنین چه بار داری؟ فرمود یک نخلستان.
همین بار خرما را کاشت و به دست مبارکش از چاه آبیاری کرد و پای هر درختی که آبیاری میکرد دو رکعت نماز میخواند و آن یک نخلستان برای ضعفا و فقرا و بیچارگان میشد.
ما باید از عبادت، چه رابطه با خدا و چه رابطه با مردم لذّت ببریم.
راوی میگوید مولا امیرالمؤمنین قنات میکَندند. در ظهر موقع نماز از قنات بیرون آمدند و نماز ظهر و عصر را خواندند. بعد به من فرمودند ناهار چه داریم؟ گفتم مقداری کدوی پخته برایتان درست کردم. میگوید کدوی پخته را در مقابل آقا آوردم و آقا اول دست مبارک را شستند و کدوی پخته را با دست مبارک میخوردند، اما یک جمله هم داشتند. راوی میگوید: میدیدم که امیرالمؤمنین گاهی میفرمایند: لعنت خدا باد بر کسی که به واسطۀ شکم به جهنّم برود. یعنی شکمی که میتوان با کدوی پخته پر کرد، حیف نیست که انسان به واسطۀ شکم به جهنّم رود؟ میگوید ناهار را خوردند و در قنات رفتند و وقتی کلنگ را به سنگ زدند، آب فوران کرد و آب فراوانی از قنات بیرون آمد. میگوید مولا امیرالمؤمنین از قنات بیرون آمدند و در وقتی آمدند که قوم و خویش ایشان آمده بودند تا سری به مولا امیرالمؤمنین بزنند. وقتی چشمشان به این آب افتاد خیلی خوشحال شدند. مولا امیرالمؤمنین فرمودند: چشمداشت به این قنات نداشته باشید، این از فقرا و مستمندان است. لذا به من گفتند قلم و دوات بیاور. پاهای مبارک در چاه و بدن از چاه بیرون آمده بود. من قلم و دوات آوردم و در همانجا مولا مزرعه را برای فقرا و ضعفا و برای تقویت اسلام وقف کردند.
مولا امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» لذّت میبرد و آن لذّت داعی میشود که با این خوراک 26 مزرعه را آباد کند و به فکر ضعفا و فقرا و بیچارهها باشد. اینگونه لذّتها از لذّت بهشت هم بالاتر است. یعنی از خوراکهایی که گفتم در بهشت هرچه بخواهیم هست. خیال هم نکنید که مثلاً نان بهشت مثل نان دنیاست، بلکه خیلی بالاتر است. عالم حَیَوان است. اما برای مولا امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» بالاتر از آن غذای بهشتی آنست که بتواند گرسنهای را سیر کند. آنگاه لذّت برای مولا امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» میشود.
گفتم پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» پیراهن نداشتند و کسی سه درهم برای پیغمبر آورد و گفت یا رسول الله! این را یک پیراهن کنید. پیغمبر سه درهم را به مولا امیرالمؤمنین دادند و مولا امیرالمؤمنین یک پیراهن گرفتند و آوردند و پیغمبر دیدند که این پیراهن تشریفاتی است و قیمتش بالاست. به مولا امیرالمؤمنین فرمودند: آیا میشود پس دهی! و پیغمبر با امیرالمؤمنین نزد پیراهن فروش آمدند و پرسیدند آیا میشود پیراهن را پس برداری؟ گفت بلی. آنگاه یک درهم از سه درهم را یک پیراهن گرفتند و در همان جا پیغمبر پوشیدند. کسی رسید و حاجتی داشت و شام نداشت. پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» یک درهم هم برای شام او دادند. یک درهم باقی مانده بود و اتّفاقا پیغمبر رسیدند به کنیزکی و دیدند گریه میکند. پرسیدند چه شده است؟ کنیزک گفت پولم را گم کردهام. پیغمبر یک درهم را به او دادند. بعد دیدند که نمیرود. پرسیدند چرا نمیروی؟ گفت دیر شده است. پیغمبر گفتند من به دنبالت میآیم. به دنبال او رفتند و در زدند و سلام کردند و اهل خانه دیدند پیغمبر است. پیغمبر فرمودند: این دختر دیر آمده و او را به من ببخشید. اهل خانه گفتند یا رسول الله کنیزک را در راه خدا آزاد کردیم. پیغمبر به امیرالمؤمنین گفتند یا علی! چه سه درهم مبارکی بود! کسی را پوشاند، یعنی خود پیغمبر را. خانوادهای را شام داد و کنیزکی را هم آزاد کرد. اینها برای پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» لذّت است و از بالاترین لذّتهاست و ما به قول قرآن باید بچشیم و نمیشود ببلعیم.
آنها به راستی راه را پیمودند و به جایی رسیدند. ما لاأقل بچشیم و لاأقل گاهی شباهتی به امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» پیدا کنیم.